9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه مادر
تو هر شرایطی
به اولین کسی که دعا میکنه بچشه
هر رفتار خوبی که از بچش میبینه
دلش قنج میره و از خدا میخواد این خصلت خوب رو تا آخر داشته باشه
قرار بود ساعت ۲ و نیم برم مدرسه برای کمک
وقتی وارد نمازخونه شدم
با دیدن این صحنه
و سینه زنی حسین
یه لحظه بغض گلومو گرفت...
خدایا
تک تک این بچه ها تا آخرین نفسشون پیرو راه حضرت زهرا باشن
خدایا
حب اهل بیت روهر روز بیشتر از قبل تو دلشون قرار بده...
#مدرسه_پسرم
#دغدغه_های_من #دلنوشته_های_همسر_یک_جهادی #مراسم_فاطمیه
@hamsare_jahadi
سخنرانی برای مقطع ابتدایی خیلی سخته
اینکه سعی کنی جوری صحبت کنی که از کلاس اول تا ششم همه گوش بدن و سروصدا نکنن مهارت میخواد
همسرم برای سخنرانی مجلس از حجة الاسلام والمسلمين صلصالی(مدیرمجموعه فرهنگی تربیتی شفق) دعوت کردن
توقع داشتم ایشون بلندگو به دست راه برن و مثل عمو روحانی اجرا کنن و دائم از بچه ها سوال بپرسن و بچه هارو باخودشون همراه کنن
ولی برخلاف توقعم ایشون مثل یه سخنران روی صندلی پشت بلندگو نشستن و صحبت هاشون رو با یه سوال شروع کردن
بچه ها!
به نظرتون چرا خدا دعاهای مارو برآورده نمیکنه؟
چرا مثلا اسرائیل رو نابود نمیکنه تا همه از دستش راحت بشن؟؟
و شروع کردن به بیان داستان حضرت نوح و درخواست عذاب و کاشت هسته های خرما...
داستان داستانِ جذابی بود و با بالاوپایین بردن به موقع تن صدا جذاب تر میشد
عکس العمل بچه ها نسبت به داستان نشون میداد که اکثر بچه ها دارن گوش میدن ...
وقتی فهمیدن تموم اون نخل های خرما شد چوب های کشتی انگار یه چیز مهمی رو به دست آوردن همه خوشحال شدن و شروع به پچ پچ کردن...
#مدرسه_پسرم
#دغدغه_های_من
#دلنوشته_های_همسر_یک_جهادی
#مراسم_فاطمیه
@hamsare_jahadi
لحظه آوردن شهید خیلی لحظه قشنگی بود
شهید رو میون بچه ها گذاشتن و یه راوی با مداحی زمینه حسین حسین شروع به روایتگری از شهید بهنام محمدی کرد
بعدهم شهید رو دور نمازخونه تشییع کردن و بردن
حال دل مسئولین و بچه ها بارونی شده بود...
#مدرسه_پسرم
#دغدغه_های_من
#دلنوشته_های_همسر_یک_جهادی
#مراسم_فاطمیه
@hamsare_jahadi
یکی از عوامل موفقیت این مدرسه
معلم و مسئولین دغدغه مند و همراهه
رفته بودم دیدن بچه تازه متولد شده همسایمون
یکی از مهمونا
خاطره عجیبی تعریف کرد
میگفت :
من دوتا پسر داشتم
خییییلی دختر دوست داشتم
خدا سومین بچمون رو هم پسر داد
به خاطر بیماری که داشتم دیگه نمیشد بچه دار بشم
به خدا خیلی گله و شکایت کردم
خیییلی ناراحت بودم
اینقدر دختر دوست داشتم که به پسرم لباسای دخترونه میپوشوندم
موهاش رو بلند میکردم و گیره سر بهش میزدم
چندسال گذشت
به خاطر بیماریم مجبور شدم برم خارج از کشور برای درمان
دکتر که جواب آزمایش هامو دید
فوری پرسید
بچه چی داری؟
گفتم
۳ تا پسر
گفت
لطف خدا بوده که دختر دار نشدی؟؟
گفتم
چررررررااااااا؟؟؟
گفت
بیماری تو فقط به دخترت منتقل میشده
اگه دختردار میشدی این مریضی تو نسلت هم ادامه دار بود...
وقتی از بیمارستان خارج شدم
فقط سجده شکر کردم
خواهرم میگفت دیوونه شدی آبجی؟
سرم رو بلند کردم
تو چشماش نگاه کردم و گفتم
تازه عاقل شدم...
دیگه اون عکس های دخترونه از پسرم رو هیچ کس ندید...
@hamsare_jahadi
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عیدهمگی مبارک🌹
@hamsare_jahadi