eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
🌸✨✨🌸 #فرازی_از_تاریخ⏳ #وقایع_قبل_از_عاشورا📜 #ورود‌امام‌به‌کربلا🐎🐪 بیشتر منابع، در گزارش‌های خود
🌸✨✨🌸 📜 🐎🐪 پس رو به اصحاب کرده فرمود: اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ  (ترجمه: مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی‌شان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می‌شوند.‌) 📗خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج۱، ص۳۳۷ سپس امام زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت از ساکنان نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند. پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا در دوم محرم سال شصت و یک هجری، حر بن یزید ریاحی نامه‌ای به عبیداللّه بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن حسین(ع) در این سرزمین با خبر ساخت. در پی این نامه، عبیداللّه نامه‌ای خطاب به حسین(ع) نوشت: «امّا بعد،‌ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان -یزید بن معاویه- به من فرمان داده که لحظه‌ای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام» نقل شده حسین(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود: «قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.» پیک ابن زیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا ابا عبدالله پاسخ نامه را نمی‌دهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا می‌گیرد.» پیک نزد ابن زیاد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با حسین(ع) را داد. ..... 📗ابن‌اثیر، علی بن محمد، اُسد الغابه فی معرفة الصحابه، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م 📒ابن‌عبد‌البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۹۹۲م/۱۴۱۲ق. و.... 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
حرم
#عاشورا_ششم ⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ. 〰〰〰〰〰〰〰 بعد از آنکه امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمان حرکت دادند ،حر نیز با سپاه خود با آنها به راه افتاد. به همین طریق در حرکت بودند تا به منطقه بیضه رسیدند‌. در آنجا امام علیه‌السلام ایستادند و برای سپاه حر خطبه‌ای خواندند؛ در خطبه بعد از حمد و سپاس خداوند متعال آمده است::: 💠 ای مردم، رسول خدا فرمود : هر که حاکم ستمگری را دید که حرام خدا را حلال می‌کند ، عهد خدا را می‌شکند با سنت پیامبر مخالفت می‌کند و در بین بندگان با گناه و ستیزه‌جویی عمل می‌کند، پس با گفتار یا عملی بدو اعتراض نکند، بر خدا واجب است که او را به جایگاه آن ستمگر وارد کند. بدانید که این جماعت ملزم طاعت شیطان شده و طاعت خدا را ترک کرده‌اند. فساد را آشکار ساخته و حدود الاهی را تعطیل نموده‌اند، مال خدا را به هوی و هوس ربوده و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده‌اند، من از دیگران شایسته‌ترم. نامه‌های شما برای من آمد، رسولان شما بیعت‌تان را برای من آوردند که شما مرا تسلیم دشمن نخواهید کرد و بی‌یاور نخواهید گذاشت . اگر بر بیعت خود باشید، به رشد خود رسیده‌اید، پس من ، حسین بن علی و پسر دختر پیامبر هستم. جانم با شما و خانواده‌ام با خانوادهء شما خواهد بود ؛ من برای شما بهترین نمونه‌ام. اگر عمل نکنید و عهد خود را نقض نمایید و بیعت مرا از گردنهایتان برادرید، سوگند به جان خود که از شما بعید و عجیب نیست. شما قبل از این با پدرم، برادرم و پسرعمویم مسلم بن عقیل پیمان شکستید. مغرور کسی است که به شما فریفته شود؛ بهرهء خود را از بین بردید و نصیب خود را تباه کردید. پس هر که پیمان خود را بشکند، هم به زبان خویش شکسته است. خداوند ما را از شما بی‌نیاز سازد. والسلام علیکم و رحمة الله و بركاته. 👈👈 امام حسین علیه السلام به حرکت درآمد؛ حر هم ایشان را تعقیب می‌کرد و در این عمل شدت به خرج می‌داد و مسیر را بر آنان تنگ می‌کرد. در بین راه یک بار امام به او فرمود: 💠 برای خدا نگران جانت باش؛ من شهادت می‌دهم که اگر مبارزه کنی، کشته خواهی شد و اگر مقاتله کنی، هلاک خواهی گردید. و امام به او فرمود: 💠 آیا با مرگ مرا می‌ترسانی؟ و آیا خطبه‌های من باعث شده که کمر به قتل من ببندی؟ نمی‌دانم به تو چه بگویم، اما آنچه را که آن برادر اوْس به پسرعمویش گفت، به تو می‌گویم هنگامی که می‌خواست پیامبر را یاری دهد ، به او گفت: می‌روی و کشته می‌شوی. او پاسخ چنین گفت: می‌روم و مرگ بر جوان ننگ نیست، هر گاه قصد حقی داشته و در اسلام جهاد نماید. و دوشادوش مردان صالح جانبازی کرد. و با دشمنان خدا مخالفت نماید و از تبهکاران دوری گزیند. جانم را پیش می‌اندازم و جاودانگی آن را نمی‌خواهم ، تا اینکه لشکری را با بانگ و خروش و گروهی فراوان ببینم. اگر زنده ماندم مورد ملامت قرار نگیرم و اگر کشته گردم پشیمان نخواهم شد، این ذلت برای تو بس که نه آنگونه که بخواهی زندگی کنی. (مقتل الحسین/امین/۸۴ - تاریخ طبری ۱۰۲ - کامل ۲۸۰/۴) وقتی حر این مطلب را از امام حسین علیه السلام شنید، از ایشان کناره گرفت. امام در مسیری و حر در مسیر دیگری حرکت می‌کردند. 