گَـرچِھاینشَهـرشُلـوغاست،
وَلۍبـٰآوَرڪُن . .
آنچـنـٰآنجـٰآ؎ِتوخـآالیسـت،
صِـدٰامۍپیچَـد..(:💔"
اَلسَّلامُعَلَیْکَیٰااَبٰاصٰالِحالمَهدی‹عجل الله تعالی فرجه الشریف
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_بایاد_شهداء
#شهید_احمد_حسنی
وی در اول فروردین ۱۳۳۸ در روستای قره حسنلوی ارومیه و در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود.
شهید حسنی تحصیلات خود را تا چهارم ابتدایی در مدرسه روستا گذراند و برای ادامه تحصیلات همراه با برادرش محمد علی به شهر رفت، به گفته مادرش، احمد خیلی با محبت و جسور بود، نماز و روزه خود را به جا می آورد و به پدر و مادر و خواهر و برادرانش خیلی احترام میگذاشت و با آنان با محبت رفتار می کرد.
مادرش می گفت احمد بعد از شهادتش یک شب به خوابم آمد و گفت: مادر جان آنقدر پیش مردم از من تعریف نکن! تو بعد از من پسرهای دیگری هم داری.
برادرش میگفت من و احمد همزمان با تحصیلمان در یک مغازه ای کار میکردیم، ما چهار نفر بودیم که مشغول به کار بودیم و وقتی کار تمام میشد دو نفر از دوستانمان به سینما میرفتند و ما دو برادر به مسجد فاطمیه میرفتیم و در کلاس های قرآن شرکت میکردیم.
خدا را شکر میکنم که پدر و مادرم ما را طوری تربیت کردند که هیچ گاه سمت گناه نرفتیم و این را مدیون نان حلالی بود که پدرم به خانه می آورد و همه این ها باعث شد تا در مسیر انقلاب و اسلام باقی بمانیم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
پس از مدتی احمد به خدمت سربازی رفت، فرماندهی داشت که یک شخص پاک و مومن و انقلابی بود. او مخفیانه به سربازان درس میداد و از اعلامیه ها و توصیه های امام خمینی (ره) به آنان می گفت و حتی به آنان وعده داده بود که بنا به توصیه امام (ره)، هر کس که بخواهد از خدمت سربازی فرار کند کمکش میکنم.
یک شب احمد و یکی از دوستانش به کمک فرمانده از پادگان فرار کردند و اطراف پادگان زیر یک پل در آن سرمای زمستان بدون لباس گرم استراحت کردند و صبح با یک مینی بوس به ارومیه آمدند.
وی گفت: قبل از اینکه مسجد اعظم را به گلوله ببندند من و احمد در خیابان امام خمینی (ره) درخط مقدم تظاهرات بودیم، احمد با جسارت و سر نترسی که داشت سینه خود را جلو داد و رو به گارد شاهنشاهی کرد و گفت: «هیچ یک از شماها جرات ندارید حتی یک گلوله به سمت من شلیک کنید، من از مرگ نمیترسم.» بعضی از سربازان با حرص به او نگاه میکردند و بعضی هم از شجاعت و جسور بودن وی شگفت زده شده بودند.
خواهر شهید از مهربانی ها و شجاعت برادرش تعریف میکرد و میگفت در اوج انقلاب از دیوارهای جاده سلماس تا شهر شروع به دیوار نویسی میکرد و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی مینوشت.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
به گفته برادرش سپس به قم رفت و در آنجا هم فعالیت های انقلابی زیادی داشت و با یاران نزدیک امام رفت و آمد می کرد، در بحبوحه انقلاب بود که به ارومیه برگشت و باز با من و دیگر دوستان، برادران انقلابی را یاری کردیم تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.
پس از انقلاب با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی من و برادرم احمد با هم به عضویت سپاه در آمدیم و مدتی بعد به پیرانشهر منتقل شدیم، شجاعت ها و رشادت های احمد در جنگ با ضد انقلاب زبان زد عام و خاص شده بود.
به گونه ای که روزی شهید حمید باکری که با جیپ خود برای گشت زنی به داخل شهر رفته بود و چون اکثر نقاط شهر دست ضد انقلاب بود و از همه جا تیر شلیک میکردند، مجبور بود با سرعت گشت زنی کند، با همین سرعت که میخواست وارد حیاط سپاه شود ناگهان احمد با صدای بلند به حمید باکری ایست می دهد.
