eitaa logo
دل نوشته های همسر یک جهادی
68 دنبال‌کننده
115 عکس
30 ویدیو
0 فایل
جهاد فقط میدان جنگ و یا حتی اردوهای مناطق محروم نیست! گاهی پشت میز کار یا حتی کنج خونه هم میتونی جهادگر باشی کافیه هدفت رضای خدا و سربازی امام زمان (عج) باشه . . همسر یک جهادی هستم ، اما نه اون جهادی که شما فکر میکنید اینجا دفتر دل نوشته های منه
مشاهده در ایتا
دانلود
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه مادر تو هر شرایطی به اولین کسی که دعا میکنه بچشه هر رفتار خوبی که از بچش میبینه دلش قنج میره و از خدا میخواد این خصلت خوب رو تا آخر داشته باشه قرار بود ساعت ۲ و نیم برم مدرسه برای کمک وقتی وارد نمازخونه شدم با دیدن این صحنه و سینه زنی حسین یه لحظه بغض گلومو گرفت... خدایا تک تک این بچه ها تا آخرین نفسشون پیرو راه حضرت زهرا باشن خدایا حب اهل بیت روهر روز بیشتر از قبل تو دلشون قرار بده... @hamsare_jahadi
مجلس حضرت زهرا(س) با ورود پرچم حرم حضرت معصومه(س) همراه با خادم ها متبرک شد...
سخنرانی برای مقطع ابتدایی خیلی سخته اینکه سعی کنی جوری صحبت کنی که از کلاس اول تا ششم همه گوش بدن و سروصدا نکنن مهارت میخواد همسرم برای سخنرانی مجلس از حجة الاسلام والمسلمين صلصالی(مدیرمجموعه فرهنگی تربیتی شفق) دعوت کردن توقع داشتم ایشون بلندگو به دست راه برن و مثل عمو روحانی اجرا کنن و دائم از بچه ها سوال بپرسن و بچه هارو باخودشون همراه کنن ولی برخلاف توقعم ایشون مثل یه سخنران روی صندلی پشت بلندگو نشستن و صحبت هاشون رو با یه سوال شروع کردن بچه ها! به نظرتون چرا خدا دعاهای مارو برآورده نمیکنه؟ چرا مثلا اسرائیل رو نابود نمیکنه تا همه از دستش راحت بشن؟؟ و شروع کردن به بیان داستان حضرت نوح و درخواست عذاب و کاشت هسته های خرما... داستان داستانِ جذابی بود و با بالاوپایین بردن به موقع تن صدا جذاب تر میشد عکس العمل بچه ها نسبت به داستان نشون میداد که اکثر بچه ها دارن گوش میدن ... وقتی فهمیدن تموم اون نخل های خرما شد چوب های کشتی انگار یه چیز مهمی رو به دست آوردن همه خوشحال شدن و شروع به پچ پچ کردن... @hamsare_jahadi
لحظه آوردن شهید خیلی لحظه قشنگی بود شهید رو میون بچه ها گذاشتن و یه راوی با مداحی زمینه حسین حسین شروع به روایتگری از شهید بهنام محمدی کرد بعدهم شهید رو دور نمازخونه تشییع کردن و بردن حال دل مسئولین و بچه ها بارونی شده بود... @hamsare_jahadi
یکی از عوامل موفقیت این مدرسه معلم و مسئولین دغدغه مند و همراهه
التماس دعا
رفته بودم دیدن بچه تازه متولد شده همسایمون یکی از مهمونا خاطره عجیبی تعریف کرد میگفت : من دوتا پسر داشتم خییییلی دختر دوست داشتم خدا سومین بچمون رو هم پسر داد به خاطر بیماری که داشتم دیگه نمیشد بچه دار بشم به خدا خیلی گله و شکایت کردم خیییلی ناراحت بودم اینقدر دختر دوست داشتم که به پسرم لباسای دخترونه میپوشوندم موهاش رو بلند میکردم و گیره سر بهش میزدم چندسال گذشت به خاطر بیماریم مجبور شدم برم خارج از کشور برای درمان دکتر که جواب آزمایش هامو دید فوری پرسید بچه چی داری؟ گفتم ۳ تا پسر گفت لطف خدا بوده که دختر دار نشدی؟؟ گفتم چررررررااااااا؟؟؟ گفت بیماری تو فقط به دخترت منتقل میشده اگه دختردار میشدی این مریضی تو نسلت هم ادامه دار بود... وقتی از بیمارستان خارج شدم فقط سجده شکر کردم خواهرم میگفت دیوونه شدی آبجی؟ سرم رو بلند کردم تو چشماش نگاه کردم و گفتم تازه عاقل شدم... دیگه اون عکس های دخترونه از پسرم رو هیچ کس ندید... @hamsare_jahadi