#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_53
هیچ وقت.. اگر هم می خواستم، خدایِ این نمی گذاشت..حوصله ای برای پاسخگویی نبود
پس گوشی را قطع کردم..
چندین بار گوشیم زنگ خورد.
عثمان بود. جواب ندادم..
ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت..
چیزی شبیه به کلماتِ سجاده نشینِ مادر..
انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام..
درد به معده و سرم هجوم آورد.حالم خوب نبود و انگار قصد بدتر شدن داشت..
کاش گوشهایم نمی شنید.منبعِ این صداها از کدام طرف بود؟؟
بی حس و حال، جمع شده در معده،رویِیکی از پله ها نشستم.
یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت.شیرِ آبِکنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..
مرد چه میکرد؟؟ یعنی وضو بود؟؟
اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..
روبه رویم ایستاد (خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟)
مضحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من.. مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد (مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟
برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد ( نمازو باید اول وقت خووند..)
پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد (مشتی قبله اینوره.. سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..)
پیرمرد تشکری پر محبت کرد (ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..).
دختر ایستاد ( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت.. نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..)
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد.
سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..
سجده رفت.. اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟
چقدر حقیر..صدای گوشی بلند شد..
اینبار یان بود (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت)
برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد ( سارا حالت خوبه؟ )
نه.. خوب نبود.. سکوت کردم (سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست.. حال مادر چطوره؟؟ ).
چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ کارگر بود ( از اینجا بدم میاد..)
باز هم صدایش نرم شد و حرفهایش پر آرامش..
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