شهید باکری او را صدا می زند و اسمش را می پرسد و می گوید : «تا به حال از تیر دشمن نترسیده بودم ولی با این شجاعتی که با صدای بلند ایست دادی ترسیدم و سر جایم میخکوب شدم، احسنت به این شجاعت و مردانگی.»
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
آخرین باری که به مرخصی آمده بود پیش من آمد و به او گفتم که احمد جان کمی هم تو بیا جای من در سپاه ارومیه کار کن و بگذار کمی هم من به جای تو به جبهه بروم ولی به من گفت که اصلا قرار نبود به مرخصی بیایم اینبار را به خاطر دیدن تو آمدم و این آخرین مرخصی من هست و قرار است شهید شوم. آمدم فقط از تو خداحافظی کنم. او رفت و سرانجام در مرحله چهارم عملیات رمضان سال ۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل شد.
پیکر وی مفقود الاثر شد تا اینکه در سال ۱۳۷۴ توسط تیم تفحص پیدا و در قطعه شهدای باغ رضوان ارومیه دفن شد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
مادر شهید میگفت : به خاطر دارم احمد یک بار که از جبهه برگشته بود بخاطر رای مردم به ریاست جمهوری بنی صدر بسیار برافروخته بود و میگفت کاش مردم به آن حدی از بصیرت میرسیدند که بتوانند صلاح خود را تشخیص دهند.
مادر شهید با اشاره به دلاوریها و رشادتهای خبرنگار شهید احمد حسنی اظهار داشت: در هنگام عزیمت به جبهه نام و نشان شهید را از وی پرسیده بودند که گفته بود: «من برای به دست آوردن نام و نشان به اینجا نیامدهام».
وی عنوان کرد: خواب شهادت احمد را پیش از عزیمت به جبهههای جنگ دیده بودم و پس از شنیدن خبر شهادت احمد با وجود اینکه بسیار متاثر شده بودم اما برای حفظ روحیه دیگر اعضای خانواده و ایستادگی در برابر ضد انقلاب به روی خود نمیآوردم و وانمود میکردم که احمد زنده است.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دیدار_و_گفت_و_گو_با_مادر_خبرنگار_شهید_احمد_حسنی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا این جملات را از آیتالله فاطمینیا رضوان الله تعالی علیه شنیده بودین؟
🌸چه توصیفات جالبی در مورد رهبری دارند 😍
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_بیست_و_هشتم_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
می نوشیدند و در مورد مقاومت صحبت
میکردند آنها میگفتند قدرتها نتوانستند در مقابل ارتش اسرائیل بایستند، پس چگونه
گروه هایی از چریکها میتوانند با سلاحهای خود در مقابل آن بایستند؟
این حوادث همواره نشان دهنده عدم اعتقاد آن اقشار مردم به امکان سنجی مقاومت و امکان دستیابی به هر گونه منفعت عملی از آن بود که ممکن است ضررش بیشتر از فایده باشد و این مصلحت گرایی بزرگترین هدف آنها برای بالا بردن و ارتقای استاندارد ،زندگی سود اقتصادی و توسعه ثروت و قابلیتهای محدود آنها بود شوهر خاله ام جرأت نداشت علناً در نظراتشان مخالفت کند اما به حرف آنها گوش میداد و سعی میکرد کاملاً عینی و منطقی با آنها بحث کند و در نهایت مردم پس از یک یا چند ساعت نشستن متفرق می.شدند ساعتها چای می نوشیدند و یکی از اهالی جلسه را با گفتن : ما برای این چه داریم؟ مسئله خلق را باید به خالق بسپاریم و خداوند به آن لهجه ای که مردمان را متمایز میکند خوب پاسخ میدهد. مردم الخلیل را با لهجه خاص که حروف بیشتری را نسبت به دیگران در طول گفتگو بیشتر گسترش می دهند را بهتر میشود شناخت در این جلسات و محافل و روابط شوهر خاله ام با ابوعلی آشنا شد که به نظر می رسید بیشتر به ضرورت انجام کاری در مورد مقاومت معتقد بود و اگر مقاومت در سطح آزادی وطن و شکست دادن اثرگذار نبود هم، بدون شک با کمترین تعدیل وظیفه ملی اش را انجام می داد.
