خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار #قسمت_صدـوـسیــوـسهـ 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مي کند، به گونه اي که با انتفاضه مستمر در تعارض نباشد بچه ها به مدرسه میروند صبح یاد میگیرند و شبها در خیابان ها درگیریها و تظاهرات فوران میکند تاجران خرید و فروش میکنند و صبح ها به کار خود میروند و بعدازظهر اعتصاب عمومی برپا میشود و این نگرانی بخشهای از جامعه بود. در ماه های اول در شهر الخلیل که از بقیه مناطق عقب بود در جلسه ای با حضور تعدادی از رهبران نهضت اسلامی شهر و از جمله جمال و عبدالرحمن بحث بين موافقان و مخالفان مشارکت داغ و طولانی شد در نهایت با شروع تدریجی فعالیت ها تنها با تعداد محدودی از شرکت کنندگان با فرمول سازش موافقت شد و سپس فرآیند ارزیابی نتایج صورت گرفت و فعالیت ها با مشارکت محدود آغاز شد و مورد استقبال گسترده و مشارکت عمومی مردم قرار گرفت و بنابراین تصمیم به تشکیل کمیته اضطراری که در راس آن جمال برای توسعه فعالیتها در جهت تشدید و تداوم گرفته شد. در مدتی نه چندان طولانی، فعالیتها توسعه یافته بود و همه نیروها وارد میدان شده بودند هنوز بخشهای زیادی از مردم در مورد قیام بلاتکلیف بودند، مانند بخش کارگرانی که در سرزمینهای اشغالی سال(48) کار میکنند برای این افراد منافع آنها و معیشت خانواده هایشان به آرامش و توانایی آنها در جهت گیری به کارشان بستگی دارد و این بخش به ویژه باید خود را با قیام تطبیق دهند که با سایر بخشها سازگار شده اند زیرا آنها در کارخانه با کارفرمایان یهودی خود تعهداتی دارند. با تشدید فعالیتهای انتفاضه تداوم آن و ناراحتی آشکار آن برای اشغال اسحاق رابين وزیر دفاع اسرائیل تصمیم گرفت تا اجرای سیاست استخوان شکنی را آغاز کند که به موجب آن اگر سنگی به سمت گشتی از ارتش اشغالگر از میان انبوه مردم پرتاب شود کل جمعیت با مجازات خشونت آمیز مواجه شود تا این جمعیت یاد بگیرند که چگونه از کسانی که می خواهند کاری انجام دهند جلوگیری کنند. و به طور خودجوش مرد جوانی در میان گروهی از کارگران ایستاد و در حالی که گشتی از آنجا عبور می کرد، یکی از سنگهای خود را به سمت آنها پرتاب کرد سربازان ایستادند و با حمله به جمعیت کردند و شروع کردن با دست و پا زدن لگد زدن به مردم ناگهان جمعیت غرش کرد و همه خم شدند و حرکت جمعی و تقریباً مکانیکی با برداشتن سنگ ها و پرتاب کردن آنها به صورت متجاوزان ناگهان این بخش کارگران که متردد بود به قیام پیوستند و سعی کردند تضادها را با هم ترکیب کنند بنابراین به جستجوی غذا برای خود و بچههای خود ادامه میداند و همچنان تا میتوانند در این حماسه مردمی شرکت میکنند. 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 #رمان_شهدایی #هر_روز_با_یاد_شهداء #شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار #قسمت_صدـوـسیــوـچهارـ 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ فصل بیست و یکم با توجه به شلوغی زیاد خانه خانواده تصمیم به ساخت طبقه دوم گرفتند و اساساً وظيفه من و حسن کمک به ابراهیم بود، و محمود وظیفه راهنمایی و نظارت مهندسی و آوردن وسایل لازم برای ما را داشت تصمیم گرفتیم کم کم کار کنیم. به گونه ای که زندگی در خانه را فلج نکند زیرا ما جایی برای زندگی نداریم محمود جاهایی را برای کندن ما مشخص کرد که در کنار دیوارها و زیر شالوده آنها تقریباً در هر چهار متر یک چاله حفر میکردیم چاله را میزدیم و ابراهیم سیخ های آهنی به شکل قفس آماده میکرد هنگامیکه تمام شد آن قفس را در آن قرار می،داد ما بتن را آماده میکردیم که پس از اتمام ابراهیم، آن را در سوراخ می ریختیم نردههای عمودی را از آن قفس بیرون آورد و به این ترتیب سوراخ را به جای ماسه با بتن پر میکرد نمایانگر