بیست روز است
گذشته ز آن روز
روز تاریک شده
روز شب گشته من
که چنان روز مباد
مادرم
آفتاب قلبم، که بِما گرمی داد
بال پرواز نهایت بگشود
از لب بام پرید
که دگرباره نیاید هرگز
پیش چشمم رفت
به بهشتی که، زیر پایش بود
اشک نه، هستی من
گشت در جانم و از دیده به رُخسار دوید
ابر شد باریدم
و فراموشم شد
معنی «هرگز» را
آه ای واژه شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
بیست روز است
گذشته ز آن روز
به گمانم اما
بیست سال است
دلم تنگ شده
و فقط او می داند
که چه دلتنگ شده
۱۴۰۳/۷/۲۰
علی اصغر اسلامی تنها
#دلتنگتم_مادر