ابوعلی در سفرهای شوهر خاله ام به الخلیل یا زمانی که ابوعلی به دیدار شوهر خاله ام میآمد اغلب در خیابان های الخلیل قدم می زدند و در مورد شغل لزوم مقاومت در برابر آن و ضرورت آن صحبت میکردند نپذیرفتن عمل انجام شده، یا مشغول شدن فقط به پول درآوردن توسعه ثروت و ساختن خانه چون عقایدشان شبیه هم بود دوستیشان خیلی قوی تر شد، روزی ابوعلی شوهر خاله ام صریحاً :گفت من بدون انجام حداقل وظیفه اینطور بیکار نمی مانم،
شوهر خاله ام از او پرسید چه می توانی انجام دهی؟
آیا به دنبال یک اسلحه میگردی و با آن به یک گشت اشغالی حمله میکنی سپس فرار میکنی تا با افراد تحت تعقیب مانند ابو شرار و سایر چریکهای مجاهد زندگی کنی؟
او پاسخ داد نه من میخواهم مقاومت را سازماندهی کنیم تا آن را به یک پدیده تبدیل کنیم به جنبشی به سمت سازمانی شدن، بنابراین شوهر خاله ام از او پرسید: چگونه؟
او پاسخ داد من به اردن سفر میکنم و ایده خود را در آنجا به فتح ارائه میکنم و میدانید که فتح بعد از الکرامه جایگاه خود را پیدا کرده است و آنها باید از ایده من خوشحال شوند و در این امر به من کمک کنند.
شوهر خاله ام این ایده را ستود و تاکید کرد که ابوعلی باید نهایت احتیاط را انجام دهد و به او اطمینان داد که می تواند او را در تمام مراحلش شریک کامل .بداند آنها توافق کردند که ابو علی به تنهایی سفر کند و یک پوشش تجاری در سفر برای او ترتیب دهد تا توجه او را جلب نکند اردن در این دوره پس از پیروزی عزت تماماً در دست مقاومت بود و اردوگاه های آوارگان مملو از جشنهای پیروزی بود همه شروع کردند به تشویق جان چریکها و خواندن و دعا برای فلسطین نهضت آزادی ملی نامی که پشت آن پیروزی بود.
برای شخصی مانند ابو علی دشوار نبود که فوراً فرماندهی عملیات چریکی را در آنجا شناسایی کند و با آنها برای سازماندهی هسته های نظامی فتح در تمام مناطق کرانه باختری موافقت کند و برای تکمیل آن پول و سلاح در اختیار او قرار گیرد. تا برای شروع مقاومت مسلحانه این سلولها را ایجاد کرده و آموزش و مسلح کردن آنها را آغاز .کند. او پس از دیدار با برخی از بستگان به اطراف اردن سفر کرد تا معاملات تجاری انجام دهد تا بتواند ماموریت رسمی خود را پوشش دهد. او آنها را در صفوف جنبش فتح سازماندهی میکند و از هر یک از آنها میخواهد که با او دو یا سه نفر از دوستان مورد اعتماد خود را که آماده عملیات مسلحانه علیه اشغالگران هستند در هر شهری از شمال کرانه باختری تا الخلیل سازماندهی کنند. حتی در برخی از روستاها و شهرها هرگاه کسی را که می شناسد و مورد اعتمادش میبیند موضوع را به او ارائه می دهد و مورد قبول و تایید قرار میگیرد از او میخواست تا یک سلول تشکیل دهد او موافقت میکند که به زودی با او تماس میگیرد.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_بیست_و_هفتم_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
فصل ششم
خاله ام فتحیه در روستای صوریف در منطقه الخلیل زندگی میکرد این روستا مانند تمام روستاهای کشور در سال 1967 تحت اشغال قرار گرفت این روستا به عنوان مجازات نقش خود در مقاومت در مقابل اشغال پیش از این سهم خود را از تبعید و تخريب متحمل شد و در نبردهای قبل از 1948 همچنان روستاهای مرزی به خط سبز بین سرزمین های اشغال تقسیم شدند. از سال 1948 زمینهایی که تا زمان اشغال آنها در سال 1967 تحت حاکمیت اردن باقی مانده بودند. اندکی پس از اشغال، گشت های اشغالگر به روستا نزدیک شده و وارد آن شدند تا مانند اکثر روستاهای فلسطینی در سراسر کرانه باختری در آن تردد کنند.
