eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدمجتبی علمدار مداحِ جانبازِ شهید در یازدهم دیماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان ساری چشم به جهان گشود. در سن ۱۷ سالگی به عضویت بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان منجیل رفت و پس از چندی با مسئولیت گروهان سلمان از گردان مسلم به کردستان، اهواز و هفت‌تپه منتقل شد. سید با حضور در عملیات‌های کربلای ۱، کربلای ۵، کربلای ۸ و ۱۰، والفجر ۸ والفجر ۱۰ چندین بار مجروح شد. او در تاریخ ۱۷. ۴. ۱۳۶۶ ملبس به لباس مقدس سپاه شد و پس از پایان جنگ در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ کربلای ساری مشغول خدمت شد. سیدمجتبی بیشتر عمرش را وقف مداحی کرد. او با عشق به امام حسین (ع) و امام زمان(عج) و ارادت به امام حسن مجتبی(ع) همیشه به ذکر مدح و مصیبت این بزرگواران می‌پرداخت. سرانجام سید مجتبی در اوایل دیماه سال ۱۳۷۸ به دلیل جراحات شیمیایی در قسمت «ایزوله» بیمارستان بستری شد و در تاریخ 11 بهمن 1378 هنگام اذان مغرب بعد از یک هفته بیهوشی کامل چشم گشود و شهادتین را زمزمه کرد و بعد به شهادت رسید. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی فاطمیه شهید علمدار _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
یکبار بچه ها برای دیدار آیت الله حسن زاده رفته بودیم. ایشان روی شانه سید مجتبی زد و چیز گفت: بعد از جلسه فهمید که علامه به سید فرموده بود: بنده دز چهره شما نوری می بینم بیشتر مواظب خودتان باشید 🌺کبوتر زخمی به نقل از علامه حسن‌زاده سید را آن‌ها شناختند که خود آسمانی‌اند. آن‌ها که خود مسافران من الحق الی الخلق هستند. علامه حسن زاده آملی او را شناخت. زمانی که این عارف و عالم جلیل القدر در یکی از یادواره‌های شهدا در آمل حضور یافتند، سیّد مجتبی را مثال زدند و فرمودند: «سید مجتبی مثل کبوتری بود که یک بالش را با تیر زده بودند. با یک بال آن قدر بال بال زد تا به جایی رسید که خیلی از علمای هشتاد ساله به آن درجه نرسیدند!!» علمدار، ص ۲۰۱٫ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
سید مجتبی علمدار، مداحی را جایی یاد نگرفت . در جبهه بین مداحیهای دیگران میانداری می کرد؛ تا این که آهسته آهسته تمرین کرد و یاد گرفت . سید صدا نداشت، اما صدایش یک سوز خاصی داشت، که اصلا آدم را می گرفت و شیفته ی خود می کرد در مداحی سبک خوبی هم داشت؛ می گفت: دنبال سبکی می گردم که جوانها را جذب کند و با محتوا هم باشد. می گفت: باید با این جوانها کار کرد و نگذاشت تا آنها گرفتار تهاجم فرهنگی شوند. اما بعضی مداحها سبکهایی می خوانند آدم شرمش می شود وقتی آنرا می شنود! من خودم تا به حال مثل سید مجتبی علمدار، ندیده ام؛ آدم عجیبی بود! وقتی درباره مصیبت ائمه می خواند، انگار آن صحنه ها را می دید! بعضی مداحها فقط حالت گریه می گیرند، اما سید اول خودش گریه می کرد و مردم هم از گریه ی او گریه می کردند. وقتی زیارت عاشورا را شروع می کرد، همینطور اشک می ریخت. عاشق مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها بود وقتی می گفت: تو گوشش زدند! از حال گریه اش احساس کردم او این صحنه را می بیند.او در طول دوران دفاع مقدس بر اثر مجروحیت‌های مختلف طحال، بخشی از روده خود را از دست داد و به دلیل میگرن عصبی و میکروبی که در گلویش وجود داشت، هرسال تقریباً از اوایل زمستان به شدت بیمار می‌شد. _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
وصیت می‌کنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه‌ زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی می‌خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می‌گویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می‌ترسم. _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
قوانین شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا قانون اول خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قران را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی ۱۰ آیه قران را باید بخوانم ، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ۱۰ آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم تاریخ اجرا : ۴/۵/۱۳۶۹ قانون دوم پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا خواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم . حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم . تاریخ اجرا : ۱۱/۵/۱۳۶۹ قانون سوم خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ۲۰ ریال صدقه و ۸ رکعت نماز قضا به جا بیاورم. تاریخ اجرا ۲۶/۵/۱۳۶۹ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
(جایزه سر شاهرخ) قضیہ ڪلہ پاچہ و بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس ها شده بود. یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت: يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟ با تعجب گفتم: نمي دونم، چطور مگہ !؟ گفــت: الان در مورد صحبت مي کردنــد ! با تعجب گفتم: خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟! گفــت: آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد. انگار خيلـے ازش ترســيدند. گوينده مي گفت: اين آدم شبيہ ميمونه. اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره جايزه مي گيره ...!! چند روز بعد با رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ. اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود. راديو هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام را اسیر گرفتیم، همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود. بعد از چند ساعت صداے بچہ ها بلند شد. از شناسایـے برگشتند. صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط نبرد در شــمال شرق بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع مانده بود . شــب جمعہ براے به مقر رفتیم ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے دعاے کميل را مي خواند بہ شدت گریہ مے کرد. دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت: ... خيلے ســوزناك مي خواند. آخر دعا گفت: عمليات نزديڪہ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و رو نصيبمان کن. هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ می کرد. بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با چہ کرده است. صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد. وقتے مقابل رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے؟ بدون مکث گفت: پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و براے خودم.
