|🇮🇷
|
|
+ میگه پرچم ایران بالاس ؟!
- میگه بله! همیشه!
+ میگه به چه عشقی ؟!
[ تویِ دلم میگم به عشق حاج قاسم ]
و اشک از چشمم سُر میخوره.... 💔
مبآرکمون باشه چهلِودوسالگیت انقلابِمون 💞
#الله_اکبر
21:00
99.11.21
@hanan_art76
حال که این مرقوم را برای شما مکتوب میکنم،
انگشتان دستم گز گز میکند،
از شدت سرما و یخ زدگی.
و دوربینم غرق آب شده.
در طریق بازگشت از میهمانی،
توجهمان به دانههای سفید برفی جلب شد،
که بیصدا در میان سیل باران،
بر شیشه ماشین زده میشد.
اولین دغدغهای که فکر مرا در بر گرفت،
صبح فردا بود و حجم کار.
و اگر برف به همین شدت ببارد،
امکان اختلال در امور بسیار است.
کمی به آسمان نگاه میکنم،
الحمدلله ابدا و دائما ♡
در منزل،
کمی به امور سر و سامان دادم،
و هر چند دقیقه یکبار
به دیدار روی ماه برف رفتم،
از پشت پنجره،
و در ذهنم تخمین زدم چندسانتی متر شده است ؟!
ساعت یک و نیم بود،
پشت پنجره ایستادم،
کمی نگاه کردم...
آرام به دلم میگویم : میشود بیخیال فردا باشی ؟
میشود از دیدن این نعمت لذت ببری ؟!
اخوی پشت سرم میایستد،
دستش را روی شانهام میگذارد، و کمی گردن میکشد که بهتر ببیند.
آرام میگویم عجب برفی! برویم برف بازی!
کمی نگاهم میکند... و بعد میگوید : برویم!
پدر میخندد! و هشدار میدهد! توی خیابان نروید!...
مادر تشر میزند، حق ندارید بروید!
پدر بر خلاف مادر،
با اینکه سن شان از مادر فزون است،
ذوق دیگری برای برف بازی دارند.
بهرغم مادر، همیشه ما را دور میکردند
از همه چی، برفبازی، خاکبازی...و هر بازی که کودکان در عالم کودکی میکنند.
بیهوا لباس پوشیدیم،
ترجیحا هر دو هودی میپوشیم که بتوانیم از کلاه ش استفاده کنیم،
دستکش بدست میدوم توی حیاط...
تا من کفش بپوشم،
جناب اخوی ما را به چند گلوله برف میهمان کرده اند،
دستانش یخ زد، قبل رفتن یادش رفت دستکش بردارد، و من فرصت را غنیمت شمردم و میهمانش کردم به چند گلوله ، که تمام وجودش پر شد از ذرههای برف!
اعلام آتش بس میدهد،
باید لباسش را عوض کند.
و من در فرصتی که او، میرود تا لباس گرم بپوشد،
برف ها را جمع میکنم تا آدم برفی بسازم،
فرصت خلوتی پیش میآید،
و به مادر فکر میکنم از سر احتیاط،
هیچ وقت همراه ما نمیشود.
دلم میخواهد کوچه را ببینم،
پدر گفته بود درب حیاط را باز نکنیم،
شب است، خطرناک است...
به احتیاط هر دویشان فکر میکردم، چقدر محتاط بودند.
بیهوا لای درب حیاط را باز میکنم،
تمام خیابان را برف سفید کرده...چقدر این منظره زیباست..♡
شاید در مقام پدر و مادر بودن، سبب شده اینقدر محتاط باشند،
اما گاهی دل به دریا زدن هم، عالم خودش را دارد...
هشتگ #ما_برف_ندیدهها
پن : دلم میخواست برخلاف برف قبلی، که صرفا از پشت پنجره به تماشایش نشستم،
اینبار زیرش قدم بزنم... .بازی کنم، و آدمبرفی درست کنم.
02:46
00.11.23
هدایت شده از جزء خوانی قرآن کریم
abna-download-66.mp3
25.21M
•••
🔹صوت جزء هشتم
🔸 تحدیر
🔹احمد دباغ
•••
#ماه_رجب
@Quran_tahdir |📿
ح َن ْ نا ن 🌴
••• 🔹صوت جزء هشتم 🔸 تحدیر 🔹احمد دباغ ••• #ماه_رجب @Quran_tahdir |📿
خیلی قشنگ ِ که جز هشت،
سهم امروز شده ♥️
تقدیم کنیم به روح امامجواد علیهالسلام ♥️