مردم آنجا در خانه های سنگی کوچک و فقیرانه و زیبا در میان درختان زیتون و انجیر و انگور و بادام زندگی میکنند و به پرورش دام و طیور میپردازند و امرار معاش میکنند و خداوند را به خاطر نعمتهای بیشمارش شکر می کنند. مردان روستا به جوانمردی و مردانگی شهرت دارند و لباس روستایی سنتی فلسطینی میپوشند یکی از آنها را میبینید که با عصای خود در حال چرانیدن گوسفندانش در قله کوها هستند و زنان آنجا متواضع رفتار اند و لباس، پوشش سر خود را به رخ میکشند.
خاله ام بعد از نقل مکان از غزه به صوريف تفاوت چندانی احساس نکرد فقط تفاوت در فضای روستایی و کشاورزی بود. گویش محلی کمی متفاوت است اما تفاوت فاحشی ندارد و او به سرعت به زندگی در آنجا عادت کرد. شوهرش عبدالفتاح، تحصیلات دور ثانویه خود را در مدرسه طارق بن زیاد در شهر الخلیل به پایان رسانید هیچ مدرسه ثانویه در صوریف و یا در تمام روستاهای اطراف شهر مانند آن نبود هر که بخواهد تحصیلات متوسطه خود را به پایان برساند مجبور است در الخليل درس بخواند و تحصیل شوهر خاله من در الخليل باعث شده تا او با شهر و آنچه در آن می گذرد آشنا شود. دوستان زیادی از شهر و مردم روستاهای دیگر که در آن مدرسه با آنها درس خوانده بود داشت.
خاله ام پسری به دنیا آورد که نامش را عبدالرحیم .گذاشت مادرم نمیتوانست برای تبریک تولد خاله ام به الخلیل سفر کند، به همین دلیل او راضی شد که به خانه مامایم رفت و به وی تبریک گفت و از او خواست که وقتی نزد فتحیه رفت، از طرف مادرم هم تبریک و صلوات بفرستد و از او عذرخواهی کنند چون او وضعیت مالی ما را می دانست.
شوهر خاله ام عبد الفتاح در حال آماده شدن برای سفر به دانشگاه ،اردن دانشکده شریعت بود اما بیماری شدید پدرش او را مجبور کرد که آن را به تعویق بیندازد سپس مرگ پدرش باعث شد که از این فکر منصرف شود. در حال تحصیل در دانشگاه او تصمیم گرفت که علاوه بر زمینهایی که مالک آنها بود، کار پدرش را در تجارت منسوجات نیز به عهده بگیرد و با تسهیل این امر برای برادرش عبدالرحمن که در سال دوم راهنمایی تحصیل میکرد از تکمیل تحصیلات خود در مدرسه طارق بن زیاد در الخلیل دلجوئی کند.
عبدالفتاح اغلب بر پشت بام خانه آنها می ایستاد و به خاله ام به سمت غرب شهر مخروبه (عليين) اشاره می کرد، جایی که مردان جهاد مقدس قبل از اشغال سال 1967 اردو زده بودند که اهالی منطقه تمام نیازهایشان را تامین می کردند و یکی از اهالی صوریف به نام محمد عبدالوهاب قاضی روزی در منطقه ای نزدیک به نام (سناهین) (گوسفندان خود را می چراند. کاروانی از یهودیان که از سمت بیت شمش به سوی اتزیون می آمدند را دید مجاهدین را در جریان قرار دادند مجاهدین به سرعت در منطقه ای به نام ظهر الحجه برای آنها کمین کردند و وقتی به آنجا رسیدند به آنها حمله کردند و همه را کشتند. که تعداد افسران سربازان و داکتران تمامشان (35) نفر بودند. قلب یهودیان مملو از نفرت نسبت به شهر سوریف شد. زمانی که اشغال در سال 1967 اتفاق افتاد یهودیان شهر سوریف را با توپخانه بمباران کردند و خانه های بسیاری را ویران کردند بخاطر انتقام آنچه در گذشته اتفاق افتاده بود.
