eitaa logo
هر روز با شهداء🌷
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 کار جمع آوری اسلحه به شوهر خاله ام عبدالفتاح محول شد که رفت و آمد و تجارت او بهترین پوشش برای استتار این امر بود و به این ترتیب در مدت کوتاهی سلولها و گروهها برای انجام چند عملیات ساده چریکی مانند پرتاب نارنجک دستی به سمت خودروهای گشت ،نظامی تیراندازی به آنها یا تلاش برای انجام عملیات تک تیراندازی شروع شد. اما برای برخی از این اهداف طبق معمول در هر نوع کار مقاومتی، یکی از سلولها دچار نقص عملی می شود و اعضای آن دستگیر میشوند و تحت تحقیقات تلخ قرار میگیرند و برخی شروع می کنند به اعترافات، دیگران را دستگیر می کنند و همینطور ادامه میدهند تا اینکه کار به ابوعلی میرسد و او دستگیر و تسلیم می.شود ابو علی برای بازجویی بسیار خشن در زیرزمینهای بازجویی زندان الخليل به درجه بالایی نگهداری میشد از مردانگی و استواری، او حتی ساده ترین مسائلی را که برخی جوانانی که در مراحل اولیه تحقیقات فریب میخوردند؛ به آن اعتراف میکردند را نمی پذیرفت. نیروهای اطلاعاتی اسرائیل شوهر خاله ام را پس از تحقیق در مورد روابط و دوستیهای ابوعلی دستگیر کردند و خانه او را تفتیش کامل کردند که با خرابکاریهای زیادی همراه بود و همه چیزهایی را که سر راهشان بود از جمله اثاثیه و ابزار را تخریب کردند. ضرب و شتم خاله ام و پسر خردسالش عبدالرحیم را که سهمی از آن داشتند شکنجه کردند و شوهر خاله ام را به زندان الخلیل بردند و او را مورد بازجویی و شکنجه جهنمی قرار دادند و از ابوعلی و رابطه اش با او میپرسند. و به او میگویند باور کن که ابو علی به او اعتراف کرده و به همه چیز اقرار کرده است و نیازی به انکار و شکنجه نیست، پس ابوعبدالرحیم شوهر خاله ام همچنان تکذیب میکند و با توجه به آن او را بدون هیچ اتهامی به شش ماه حبس اداری محکوم کردند و قضات ابی علی را به دلیل اعترافات انباشته از چند جوانی که آنقدر قوی نبودند که از مصیبت بازجویی بگذرند به پنج سال حبس محکوم کردند. از اینجا سفر خاله ام به دنیای جدید دنیای زندانها آغاز شد جایی که او شروع به دیدار کرد شوهرش هر ماه یک بار خاله ام روز ملاقات زود بیدار میشد و بچهاش را آماده میکند و حرکت میکرد طفل را در آغوش می گیرد تا به مرکز دهکده برسد. از اینجا با یکی از معدود ماشینهایی که از روستا عبور میکنند به سمت شهر الخلیل می رود و در اینجا مسافت زیادی را طی میکنید تا به ساختمان مقر زندان الخليل و مقر فرمانداری نظامی در شهر برسد. و صدها خانواده را می یابید که برای دیدار با فرزندان خود و بستگانشان آمدهاند او در میان زنان در صف ایستاده و شناسنامه اش را با خود گرفته یک شخص منحیث سرپرست آنجا ایستاده و صدا میکند این گروه متشکل از بازدیدکنندگان است و سرپرست ممکن است اعلام کند که گروه کامل شده است بنابراین تا شروع گروه دوم صبر کنید. وقتی به آن سوراخ دیوار میرسد دستش را با کارت شناسایی خود دراز میکند تا آن را به سمت نگهبان زندان که پشت دیوار ایستاده است ببرد تا بتواند مراحل ،معاینه تأیید و ثبت نام را انجام دهد. سپس درب بعدی باز میشود و او وارد بخش زنان می شود جایی که یکی از زنها جست و جوی تحریک آمیز انجام می دهد خاله ام خشم خود را فرو می،نشاند، چون نمی خواهد دیدار را از دست بدهد ابو عبدالرحیم در حال حاضر در انتظار اوست و خبری نیست. برای اینکه دیدار میسر میشود یا نه شک دارد که او در حسرت دیدن پسرش عبدالرحیم است و هیچ توجیهی برای هدر دادن دیدار با اینکه سرباز موظف عصبانی میشود ندارد پس از بازرسی بازدیدکنندگان در اتاقی جمع می شوند و سپس از راهروهای طولانی و با نور ضعیف عبور می کنند. راهروهایی به بخش ،ملاقات جایی که دیواری با دهانه هایی مانند پنجره وجود دارد، یک کوره آهنی روی آن قرار دارد پشت هر پنجره ای یک زندانی ایستاده است بنابراین خانواده ها شروع به جستجوی زندانی میکنند که متعلق به او است و وقتی او را پیدا کرد او با دیدن فرزندش از پشت پنجره خود را با تمام اشک در چشمان پدر به داخل پنجره میاندازد و نمیتواند او را در آغوش بگیرد و با او بازی کند. شوهر یا فرزندان پشت میله ها هستند و او نمیداند در این دیوارهای سفت و سخت و بیرحم با آنها چه میکنند. قبل از اینکه مردم بتوانند از دردسر ،سفر ،انتظار جستجوهای تحقیرآمیز و قدم زدن در آن راهروها راحت شوند و قبل از اینکه بتوانند همسر فرزندان و خانواده خود را خوب احوال پرسی ،کنند زندانبانانی که پشت سر زندانیان ایستاده اند کف زده فریاد می زنند که ملاقات تمام شد و آنها شروع به کشیدن زندانیان به پشت آن در آهنی میکنند. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._