❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
👌مراقب باشید
‼️ #خاطرهی_تلخ نسازید!
❓حالا یعنی چی؟
✍یعنی اگر با همسرت یکبار #دعواکنی یا #خاطره_بدی باهم بسازید
❤️ باید پنج بار باهم #خاطره_خوش بسازید
😊 و خوش بگذرونید
👌 تا اثر اون دعواهه یا خاطرهی بد از بین بره!
👈در رابطه والدین با #فرزند هم همینه
‼️ یعنی یکبار اگر به بچهات وعده #دروغ بدی یا #الکی دعواش کنی
👌 بچه یادش میمونه و باید چندبار خوبی کنی تا شاید برطرف بشه
✍برای همین یه عده توصیه میکنن
👈 بجای اینکه خیلی تلاش کنید تا خاطره خوش بسازید
👌 خیلی مراقب باشید بد نباشید وخاطره بد نسازید!‼️
❣ اینجوری روابطتون کیفیت بهتری داره.❣
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاستهای_خوب_همسران
💟هر که طاووس خواهد، جور هندوستان کشد
وقتای که بینتون ناراحتی پیش میاد، اگر اشتباه از جانب شما بوده بهتره هرچی زودتر برین جلو و با خنده رویی قضیه رو تموم کنین و ناراحتی رو فیصله بدین. مثلا با یه غذای خوشمزه
👈ولی اگر تقصیر و کوتاهی از جانب همسرتون بوده قرار نیست همیشه شما برین جلو. بالاخره شما زن هستین و ناز دارین، فرصت بدین همسرتون بیاد جلو و ترجیحا جز در موارد خاص شما پا پیش نذارین ( فقط حواستون باشه قهر ممنوع، همینکه یکم سر سنگین تر باشین کافیه)
✅اصولا به عنوان یک بانوی باسیاست اجازه بدین هرکسی توی زندگی مسئولیت کار خودش رو خودش به عهده بگیره.
قرار نیست همهی کم و کاستی ها رو شما جبران کنین به بقیه فرصت بدین یاد بگیرن که مسئولیت کارهاشون رو خودشون بر عهده بگیرن
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
✍ #پرسش_و_پاسخ
〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰
❓#سوال
با سلام
سپاسگزارم بخاطر تمام مشاوره هایی که در کانال میگذارید.
واقعا تاثیرگذار هست؛
من یه دختر 18 ساله هستم؛ 3 سال نامزد بودم و الان 1 سال هست که عقدم؛ من تنها مشکلی که دارم اینه که جرئت حرف زدن و درخواست کردن چیزی رو از همسرم ندارم، میترسم بهش بگم فلان وسیله رو میخوام؛ آخه خیلی از موقع ها میگه پول ندارم؛
بخاطر همیشه باید سرکوفت خانواده رو گوش کنم که میگن تو هیچی از او نمیخای و دختر مظلومی هستی و توی زندگیت بدبخت میشی.... کمکم کنید تا بتونم جرئت حرف زدنم رو بالا ببرم.
〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰🔵〰
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_88
صدایش بلند شد.
پر شور و هیجان
( الو..
الو..
ساراجان..
خواهر گلم..)
نمیتوانستم جوابش را بدهم.
خودش بود.
همان دانیالِ خندان و پرحرف.
اما حالا گریه میکرد.
در اوج خنده، گریه میکرد.
(سارا..
بابا دق کردم..
یه چیزی بگو صداتو بشنوم.. ).
اشک ریختم.
برای اولین بار اشک ریختم.
هق هق گریه هایم آنقدر بلند بود که دانیال را از حالم با خبر کند.
و او با تمامِ شیرین زبانی، برادرانه هایش را خرجِ آرامشم میکرد.
صدایش زدم نه یکبار که چندین مرتبه.
و او هربار مثل خودش پاسخم را داد.
هر چه بیشتر میشنیدم
حریصتر میشدم
و این اشتها پایان نداشت.
بعد از مدتی عقده گشایی؛ در آخر از من خواست تا به حسام اعتماد کنم.
ونمیداست که من نخواسته به این جوانِ محجوب اعتماد کرده بودم
قبل از آنکه خود بخواهم.
دوست نداشتم تماس تمام شود، اما شد و چاره ای جز این نبود.
حسام گوشی را از دستم گرفت
(خب الان خیالتون بابتِ سلامتیش راحت شد؟
دیدین که از منو شما سرحالتره..
حالا برم سر اصل مطلب؟؟
البته اگه حالتون خوب نیست میذاریم واسه بعد..)
مشتاق شنیدم بودم.
خواستم شروع کند.
دستی بر محاسنش کشید
(حالا از کجا شروع کنم؟؟
قبلش ما به شما یه عذر خواهی بدهکاریم.
که ناخواسته وارد جریانی شدین که فشار زیادی روتون بود.
امیدوارم حلال کنید..)
حلال؟؟؟
در آن لحظه به قدری خوشحال بودم که حتی از پدر هم میتوانستم بگذرم..