از طریق کار شوهر خاله ام و ارتباطات او در شهر الخلیل او شبکه بزرگی از روابط را با بازرگانان و کارفرمایان آن ایجاد کرده بود و در جلسات و ملاقات های خود با آنها، گفتگوهای طولانی و مفصل بین آنها در مورد همه چیز انجام می شد. هنگامیکه در یکی از آن فروشگاه ها می نشست همه دور بخاری جمع می شدند و اخگرها در آن می درخشیدند و چای
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❣سلام امام زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋
💢سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان ،
درهوسِ دیدنِ تــو
کہ بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود
سلام آرزویِ زمین و زمان❤️
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_بایاد_شهداء
شهید عبدالرسول زرین یکی از شهدای کهگیلویه و بویراحمد است که سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. در چهار سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و پس از مرگ آن دو، سرپرستی اش را داییاو بر عهده گرفتنوجوانی بیش نبود که تصمیم به هجرت از دیارش گرفت. او در سن ۱۵ سالگی بعد از طی طریق کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد و در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی از آنها جدا شده بود، پیدا کرد.در شهر اصفهان منزل و مغازهای با شغل لباس فروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. در تظاهرات ضدطاغوت شرکت میکرد و مزاحمت و تهدیدهای ساواک بر اراده محکم و مومنانهاش برای تحقق فرامین امام خمینی (ره) کوچکترین خللی ایجاد نکردعبدالرسول زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشیارانه به سرکوب ضد انقلاب پرداخت. سرانجام شهید زرین در عملیات غرور آمیز خیبر حماسه سرایی کرد و در نهایت در اسفند ماه ۱۳۶۲ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید و بعداز سالها مجاهدت مزد جهادش را گرفت.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
شهید خرازی: بعد از خدا و چهارده معصوم چشمم به دست «زرین» است
سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس تعریف میکند که شهید زرین یک نیروی نابغه عملیاتی محسوب میشد و حاج حسین خرازی خیلی به او اعتماد داشت، بازوی عملیاتی حاج حسین بود و من ۲ بار از زبان شهید خرازی شنیدم که میگفت من صبح عملیات، بعد از خدا و کمک چهارده معصوم(ع) چشمم به دست «زرین» است.
این رشادتها و ابهتی که در میان بعثیها داشت وقتی کنار خاکی بودن و تواضعش مقابل همرزمان قرار میگرفت همان «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» را یادآور میشد تا رهروی شایستهای باشد برای پیامآورش محمد(ص).
علیاصغر، یادگار عبدالرسول که زمان شهادت پدر ۸ سال بیشتر نداشت و حالا دندانپزشک ماهری در اصفهان شده راجع به مهارت تیراندازی پدر تعریف میکند: «این مهارت و توانایی یکشبه حاصل نشده بود، پدر از سالها قبل یک تفنگ ساچمهای داشته و تأکید میکرده که باید بنا بر سفارش پیامبر(ص) تیراندازی یاد بگیریم، دوستان و اقوام میگویند خودش هر خالی را میتوانست بزند. دو ریالی را میانداخت بالا و بهراحتی در هوا میزد. علاوه بر استعداد ذاتی در تیراندازی و تمرین زیاد، کوهنورد حاذقی هم بود و همیشه دوست داشته از این هنرش درجهت خدمت به مردم استفاده کند.»
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
هزار شلیک موفقش را دفترچه ثبت کرد
سردار سیداحمد موسوی فرمانده اطلاعات عملیات و گردان غواصان یونس لشکر امام حسین(ع) در دوران مقدس در خاطرهای از شهید زرین میگوید: «چند ماه قبل از شهادتش و قبل از عملیات والفجر ۴ از او پرسیدم، تعداد شلیکهای موفق شما تا کنون چقدر بوده است و تا حالا چند نفر از دشمنان ما را به هلاکت رساندهای؟ اول نمیخواست بگوید ولی وقتی اصرار کردم (حدود ۶ تا ۷ ماه قبل از عروجش بود) ایشان گفت که تا الان بالای ۲ هزار نفر در ذهنم هست و در دفترچهام ثبت کردهام، که این تعداد قطعاً در چند ماه بعد و در عملیاتهای بعدی و بین عملیاتها در سنگرهای کمین و تا لحظه شهادت ایشان بیشتر هم شده بود».