یکی از پایههای ساختمانی طبقه دوم را نگه میداشت. ابراهیم پس از یک روز آهن ستون بتنی و آجرهای چوبی را آماده میکرد و از بیرون به دیوار می چسپاند و سپس بتن را در ارتفاع چهار متری میریخت، روز بعد چوب را برچیدیم و کار را روی پایه دوم و سپس ستون دوم و به همین ترتیب ستون سوم شروع کردیم تا اینکه تمام بیست و چهار ستون را تکمیل کردیم محمود از دوستان پیمانکارش مقداری چوب و لوله های تکیه گاه قرض گرفت که به اندازهای بود که نیمی از سقف خانه را بپوشاند بعد از اینکه سقف قدیمی آزبست را برداشتیم ابراهیم شروع به آماده سازی آجرهای نیمی از سقف .کرد سپس به حسن کمک کرد تا آرماتور آهنی را برای پشت بام آماده کند در حالی که وسایل اضافی را برای او میگذاشت تا آنها را به قسمت دیگر پشت بام خانه متصل کند که بعداً تکمیل میشد. محمود سرپرست بود و من کارگر زیر دست آنها بودم سپس محمود یک میکسر از طرف یکی از پیمانکاران سمنت و ریگ قرض گرفت و مردان جوان دیگری از دوستان و همسایه های ما برای کمک با ما آمدند یک روز جمعه، قبل از اذان ظهر، کار را انجام دادیم و با قرار این که همه برای غذای چاشت با ما باشند برای آماده شدن برای نماز رفتیم. خانواده به مدت دو هفته در شرایط استثنایی در نیمه غربی خانه به زندگی خود ادامه دادند تا اینکه بتن در نیمه شرقی خشک شد و الوارها را برچیدیم و ابراهیم شروع به تکمیل دیوارهای قدیمی تا سقف کرد و سپس آنها را کوتاه کرد و هر وقت یکی از اتاق ها آماده میشد صاحبش به آن بر می گشت تا اینکه تمام خانواده به نیمه شرقی نقل مکان کردند و ما شروع به کار در نیمه غربی کردیم. که در عرض سه هفته به اتمام رسید و تمهیداتی در خصوص بالا بردن و سنگفرش طبقات باقی ماند. که همزمان با شروع کار بالا بردن ستونها و ساخت دیوارهای خارجی طبقه دوم شروع شد معلوم بود که باید پنجرههای طبقه دوم را خیلی بلند کنیم تا از سطح سرهای که در حویلی همسایه میبودند بالاتر باشد و همسایه ها دیده نشود. فعالیتهای انتفاضه شدیدتر و سخت تر میشد و علیرغم مشغله زیادی که به کار در خانه داشتیم نقش خود را حفظ کردیم. هر از گاهی در تظاهرات و درگیریها با نیروهای ارتش اشغالگر شرکت میکردم و مشخص بود که محمود و ابراهیم همچنان در نقش رهبری برجسته خود را در تشکیلات خود به ویژه در مسائل ،سازماندهی ارشاد و... هستند. به نظر میرسید رهبران اسرائیل پس از اینکه مشاهده کردند سرکوب صرف برای توقف انتفاضه که دیده میشد به یک پدیده دائمی و مزمن تبدیل شده است کافی نیست تصمیم افتتاح بازداشتگاه نقب را گرفتند که میتوانست ده ها هزار زندانی را در خود جای دهد پس از پر شدن زندانهای عادی آن را مستقیماً تحت مسئولیت ارتش قرار دادند. در واقع، ارتش مناطق وسیعی را در نقب آماده کرد و آنها را با سیم خاردار و برجهای نگهبانی احاطه کرد و یک کمپین دستگیری گسترده را برای جمع آوری تمام فعالان یا کسانی که مظنون به نقش مستقیم آنها بودند آغاز کرد. یا به طور غیر مستقیم در دامن زدن به روح قیام و ادامه آن و انداختن آنها به بازداشتگاه از اولین گروههای بازداشتی برادرم محمود و پسر عمویم ابراهیم بودند که نیروهای بزرگی آمدند و شبانه به خانه یورش آوردند و در میان فریادهای ترس، عصبانیت و سردرگمی ،مادرم همسرانشان و بچه هایشان آنها را دستگیر کردند بلافاصله بدون محاکمه و با تصمیم فرماندار نظامی منطقه به مدت شش ماه حبس اداری آنها را محکوم کردند گروه اول به زندان رسیدند که هنوز یک زمین بزرگ بود که با سیم خاردار احاطه شده بود و برجهای نگهبانی در اطراف آن گسترده شده بودند با سیلی زدن و لگد و فحاشی از آنها 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 #رمان_شهدایی #هر_روز_با_یاد_شهداء #شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

