eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
18.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍮🍮 با موهایی پریشان.. صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش عجله برای رسیدن به این خانه را نشان میداد. با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم، حیرت زده روبه رویم ایستاد. (صبر کن.. داری چیکار میکنی..)  زخم دستم سطحی بود.. پروین با دیدنم جیغ زد. عصبی فریاد زدم (دهنتو ببند..) حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند. دو قدم به سمتم برداشت. خودم را عقب کشیدم.. (نزدیک نیا عوضی..) ایستاد. دستانش را تسلیم وار بالا برد. حسِ جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند. (باشه.. فقط اون شیشه رو بنداز کنار.. از دستت داره خون میاد..). روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم. اما حالا داشتم جانم را برای خلاصی از دستش معامله میکردم. ترس و خشم صدایم را میخراشید (بندازم کنار که بفرستیم واسه جهاد نکاح؟؟ مگه تو خواب ببینی..   وقتی دانیالو ازم گرفتی.. وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کَردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت عهد کردم که پیدات کنمو خِرخِرتو بجوئم.. اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یانِ عوضی.. و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم.. نمیدونم دنبال چی هستی.. چی از جوونم میخوای.. اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی به دلت میذارم.. ) گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دوید.. غافلگیر شدم.. به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس، چند برابرش کرده بود در عین مقاومت، حمله کردم. نمیدانم چند ثانیه گذشت.. اما شیشه در دستش بود و از پاره گیِ به جا ماند رویِ سینه اش خون بیرون میزد.. هارمونی عجیبی  داشت قرمزیِ رنگ خون و پیراهن اسپرت و دودی رنگش.. روی دو زانو نشسته بود و جای زخم را فشار میداد. کاش میمیرد.. چرا قلبش را نشکافتم؟؟ مبهوت و بی انرژی مانده بودم.. شیشه را به درون سطل پرتاب کرد.. چهره اش از فرط درد جمع شده بود اما حرفی نمیزد. شالِ آویزان شده از میزم را برداشت و روی سرم انداخت. گوشی مدام زنگ میخورد.. مطمئن بودم یان است. گوشی را برداشت با صدایی گرفته از سلامتیم گفت.. این آرامش از جنسِ خاطراتِ صوفی نبود.. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