بله درست شنیدیم، او دفترچهای داشت و دقت و حساسیت صیاد خمینی آنچنان بالا بود که هر بار شلیک موفقی که داشت را در دفترچه خود ثبت میکرد و دفترچه پر شده بود از نام نیروهای موثر جبهه دشمن تا این عملکرد لرزه بیندازد بر تن بعثیهای متجاوز.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_بیست_و_نهم_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
کار جمع آوری اسلحه به شوهر خاله ام عبدالفتاح محول شد که رفت و آمد و تجارت او بهترین پوشش برای استتار این امر بود و به این ترتیب در مدت کوتاهی سلولها و گروهها برای انجام چند عملیات ساده چریکی مانند پرتاب نارنجک دستی به سمت خودروهای گشت ،نظامی تیراندازی به آنها یا تلاش برای انجام عملیات تک تیراندازی شروع شد.
اما برای برخی از این اهداف طبق معمول در هر نوع کار مقاومتی، یکی از سلولها دچار نقص عملی می شود و اعضای آن دستگیر میشوند و تحت تحقیقات تلخ قرار میگیرند و برخی شروع می کنند به اعترافات، دیگران را دستگیر می کنند و همینطور ادامه میدهند تا اینکه کار به ابوعلی میرسد و او دستگیر و تسلیم می.شود ابو علی برای بازجویی بسیار خشن در زیرزمینهای بازجویی زندان الخليل به درجه بالایی نگهداری میشد از مردانگی و استواری، او حتی ساده ترین مسائلی را که برخی جوانانی که در مراحل اولیه تحقیقات فریب میخوردند؛ به آن اعتراف میکردند را نمی پذیرفت. نیروهای اطلاعاتی اسرائیل شوهر خاله ام را پس از تحقیق در مورد روابط و دوستیهای ابوعلی دستگیر کردند و خانه او را تفتیش کامل کردند که با خرابکاریهای زیادی همراه بود و همه چیزهایی را که سر راهشان بود از جمله اثاثیه و ابزار را تخریب کردند.
ضرب و شتم خاله ام و پسر خردسالش عبدالرحیم را که سهمی از آن داشتند شکنجه کردند و شوهر خاله ام را به زندان الخلیل بردند و او را مورد بازجویی و شکنجه جهنمی قرار دادند و از ابوعلی و رابطه اش با او میپرسند. و به او میگویند باور کن که ابو علی به او اعتراف کرده و به همه چیز اقرار کرده است و نیازی به انکار و شکنجه نیست، پس ابوعبدالرحیم شوهر خاله ام همچنان تکذیب میکند و با توجه به آن او را بدون هیچ اتهامی به شش ماه حبس اداری محکوم کردند و قضات ابی علی را به دلیل اعترافات انباشته از چند جوانی که آنقدر قوی نبودند که از مصیبت بازجویی بگذرند به پنج سال حبس محکوم کردند.
از اینجا سفر خاله ام به دنیای جدید دنیای زندانها آغاز شد جایی که او شروع به دیدار کرد شوهرش هر ماه یک بار خاله ام روز ملاقات زود بیدار میشد و بچهاش را آماده میکند و حرکت میکرد طفل را در آغوش می گیرد تا به مرکز دهکده برسد. از اینجا با یکی از معدود ماشینهایی که از روستا عبور میکنند به سمت شهر الخلیل می رود و در اینجا مسافت زیادی را طی میکنید تا به ساختمان مقر زندان الخليل و مقر فرمانداری نظامی در شهر برسد.
و صدها خانواده را می یابید که برای دیدار با فرزندان خود و بستگانشان آمدهاند او در میان زنان در صف ایستاده و شناسنامه اش را با خود گرفته یک شخص منحیث سرپرست آنجا ایستاده و صدا میکند این گروه متشکل از بازدیدکنندگان است و سرپرست ممکن است اعلام کند که گروه کامل شده است بنابراین تا شروع گروه دوم صبر کنید. وقتی به آن سوراخ دیوار میرسد دستش را با کارت شناسایی خود دراز میکند تا آن را به سمت نگهبان زندان که پشت دیوار ایستاده است ببرد تا بتواند مراحل ،معاینه تأیید و ثبت نام را انجام دهد. سپس درب بعدی باز میشود و او وارد بخش زنان می شود جایی که یکی از زنها جست و جوی تحریک آمیز انجام می دهد خاله ام خشم خود را فرو می،نشاند، چون نمی خواهد دیدار را از دست بدهد ابو عبدالرحیم در حال حاضر در انتظار اوست و خبری نیست.