👈👈 به همین ترتیب جدا از هم در حرکت بودند تا به منطقهء عَذیبُ‌الهِجانات رسیدند. در اینجا ٤ نفر که عبارت بودند از : نافع بن هِلال ، طِرِمّاح بن عَدیّ ، مجمع بن عبدالله عائذی و عمر بن خالد صیداوی ، برای یاری امام حسین علیه السلام به سوی او آمدند. حر مانع شد و خواست آنان را زندانی کند. امام فرمود:: 💠 اینها یاران و همراهان من هستند. از ایشان همانگونه که از خود دفاع می‌کنم، دفاع خواهم کرد. اینها یاران منند و به منزلهء کسانی هستند که با من آمده‌اند. تو گفته بودی که با من نخواهی جنگید مگر آنکه نامهء عبیدالله بن زیاد برای تو بیاید. اگر به وعده‌ای که داشتی عمل کردی، هیچ؛ و گرنه با تو به مبارزه برخواهم خاست. 👈👈 حر راه آنها را باز کرد و رهایشان نمود، امام علیه ‌السلام در مورد مردم از آنها سوال کرد؛ مجمع بن عبدالله عائذی گفت: ▪️اما اشراف مردم، رشوه‌شان زیاد شد؛ غریزه‌هاشان پر گردید و محبتشان جلب شد. به سفارش آنها افراد را رها می‌کنند. آنها جماعتی یکدست در برابر تو هستند. اما سایر مردم ، دلهایشان با توست ولی فردا شمشیرهایشان را در برابر تو خواهند کشید. (تاریخ طبری۳۰۳/۴) 〰〰〰〰〰 ♦️این خطبه وقتی ایراد شده که کار از کار گذشته است. حر و مردانش در حال اسکورت کاروان هستند تا زمانی که عبیدالله لع فرمان دهد. و حضرتش درصدد ارشاد آنان هستند.
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نماز و عاشورا (قسمت 3 ) - محوریت نماز در زندگی @haram110
هدایت شده از حرم
اسامی علی علیه السلام در 4⃣4⃣احسان و نيكويى ؛ 💫 امام باقر عليه السلام در تفسير فرمايش خداى متعال كه مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإحْسانِ وَإيتاءِ ذِي الْقُرْبى» (1) «همانا خداوند به عدل، احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد»، مى فرمايد: منظور از «عدل» شهادت خالصانه به يگانگى خداى متعال و اين كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر خداست، و منظور از «احسان» ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام است و پذيرش اطاعت آن دو بزرگوار (درود خدا بر آنان باد)، و منظور از «بخشش به نزديكان» امام حسن و امام حسين و امامان از فرزندان آن حضرت (كه درود خدا بر همه آنان باد) مى باشد. و اين كه خداى متعال در آيه شريفه «وَيَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغِي» (2)«و از فحشاء، منكر و ستم نهى فرموده»، منظور نهى از ستم در حقّ آن بزرگواران و قتل آنها و امتناع از حقوق آنهاست كه موالات و دوستى با دشمنان آنها مصداق اكمل منكر قبيح و امر زشت است. 📚سوره نحل آيه 90(1) سوره نحل آيه 90(2) تأويل الآيات ج 1 ص 261 ح 20📚
4_5816806592749765452.mp3
3.53M
‍ 🔊فایل صوتی ای از سخنرانی دکتر و با و حتما گوش کنید و به اشتراک بگذارید حجم فایل 3 مگ زمان 14 دقیقه 🌹
هدایت شده از حرم
⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️ : ✅قال امیر المومنین(علیه السلام) فی خطبة التُطنجیه: ⚜️أنا النّاظِرُ إلَى المْغرِ بَين وَالمَشْرِقَين، رَأيْتُ رَحـْمَةَ الله وَالفِردُوس رَأيَ العَين 🔆من هستم آن كسي كه ناظر بر مغربين و مشرقين است و طرفة العيني ، جميع رحمت خدا و فردوس اعلاي او را مشاهده مي كند 📚 الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب (عج) ج ٢ ص ٢۰۰ ✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨
ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ گفت : ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ٬ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐُﺸﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﻧﺪ! ﺍﻣﺎ ﺧﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻪ ﻣﯽ کُشند ﻭ ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ...! ﯾﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﺂ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ...؟! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺍﺧﺘﻼﻑ؟؟ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ گفت : ﭘﺴﺮﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ « ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺩﺍﺭﻫﺎ » ﺳﻮﺍﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﭘﺲ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ! ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ « ﺭﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﻣﺰﺭعه اﯾﻦ اﺳﺖ !» 🔰🔰🔰🔰
🔸از آرایشگاه‌ها غافل نشید! 🔹 یه جایی خوندم در مورد گناهان جدید و خاصی که با سرعت در حال انتشار هست باید زودتر اقدام بشه و اون گناه خاص زودتر در نطفه خفه بشه... 🔹 راستش اگر به فعالیت‌های جدید آرایشگاه‌های زنانه دقت کنید؛ فضای اسفناک این محیط‌ها رو نمی‌تونید تحمل کنید!😞 خدمات کاشت ناخن و مژه و لیفتینگ‌ها که با چسب انجام میشه، اپیلاسیون‌ها و پرسینگ‌ها و... که به سرعت نور در حال افزایش هستند... 🔹 مدیر اسبق شبکه ی فارسی وان میگه: برای نابودی خانواده، باید اول مادر خانواده رو به لجن کشید!! 🔹 آرایشگاه‌های ما الان دارن بین زن و طهارت و عبادت فاصله می‌اندازن... دارن تو زمین دشمن بازی می‌کنن و البته کاسبی خوبی هم دارن... چی به سرِ غسل‌ها و وضوهای این خانم‌های ناخن کاشته میاد؟ اگر نطفه ای در حالتی که غسل به گردنشون هست بسته بشه، چی به سرِ اون بچه میاد؟ تکلیف نمازهای قضا شده چی میشه؟ 