مداحی آنلاین - روضه پیامبر اکرم - سید مهدی میرداماد.mp3
5.43M
🔳 #شهادت_حضرت_پیامبر (ص)
🌴ملک وجود غرق در اندوه و در عزاست
🌴آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
🎤 #میرداماد
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
مداحی آنلاین - لحظه وداعِ دیگه بی قرارم - مهدی رسولی.mp3
3.88M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم (ص)
🌴لحظه وداعِ دیگه بی قرارم
🌴دم آخری سر رو پای علی میزارم
🎤مهدی #رسولی
⏯ #زمینه
👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - مدیون حسنم اگه سینه زنم - سید رضا نریمانی.mp3
11.34M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🌴مدیون حسنم
🌴اگه سینه زنم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #شور
👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - سلام من به مدینه به آستان رفیعش - حاج منصور ارضی.mp3
1.18M
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم (ص)
🌴سلام من به مدینه به آستان رفیعش
🌴به مسجد نبوی به لاله های بقیعش
🎤حاج #منصور_ارضی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
مداحی آنلاین دل فاطمه غوغاست - محمود کریمی.mp3
3.92M
🔳 #شهادت_حضرت_پیامبر (ص)
🌴دل فاطمه غوغاست
🌴چشای علی دریاست
🎤 #محمودکریمی
⏯ #تک
👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - حسن صدای قلب من - حسین طاهری.mp3
3.18M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🌴حسن صدای قلب من
🌴حسن منو صدا بزن
🎤 #حسین_طاهری
⏯ #شور
👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - سیر سیر از زمونم - جواد مقدم.mp3
2.07M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع)
🌴سیر سیر از زمونم
🌴مادر ... مادر ... مادر ...
🎤 #جوادمقدم
⏯ #زمینه
👌فوق زیبا
📌
❣
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.
خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی.
تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته
پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت:
خانم معلم چِن ، میشود... میشود یک نمره به من ارفاق کنید؟
خانم چِن با عتاب مادرانهای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟!
این ممکن نیست. من طبق جوابهایی که در برگۀ امتحانت نوشتهای به تو نمره دادهام.
او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمیخواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری.
پسر با صدایی که نشان میداد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم میزند.
خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک میکرد که میخواهند بچههایشان بهترین نمرهها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمیتوانست در برابر بچههای بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد.
اما یک موضوع دیگر هم بود. او میدانست که کتک خوردن بچهها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمیکند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آنها را از تحصیل بازدارد.
نمیدانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت میکند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.
نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس میلرزید و به گریه هم افتاده بود.
عاقبت رو به پسرک کرد و گفت:
ببین!، این پیشنهادم را قبول میکنی یا نه؟
من به ورقهات یک نمره «ارفاق» نمیکنم.
فقط میتوانم یک نمره به تو «قرض» بدهم.
تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟
پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره به شما پس میدهم.
او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت.
از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس میخواند.
تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزهای داده شد.
از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد.
او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف میکند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده میشود.
زیرا میداند که نمرهای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد.
🔺 آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست... او " لی کا- شینگ " رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!
مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...!
🍃🌸
#پیامبر_یعنی عشق 🔽
عرض تسلیت شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، امام حسن مجتبی علیه السلام و امام رضا علیه السلام
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: "هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود.
. [محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.]
کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد
اللّهم_صل_علی_محمّد_و_آل_محمّد_و_عجل_فرجهم
#لعن_الله_علی_قوم_الظالمین
@haram110
🗓 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۵ آبان ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 27 October 2019
قمری: الأحد، 28 صفر 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
🗞 وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، 11ه-ق
🔹شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، 50ه-ق
🔹آغاز امامت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام، 11ه-ق
🔹شروع غصب خلافت امیرالمومنین، 11ه-ق
🔹مجبور کردن مردم برای بیعت با ابوبکر، 11ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️6 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️9 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️10 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
▪️18 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
✅ با ما همراه شوید...
@haram110
#داستان_واقعی
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_اول
🌹#تشرف جوان #مسيحي خدمت #امام_رضا عليه السلام🌹
💝داستان زير شرح تشرف يك جوان مسيحي خدمت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام است . آن هم نه تشرف جهت زيارت ضريح و بارگاه بلكه تشرف جهت زيارت وجود مقدس امام هشتم عليه السلام در عالم مكاشفه . این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجتالاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل میشود:💝
در یک شب سرد زمستانی سال 1372 وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوانهای انسان نفوذ میکرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود میزد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقهای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود 35 سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آنها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب بخیر آقا!
به زبان انگلیسی حرف میزد، آنهم با لهجه آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:
ـ ببخشید! آقای علی بن موسیالرضا،کجا هستند؟ میخواهم ایشان را ببینم.
راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:
معذرت میخواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟
ـ من دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانیام، ولی در کانادا متولد شدهام و دینم «مسیحیت» است.
ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟
ـ بله، یک مسیحی کاتولیک.
با تعجب پرسیدم:
ـ پس اینجا چه کار میکنید؟!
ـ دعوت شدهام که آقای علیبن موسیالرضا(عليه السلام)را ملاقات کنم -چه کسی شما را دعوت کرده است؟
- خود ایشان.
دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علیبن موسیالرضا(عليه السلام)شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم شما ایشان را دیدهاید؟
ـ بله سه یا چهار بار.
این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:
یعنی شما با چشمان خودتان علیبن موسیالرضا(عليه السلام)را دیدهاید؟!
ـ بله دیدهام، البته در عالم رویا.
ـ یعنی اگر الان او را ببینید میشناسید؟
ـ بله، البته.
موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقهای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه میکرد، ضربان قلم تندتر شده بود، پرسیدم:
ممکن است نحوه آشنا شدنتان با آقای علیبن موسی الرضا(عليه السلام)را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟
ـ بله، البته.
ادامه دارد....🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
💓👉 @haram110 👈💓
حرم
#داستان_واقعی #امام_رضا_علیه_السلام #قسمت_اول 🌹#تشرف جوان #مسيحي خدمت #امام_رضا عليه السلام🌹 💝دا
#داستان_واقعی
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_دوم
بله البته.
یک شب داشتم در یکی از خیابانهای شهر تورنتو قدم میزدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کردهاند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت میگیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد میکردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.
معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.
وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آنها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامدگویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آنها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی میکرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا میدادند، من هم محو گفتههایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.
هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه میکردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیادهرو خیابان به سوی خانهام حرکت میکردم، همه هوش و حواسم به حرفهایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمییافتم.هر ورقی از آن کتاب را که میخواندم وسوسه میشدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علیبن موسیالرضا»بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشهام را تسخیر کرده بود، لحظهای نمیتوانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، با خود میگفتم کاش میتوانستم او را ببینم در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمیتوانستم بخوابم؛ بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد
ادامه دارد....🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
💓👉 @haram110 👈💓