برای اینکه دیدار میسر میشود یا نه شک دارد که او در حسرت دیدن پسرش عبدالرحیم است و هیچ توجیهی برای هدر دادن دیدار با اینکه سرباز موظف عصبانی میشود ندارد پس از بازرسی بازدیدکنندگان در اتاقی جمع می شوند و سپس از راهروهای طولانی و با نور ضعیف عبور می کنند. راهروهایی به بخش ،ملاقات جایی که دیواری با دهانه هایی مانند پنجره وجود دارد، یک کوره آهنی روی آن قرار دارد پشت هر پنجره ای یک زندانی ایستاده است بنابراین خانواده ها شروع به جستجوی زندانی میکنند که متعلق به او است و وقتی او را پیدا کرد او با دیدن فرزندش از پشت پنجره خود را با تمام اشک در چشمان پدر به داخل پنجره میاندازد و نمیتواند او را در آغوش بگیرد و با او بازی کند.
شوهر یا فرزندان پشت میله ها هستند و او نمیداند در این دیوارهای سفت و سخت و بیرحم با آنها چه میکنند. قبل از اینکه مردم بتوانند از دردسر ،سفر ،انتظار جستجوهای تحقیرآمیز و قدم زدن در آن راهروها راحت شوند و قبل از اینکه بتوانند همسر فرزندان و خانواده خود را خوب احوال پرسی ،کنند زندانبانانی که پشت سر زندانیان ایستاده اند کف زده فریاد می زنند که ملاقات تمام شد و آنها شروع به کشیدن زندانیان به پشت آن در آهنی میکنند.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_سی_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
خانواده ها از قسمت ملاقات بیرون رانده میشوند و عواطف و احساسات زندانیان شعله ور میشود و شوهر خاله ام جلوی اشک هایش را میگیرد تا نگهبان زندان آنها را نبیند و شادتر و خوشحال تر نشود و اظهار نظر نکند. احساسات و عواطف او در حالی که برای همسرش شعار میدهد که آسودگی نزدیک است و تنها پنج ماه به پایان آن فرصت دارد و به او توصیه می کند که با عبدالرحیم خوب باشد و در خانه بماند و به .خانواده اقوام و همسایهها آرامش دهد خاله ام در حالی که اشک هایش را با لبه گلدوزی شده روسری سفیدش پاک میکند فریاد میزند میگوید به چیزی اهمیت نده، فقط موانع ات را دور کن در فکر ما نباش... خداحافظ.
در آنجا در کوچه های محله ها روستاها و اردوگاه ها گروهها و حجره های جدیدی در شهرها و روستاها و خرابه های کرانه باختری سازماندهی میشدند و جوانان برای تمرین و استفاده از سلاحهایی که اخیراً از آنچه پدران یا پدربزرگ هایشان سال ها پنهان کرده بودند یا به دست آورده بودند به اعماق دره ها یا پشت کوههای باشکوه میرفتند و آماده شروع رویارویی بعدی میشدند و در اولین فرصت با وجود کمیابی سلاح و سادگی و همچنان نداشتن تجربه کافی در استفاده از سلاح، با سینه پر از آتش مشتاقانه به رویارویی دشمن می پرداختند.
در آن مغازه یکه ، شوهر خاله ام و ابو علی در آن روزهای سرد با تعدادی از کسبهها ملاقات میکردند و چای می نوشیدند بعد از دستگیری آن دو تعدادی از آن کسبه جمع میشدند و دوباره در مورد خبر درگیری و زندانی شدن صحبت می کردند. و شوهر خاله و ابوعلی و بیهودگی کارشان و اینکه مدت قابل توجهی از عمرشان را هدر داده اند را مثال میدادند و میگفتند که این مقاومت فایده ای ندارد و دستگیری آنها بزرگترین گواه بر صحت نظریه و انتظارشان بود. یکی از آنها شروع به محاسبه روزهایی میکرد که شوهر خاله ام در زندان میگذراند و او هر روز سه لیره اسرائیلی در تجارتش را حساب میکرد که وی می توانست آنرا بدست آورد. آن مرد میگفت او حداقل پانصد لیره به خودش بدهکار است، چه بسا زیانهای به خانواده اش در این وضعیت بد اقتصادی رسانیده است و ممکن است به اکثریت مردم ناراحتی بسیاری ایجاد کند. برای منفعل کردن کار مقاومت و خراب کردن آن بر اساس دیدگاه رهبران اسرائیل علاوه بر نیاز به نیروی انسانی زیاد برای ساختن کشور نوپا که باعث شد به تدریج و پس از بررسیهای ،شدید درهای کار را به روی مردم باز کنند. ادارات گذرنامه و مجوز شروع به پذیرایی از مردانی کردند که متقاضی بودند برای دریافت مجوز کار در سرزمین های اشغالی بروند در سال 1948 این موضوع باعث ایجاد جنجال خشونت آمیزی در بین بسیاری از مردم فلسطینی شد. در گوشه میدان محله ما جایی که مردها با وجود بیماری و کهولت سن می نشستند.