🔹 این واقعا درده... اینکه آرایشگاه‌های کوچه پس کوچه‌های ما؛ دارن تند‌تند با پکیج‌های آف خورده و تخفیفات زیاد، این خدمات رو می‌دن و افراد مختلف، گول فتوا‌های ساختگی‌ای که به مراجع نسبت می‌دن رو می‌خورن و ... 🔸 من سعی کردم تو هر گروه یا کانال آرایشگاهی عضو هستم این نکته رو تذکر بدم. بعضی جاها با این سوال که: آیا با این خدمات(کاشت ناخن و...) وضو و غسل درسته یا نه، سعی کردم اونا رو به چالش بکشونم. خیلی‌هاشون در پاسخ از همون فتواهای ساختگی استفاده کردن! گفتن مراجع گفتن اشکالی نداره، به صورت جبیره وضو بگیرید!😳 و من هم فتوای درست همون مرجع رو براشون می‌فرستادم و میگفتم که: اینکه ناخن و مژه بکاریم به امید اینکه وضو و غسل جبیره ای انجام میدیم؛ درست نیست و هر طور شده باید مانع برداشته شود و اگر اصلا امکانش وجود نداشته باشد باید تا وقتی که برداشتن مانع ممکن شود وضو جبیره انجام شود و... که یکی دوتاشون کلا پیام های منو از گروه حذف کردن!! 🔸 رفتم توی سایت دیوار که ماشاالله پر بود از آگهی کاشت ناخن و مژه... به یکی دوتاشون تو چت دیوار پیام دادم که این کار حرامه و مصداق "تعاونوا علی الإثم و العدوان..." هست و پول این خدمات هم به گفته ی مراجع حرامه!! البته خیلی محترمانه و غیر‌مستقیم‌تر گفتم.👌 اما خانمه هر توهینی لایق خودش بود نصیبم کرد و گفت: خدای ما، مثل شما نیست، که به‌خاطر این چیزا با ما برخورد کنه... گفت: همه تون ....هستین و مملکت به خاطر شماها به گند کشیده شده... 🔷 همه این حرفا رو زدم که به عنوان یه کوچک‌تر ازتون بخوام از آرایشگاه‌ها غافل نشید! تا میشه تو فضای مجازی(اعم از کانال‌ها و سایت های مختلف) و فضای حقیقی اونا رو به چالش بکشید. فتوای درست مراجع رو تو گروه‌ها پخش کنید و خلاصه سکوت نکنید.
نان و حلوای بهشتی مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند: «یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتی‌متر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند. کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود. بچه ها تا این ساعت شب با شکم‌های گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند. آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد. آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود. سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد. ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود: « آقا سیدکریم! آقا سیدکریم!» آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود. بگیر آقا سیدکریم! ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند. آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت. خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند ! بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است. آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد. او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود! پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود. عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند. هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند، اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود! آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عج) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند!»
نان و حلوای بهشتی مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند: «یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتی‌متر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند. کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود. بچه ها تا این ساعت شب با شکم‌های گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند. آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد. آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود. سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد. ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود: « آقا سیدکریم! آقا سیدکریم!» آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود. بگیر آقا سیدکریم! ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند. آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت. خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند ! بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است. آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد. او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود! پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود. عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند. هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند، اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود! آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عج) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند!»
پا به هر هیئت که بگذارم دو چشمم در پی رخسار توست در کدامین هیئت آقا سر به زانوی غم خود می گذاری
‌ᴼᴺᴱ ᴮᴱᴬᵁᵀᴵᶠᵁᴸ ᴴᴱᴬᴿᵀ ᴵˢ ᴮᴱᵀᵀᴱᴿ ᵀᴴᴬᴺ ᴬ ᵀᴴᴼᵁˢᴬᴺᴰ ᴮᴱᴬᵁᵀᴵᶠᵁᴸ ᶠᴬᶜᴱˢ . یک قلبِ زیبا بهتر از هزار تا صورتِ زیباست🌈💞 @haram110