eitaa logo
هر روز با شهداء🌷
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهیدی که حضرت زهرا(س)به عروسی اش امد 🌷شبی حضرت زهرا(س) را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده است، به ایشان می‌گوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط می‌خواستم احترام کنم، (س) پاسخ می‌دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟» ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
📚زندگی نامه شهیده ☘️ 🌞تولد: 1371.6.11 ☀️شهادت: 1387.2.10 📌عامل شهادت: جراحات ناشی از انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر در حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز(وابسته به انجمن پادشاهی) سال سوم راهنمایی راضیه بین خودش و خدا بسته بود که بعد از شهادتش داخل جعبه اسماء متبرکه پیداش کردم. خلاصه کوتاهی از این : بی حساب پیش، انشاء ا.. به امید خدا و توکل به خدا تمام کارمو انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه.🙏 توی این چهل روز که از ۵/۳/۸۵ شروع می‌شه توفیق پیدا کنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین ا.. و... را بخوانم و گریه کنم. آقا تو رو خدا توفیق تو این دعا‌ها را به من بده و شب هم به یاد خانم (س) شبی ۵ صفحه قرآن بخوانم؛ ان شاء الله تکرار آیه الکرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دلم‌ازاین‌میسوزه...💔» 📜 📻 سلام الله علیها 🎤 حاج_مهدی_رسولی ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
ﻣﻴﮕﻔــﺖ : دوســـت دارم مثل حضــرت ابوالفضــل یه تیــر به چشــمم بخـــوره یکی به دستـــم! روز شهــادت (سلام‌الله‌علیها ) در عملیات کربلای ۵ با نام مادر ســادات شهید شد. پیکرش که امد، مــادرش قــبل از من خــودش را روی هاشــم انداخت. شیـــر زن بود. گــفت : مــادر شیرم حلالــت... امــــا مــن, تا چشـــم پاره و بازی شکافته اش را دیــدم, کمـــرم تــیر کشیــد, همانجا کنار تابوتــش روی زمین نشستم... ﺁﺧﺮ همانطور که می خواســت ﻣﺜﻞ ﺣﻀﺮﺕﻋﺒــﺎﺱ علیه‌السلام ﺷﻬﻴـﺪ ﺷـﺪ... 🏷راوی حاج علی اکبر اعتمادی(پدر شهید) ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
#⃣ #⃣ #⃣ فَجَمَعُوا الحَطَبَ هیزم آوردن چه هیزمی *فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا*معمولا ما جزل به معنای کثیر معنا می کنیم و رد میشیم ... یعنی هیزم زیادی رو آوردن دم خانه ی من اما این غلطه" جزل یعنی هیزمی آوردن که به زودی خشک نشه و از بین نره .... یعنی ساعت ها در این آتش این هیزم بسوزه *فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا لِیُحرِقُوهُ وَ یُحرِقُونا*یعنی هم خونمو بسوزونن هم خودمونو بسوزونن ... باورم نمی کردم که اینا بدون اجازه وارد بشن ..... لذا وقتی با استفهام سوال کرد واقعا میخوای خونمو بسوزونی؟؟؟ نانجیب یه جوابی داد " گفت هَذَا مَا جَاءَكَ الَّذِي به أَبُوكِ یعنی فاطمه مگه بابات نگفت لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى اومدم مزد مودت رو بهت بدم ... الله اکبر ... عجب جسارتی کرد که امام صادق قریب به صد و ده سال بعدمادر به مُفَضَّل فرمود اگر چه کربلا برای ما بالاترین غم و محنته... اما اون روزی که در خونه ی مادرم رو سزوندن اون ریشه ی همه ی مصائب و فتنه هاست .... اون به مراتب سخت تر و تلخ تر از کربلاست و تُضرَبُ فَاطِمَةُ و هِيَ حامِلُ..... یا صاحب الزمان آقاجان معذرت میخوام این روضه ای که خدا در شب معراج برای پیغمبر خونده ... فرمود: يُدْخَلُ عَلي حَريمِها بِغَيْرِ إذْنٍ بدون اجازه وارد میشن ثُمَّ یَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ دیگه ترجمه نمی کنم اما تُضرَبُ و هِيَ حامِلُ.... وتَمُوتَ مِنَ ذَلِكَ الظَّنِّ... همین قدر بگم بلایی به سرش آوردن که دیگه این روزا از بسترم نمی تونست بلند بشه .... حتی برا خواندن نماز،دستور داد بسترش رو کنار دیوار پهن کنن یعنی برای هر نشست و برخواستی فاطمه از دیوار کمک میگرفت .... آخ بمیرم گفتم و تحویل دادم ... پنجاه سال بعد کربلا هم اون نانجیب دستورحمله به خیمه ها که داد،گفت خیمه را با اهلش بسوزانید ... اگه امر زین العابدین بر فرار از خیمه ها نبود این هشتاد و چهار زن و بچه زنده زنده تو خیمه میسوختن .... ناله بزن یازهرا ..... ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
، ! 🌷مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار زائرین را می‌دادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم. یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود. سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز (ع) را روی دیگ کشید و به بچه‌های خادم گفت، «بچه‌ها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید کنید.» سپس ذکر صلوات گرفت و یک کوچک نیز به (س) پیدا کرد. پرچم را از روی دیگ برداشت و یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم. برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند؟! سید خیلی خوشحال بود. آن‌جا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا است و شهدا نیز حسابی هوای‌مان را دارند.🌷