پدربزرگم همچنان در آن جلسات روزانه شرکت میکرد که این موضوع در آن بحث میشد و مردم در نظرات بین خود به شدیدترین مخالفان میان هم تقسیم میشدند آنها میگفتند چگونه میتوانیم به خود اجازه دهیم که دولت دشمن را بسازیم و پایه های آن را تقویت کنیم در حالی که سربازان دشمن برای جنگ ما و جنگ مردم و ملت ما آموزش می بینند و آماده می شوند.
برخی از مردم این را نوعی خیانت میدانستند در حالی که برخی واقع گرایانه میدیدند که رژیم اسرائیل در واقعیت خود را تحمیل کرده است و اسرائیل تاسیس شده است و با کم کاری صدها یا هزاران کارگر در آن شکست یا شکسته نخواهد شد. تنها چیزی که مهم بود که موضوع را باید از این منظر مورد بحث قرار دهیم خانه هایی وجود داشت که نیاز به یک لقمه
نان داشتند و برای اطفال شان شیر و مجبور بودند که در داخل اسرائیل با وجود سختی و تلخی آن کار کنند.
و همچنان از دید همکاری از دید دیگران یک رسالت ملی برای حمایت از پایداری مردم ما در اردوگاه ها و روستاهایشان ضروری بود پذیرش کار بیشتر در فروشگاها از الخلیل بود که آنها در اسرائیل قابل قبول تر بود زیرا مردم آنجا مسائل ریاضی را بسیار بهتر میفهمیدند و با بازی اعداد مهارت دارند ...
آنچه در اینجا جدی است و زمینه های گشایش برای مردم راه را برای شکوفایی اقتصادی کشور هموار میکرد. که سطح آن را در همه زمینهها بالا میبرد استواری مردم ما بود و پایبندی آنها به سرزمینشان تا زمانی که خداوند متعال میخواست تغییری در آن وارد کند بود.
در سطح عملی مردان مقاومت به ویژه در کمپ های پناهندگان مثلاً) در کمپهای ساحلی کار در سرزمین های اشغالی را جرم می دانستند و شروع به جمع آوری اطلاعات در مورد کسانی میکردند که مجوز کار گرفته بودند و این مجوزها
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨🌺آداب قبـــل از خواب🌺✨
🌸✨قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
🌺✨تلاوت آیة الکرسی
🌺✨تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸✨ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺✨ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺✨ ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺✨ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸✨تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺✨آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
⭐️✨ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺✨سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ⭐️حَتَّى زُرْتُمُ
الْمَقَابِرَ⭐️كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⭐️ثُمَّ
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⭐️كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ
عِلْمَ الْيَقِينِ⭐️لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ⭐️ثُمَّ
لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ⭐️ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ
يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ⭐️
🌺✨ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺✨پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
⭐️{آل عمران آیه «۱۸»} :
⭐️✨شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ✨⭐️
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺بسم الله الرّحمن الرّحيم 🌺
❣هر لذتی که ...
لذت دیدار تـ❤️ـو ؛
نمی شود
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
✋☀️السلام علیک یا ایُّهاالوَلیُّ النّاصِحُ
✋☀️السلام علیک یا سفينةَ النَّجاةَ
🥀 #سلام_مولای_مهربانم❤️
🌸لیّن قلبی لولیّک
🍂 اے مسافر! بہ گلاب نگهم خـواهم شست
🍂 گرد و خاڪے ڪه ز رخسار تـو بـر مےخیزد
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج 🌱
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