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
🌸ســـ🌸ــلام
🍃سلامی به قشنگی بهشت
🌸به بیانتهایی هستی
🍃به زیبایی بـهار
🌸به گرمی تابستان
🍃بهجلوه برگهای پاییزی
🌸وسفیدی وپاکی برفها
🍃سلامی به محکمی پیوندقلبها
🌸که یادآورخوبیهاست
#روزتون_زيبـا🌸
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry 💕💕💕
1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚪️✨در روز معنوی عرفه
🕊✨روز بخشیده شدن گناهان
⚪️✨و روز نیایش درسکوتی
🕊✨که دلت ،دست دعا باز نمود
⚪️✨یادِ ماباش که محتاج
🕊✨دعاییم هنوز ...
⚪️✨عرفه بر شما مبارک♥️🎈
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
❤️برای درکنار هم موندن..👇
🙏 باید خیلی چیزارو بخشید
👌خیلی حرفارو نشنیده گرفت
✍و از خیلی کارها عبور کرد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همسرداری
‼️اگر همسرتان #ابراز_محبت برایش سخت است و به راحتی اینکار را انجام نمیدهد و دوست دارید ابراز کردنش پررنگ شود،
👌بهتر است در مواقع نادری که همسرتان ابراز محبت میکند
یا رفتار عاطفی نشان میدهد، شیرینی و لذت آن را دائما برای همسرتان بازگو کنید تا غیر مستقیم متوجه شود که یک ابراز محبت کوچک چقدر میتواند حال همسرش را دگرگون کرده و مدتها لذت ببرد.
❤️ حالِ خوشتان را که با ابراز محبت همسرتان ایجاد شده با پیامکهای متنوع در طول روز و هم حضوری برایش بازگو کنید
تا همسرتان متوجه شود که ابراز محبت چقدر میتواند حال و هوای زندگی زناشویی را عوض کند.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاست_رفتاری
💝میدانم که دوستش دارید
#عشقتان را میگویم
👈ولی خب بیایید و کمی سیاست هم به خرج بدهید
💝مثلا صبح بخیر و شب بخیر هایش را با استیکر بدرقه نکنید
❌حتی اگر دستتان بند است
✔️شاید شما متوجه نشوید ولی پشت آن کلی ذوق نشسته که یکهو کور میشود
👈یا مثلا وقتی حرف میزنید چاشنی قربان صدقه مبادا فراموشتان شود
❌❌مبادا فراموش کنید بگویید پیراهنی که تازه خریده چه به رنگش می آید
👀یا وقتی چشم در چشم هم حرف میزنید
💋 یادتان نروید یکهو صورتش را بگیرید و تا جایی که راه دارد بچلانیدش تا خستگی قلبتان در رود
👈... من معتقدم آدم به همین دلخوشی های کوچک بند است
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_89
صدایی صاف کرد
(والا.. دانیال یکی از نخبه هایِ کامپیوتر تو دانشگاه بود.
و سازمان مجاهدین خلق از مدتها قبل به واسطه ی پدرتون اونو زیر نظر داشت
تا بتونه با دادنِ وعده و امکانات جذبش کنه
و واسه انجام ماموریت به داعش بفرسته.
پس بعد از یه مدت کوتاه، سازمان وارد عمل میشه
و با نشون دادنِ درِ باغ سبز از دانیال میخواد تا به اونها ملحق شه.
اما دانیال با شناخت و تنفری که به دلیل زندگی با پدرتون از این سازمان داشت
درخواستشونو رد میکنه.
ولی از اونجایی که سازمان نه تو کارش نیست
و وقتی چیزی رومیخواد باید بدست بیاره
میره سراغِ اهرم های فشار.
همون موقع بچه های ما متوجه میشن
که نقشه یِ سازمان واسه فشار رویِ دانیال
و اجبارش به قبولِ این مسئولیت
تهدیدِ خوونوادشه.
پس من مامورِ نزدیکی و رفاقت با برادرتون شدم.
اونقدر رفیق که هم ازم تاثیر گرفت
هم یه چیزایی از پیشنهاد و تهدید سازمان بهم گفت.
باورم نمیشد..
جا پای پدر و سازمانش در تمام بدبختی هایمان بود.
مبهوت از اتفاقاتی که تا آن لحظه فقط چند خطش را شنیده بودم
خواستارِ بیشتر دانستن
در سکوتی پرهیاهو چشم به حسام دوختم.
حسامی که حالا او را فرشته ی نجاتی میدیدم که زندگیم را مدیونش بودم
و خدایی که در اوجِ بی خداییم، هوایم را داشت..
حسام آرام و متین به حرفهایش ادامه میداد
(به وسطه ی نزدیکی به دانیال متوجه شدم که تمایلات مذهبی اش زیاده، هر چند که رو نمیکنه.
اما زمینه شو داره. پس بیشتر و بیشتر روش کار کردم.)
تصویر نمازهایِ پر مایه یِ دانیالِ آن روزها و خنده هایی که میدانستم قشنگتر از سابق است
در خاطراتم مرورشد.
خاطراتی که منوط به روزهایِ مانده به بی قراریم برایِ وحشی شدنش بود..
حالا که فکر میکنم
میبینم جنسِ خنده ها و نمازهایش شبیه حسام این روزها بود.
حواسم را به گفته هایش دادم
(از طرفی خبرچینی که تو داعش داشتیم
تو یکی از بمبارونهایِ سوریه، کشته شد
و عملا کسی وجود نداشت تا چیتِ حاویِ اطلاعاتی رو که رابطمون جمع آوری کرده بود، بهمون برسونه.)
لحظه به لحظه کنجاوتر میشدم
(چه اطلاعاتی؟؟)
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