خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_یازدهم_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
سلام سلام ممنوع الخروج تا اطلاع ثانوی و هر کس تخلف کند، خود را در معرض خطر مرگ قرار می دهد. مادرم به همه گفت فرزندانم امروز مدرسه نیست و بیرون رفتن از خانه برای شما ممنوع است.
و به اتاق دیگر رفت تا مطمئن شود پدربزرگ و پسر عموهایم حسن و ابراهیم از این موضوع خبر دارند یا خیر؟ ما در خانه ماندیم و آنجا را ترک نکردیم و در تمام روز دروازه برایمان بسته بود یکی از ما اگر دم در خانه نزدیک میشد، مادرم فریاد میزد که در را باز نکن وگرنه با چوب دستی لت و کوب ما می کنند.
بارها شنیدیم که رفت و آمد ممنوع است خواهران و برادرانم مجبور شدند داخل خانه بازی کنند و مادرم در این روز (البيصارة برای ما آماده کرد که خوردنی از لوبیا له شده با ملخیه خشک شده میباشد برادران و خواهرانم و دو پسر عمویم می نشستند و کتابهای مدرسه شان میخواندن و من مینشستم به آنها نگاه میکردم آنها که چطور نوشته میکردند. عصر یک بار صدای بلندگوها را ،شنیدیم که بار دیگری منع رفت و آمد را تمدید میکرد و هر کس آن را نقض کند خود را در معرض خطر قرار می دهد.
صبح
که از صدای پدربزرگم در دعاها و دعاهایش نگذشته بود صدای بلندگوها آمد که ساعت پنج ساعت پایان منع آمد و شد را اعلام میکرد مادرم بیدار شده بود همه را برای مدرسه آماده کرد و همه چیز طبق روال پیش رفت. اتفاق جدیدی که در این روز افتاد این است که دلیل منع آمد و شد را که دیروز بود ،فهمیدم شخصی به سمت نیروهای اشغالگر نارنجک دستی پرتاب کرد و منفجر شده بود این باعث زخمی شدن سربازانی شد که در جیپ بودند و شروع به تیراندازی به سمت وی نمودند که مردم بسیاری را زخمی کردند.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._