|⇦•ای یار سلام علیک.... #سرود و توسل ویژۀ مبعث پیامبر رحمت حضرتِ محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله به نفسِ حاج محمود کریمی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ پیامبر اکرم(ص): در روز رستاخیز،نزدیک ترین شما به من راستگوترین شماست در قول و وفادارترین شماست در پیمان و نیکوترین شماست در خلق و خو.. #اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج

به زیارت مجازی پیامبر اکرم مسجدالنبی در مدینه بریم😍😍 https://www.panoman.ir/projects/rasolallah/1.html التماس دعا 🌹🌹🌹

_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

❤️#هرروز_بایاد_شهداء #شهید_علی_بیات در سوم مرداد ماه سال 1344 در روستای "خاتونلر" درخانواده ای مذهبی و متدین مسلمان دیده به جهان گشود. ایشان دردامن پدری زحمتکش و کشاورز و مادری دلسوز و مهربان خانه دار رشد و تربیت صحیح شد و پس ازسپری کردن دوران کودکی وارد دبستانی درهمان روستا شد و تا کلاس پنجم ابتدائی تحصیل نمود . شهید علی بیات در همان سنین کودکی مردی شد که تامین معاش خانواده را بر عهده گرفت و پدری شد برای خانواده ای که پدر را در کودکی از دست داده بودند. در نوجوانی عضو بسیج شد و بسیار هم در این ارگان فعالیت می کرد. پس ازسالها زحمات بیدریغ شهید عزیز و با وجود فعالیت مستمر در بسیج محل و نگهبانی و بازرسی تا پاسی ازنیمه شب درخیابانها ؛ تصمیم گرفت که جهت اعزام به جبهه و انجام خدمت مقدس وارد سپاه پاسداران شود و سرانجام با رضایت مادر بزرگوارش داوطلبانه به جبهه اعزام شد و سرانجام این شهید بزرگوار با وجود اینکه چند سالی درجبهه با شجاعت و شهامت مبارزه کرد، درتاریخ دوازدهم اسفند 1363 درعملیات "بدر" درمنطقه عملیاتی شرق دجله به شهادت رسید. اما پس ازسالها بدن مطهرش به وطن رجعت داده شد و دربی بی سکینه گلزار شهدا شهریار به خاک سپرده شد❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷

"خاطره ای کوتاه از شهید علی بیات" عملیاتی در پیش بود و با رزمندگان حرکت کردیم و به سوی خط مقدم رفتیم. تقریبا ساعت هفت شب بود و ما به سوی خط مقدم در پیش بودیم، چند ساعتی را که رفتیم خسته شدیم. نزدیکی صبح بود که متوقف شدیم، تصمیم گرفتیم که استراحت کنیم. نزدیکهای در شیار کوهی ماندیم و آنجا چند ساعتی خوابیدیم. شبها حرکت می کردیم و روز ها می خوابیدیم. شب بعد در تاریخ بیست و دوم بسوی عملیات حرکت کردیم. برادران تخریب چی از ما زودتر حرکت می کردند و راه را برای گردان باز می کردند و مینها را خنثی می کردند و راه را برای رزمندگان باز می کردند. کم کم به نزدیکی دشمن رسیده بودیم ولی دشمن آنقدر گیج بود که متوجه نشده بود. روز عملیات آتشی سنگینی بر سرشان ریختیم و از چند طرف به آنها حمله کردیم. ❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷

❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷

خـواهـَرم‌محجـوب‌بـٰاش‌و‌بـٰاتقـوا؛ ڪہ‌شمـاییـد‌ڪہ‌دشمـن‌رابـا‌چـٰادر‌سیـٰاهتان وبـا‌تقـوایتان‌نـٰابود‌میڪنیـد! -شهیدرحیم‌آنجفی #حجاب ❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