( وصـال) عصر روز يڪشنبہ پنجاه و نه بود. همہ بچہ ها را جمع ڪرد و گفت: برادرها، امشــب با يارے خدا براے آزادسازے اشغال شده حرڪت مي کنيم. هم معاونت اين عمليات را بر عهده دارند. شاهرخ اون چند روز خيلے تغيير ڪرده بود.هميشہ داشت. موهاش بہ هم ريختہ بود. مرتب هم با بچہ ها مي ڪرد و مےخنديد اما حالا ! سر بہ زير شدہ بود و ذڪر مے گفت. رفتہ بود و پوشيده بود. هم متوجہ تعقیرات اون روز شده بود. براے لحظاتے در چهره خيره شد. بعد بہ من گفت: از حلاليت بطلبيد، اين چهره نشون ميده ڪہ شده، مطمئن باشيد ڪه مي شہ ! شب ، آزاد سازی شروع شد. بچه ها بی وقفہ در حال مبارزه بودند. ســاعت صبح بود. ســنگرها و خاڪريزها تصرف شده بود.نيروے هم نبود. هر لحظہ احتمال داشت ڪہ همگے محاصره شويم. ســاعتے بعد احساس ڪردیم زمين می لرزد. عراقے به ســمت ما مي آمدند. تا چشم ڪار مي ڪرد بود ڪه به سمت ما مي آمد. ســنگر ما ڪلا روے هم شــش گلولہ - داشــت اما چند برابر آن مي آمد. هر گلوله براي چند ؟!! ترسيده بودم با آرامش گفت: چرا ترسیدی ؟! بخواد ما مي شيم. ســاعت نه صبح بود. دشــمن مرتب شــليڪ مي ڪردند. فاصله با ما ڪمتر از بود. در حال زدن آرپےجے بود. پرسيد چقدر گلولہ داریم ؟! گفتم: این آخرے بود . گفت: توے اون یڪے سنگر یڪے هست. برو بیار. هنوز چند قدمی دور نشده بودم ڪہ صدایے شنیدم. چیزے ڪہ دیدم باور نمے کردم. ...
(گمنـــامے) آرام و آسوده بر روے خاكريز افتاده بود. هر چہ صدايش مےكردم جوابے نمےداد. تمام سینہ اش پر از شده بود. تانڪها به من خيلے نزديڪ شده بودند. صداے انفجارها و بوے باروت همہ جا را گرفتہ بود. نمےدانســتم چہ كنم. نہ مےتوانستم او را بہ عقب منتقل كنم نه توان جنگيدن داشتم. مجبور شدم خودم بہ عقب برگردم. برگشــتم تا براے آخرين بار را ببينم. با تعجب ديدم چندين عراقے بالاے ســر او رســيده اند. آنها مرتب فرياد مےزدند و دوستانشان را صدا مےڪردند. بعد هم در ڪنار پيڪر او از مےڪردند. وقتی بہ نیروهاے خودے رسیدم سید و بچہ ها از من پرسیدند پس کو !؟ ولے من چیزے بہ بچہ ها نگفتم. روز بعد يکے از دوستانم نگران و با تعجب گفت: شده ؟! گفتم: چطور مگه ؟! گفت: الان عراقيها تصوير جنازه يڪ رو پخش ڪردند. بدنش پر از تير و ترڪش و غرق در خون بود. ســربازاے عراقے هم در ڪنار پيڪرش از خوشــحالے ميڪردند. گوينــده عراقے هم مي گفت: ما ، جلاد حڪومت ايران را کشتيم ! بغض گلويم را گرفتہ بود. ديگـر نتوانســتم تحمل ڪنم. گريہ امانــم نمےداد. بچہ هاے گروه پيشــرو همہ مثل من بودند و گریہ مےکردند. انگار پدر از دســت داده بودند. مدتے بعد ڪہ نیروهاے دشمن عقب نشینے ڪرد، همراه يڪے از نيروها براے جستجوے بدن رفتیم. تمام اطراف را گشــتيم. تنها چيزي که پيدا شد کاپشن بود. حتے آن اطراف را کنديم ولے !!! اثرے از پيڪر نبود. سال بعد وقتے آن منطقہ آزاد شد بہ همراه تعدادے از بچه ها بہ همراه مادر برای پیدا کردن پیڪر دوباره بہ آنجا رفتیم. قبل از اينڪہ من چيزے بگويم مادرش سنگرے را نشان داد و گفت: اينجا شــده درسته؟! با تعجب گفتم: بله، شما از کجا مےدونستيد !؟ گفت: من همينجا او را در خواب ديدم. دو جوان نورانے همين جا به استقبالش آمدند !! بعد ادامہ داد: باور کنيد بارها او را ديده ام. مرتب به من سر مي زند. هيچوقت من را تنها نمے گذارد ! و تابع محض ولایت فقیہ گمنام ماند. همانطور ڪہ خودش از خدا خواستہ بود. عاشقان خدا ڪجا رفتید چہ غریبانہ بـے صدا رفتید یڪ بہ یڪ مادرانتان رفتند همہ همسنگرانتان رفتند گر چہ صد عهد با شما بستیم تا ابد شرمسارتان هستیم شادی روح و
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