🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 چهارشنبه
🔹10 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹5 رمضان 1441 هجری قمری
🔹29 آوریل 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:42
🔸طلوع آفتاب 14: 6
🔸اذان ظهر:13:02
🔹اذان عصر: 16:45
🔸غروب آفتاب:19:50
🔸اذان مغرب : 20:09
🔹اذان عشا: 21:00
🔸نیمه شب شرعی : 0:15
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
4_5852692805444437504.mp3
5.98M
#قصه_رمضان ۵
👵 نَــنه حلــوا
نویسنده؛ ندبه محمدی🖋
قصهگو؛ زهرا نجد🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
. @haram110
چگونه امیرالمومنین علیه السلام را در کنار باب بهشت ملاقات کنیم؟
علي بن أبي طالب عليه السلام:
هر کسی در شب پنجم رمضان - امشب - دو رکعت نماز بخواند
و در هر رکعت یک حمد و ۵۰ سوره توحید بخواند
سپس بعد از اتمام نماز ۱۰۰ بار صلوات بفرستد
در قیامت در کنار درب بهشت تنگاتنگ در کنار من خواهدبود!
.كتب/1399_المصباح-الكفعمي/الصفحة_560
المصباح - الكفعمي - الصفحة ٥٦٢
الأربعون حديثا - الشهيد الأول - الصفحة ٨٨
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ٩٤ - الصفحة ٣٨١
وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج ٨ - الصفحة ٣٨.
جامع أحاديث الشيعة - السيد البروجردي - ج ٧ - الصفحة ٢٠٦
@haram110
*🌹﷽🌹*
▪️▪️▪️▪️
*✅نماز نور چشــم پیامبــر(ص)*
✍امام صادق علیه السلام میفرماید:
*هر که سوره قدر رادر یکی از نمازهای واجب قراءت کند منادیی ندا میدهد:*
*ای بنده خدا خداوند گناهان گذشته تو را آمرزید پس اعمالت را از سر گیر. [۱]*
👈 امام رضا علیه السلام می فرماید:
*هر مومنی که هنگام وضو گرفتن سوره قدر را بخواند از گناهانش خارج می شود مانند آن روزی که از مادر متولد شده است. [۲]*
👈امام صادق علیه السلام می فرماید:
*هرکس سوره قدر را بر آبی بخواند واز آن بنوشد خداوند نوری در چشمان او قرار دهد. [۳]*
👈 امام صادق علیه السلام می فرماید:
*هرکس سوره قدر راهنگام خواب یازده مرتبه بخواند خداوند یازده فرشته را مامور می کند تا او را از شر هر شیطانی حفظ نمایند. [۴]*
👈 امام صادق علیه السلام می فرماید:
*هرکس سوره قدر را شفیع قرار دهد واز درگاه خداوند در خواستی نماید خداوند شفاعتش را پذیرفته و درخواستش را اجابت می نماید.*
🔹🍃مستحب است در تمام نمازها در رکعت اول ، سوره «انا انزلناه» و در رکعت دوم، سوره «قل هو الله احد» را بخواند. (مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی)
🔹🍃شایسته است در تمام نمازها در رکعت اول ، سوره «انا انزلناه» و در رکعت دوم، سوره «قل هو الله احد» را بخواند. (آیت الله مکارم)
ــــــــــــــــــــ
📚پی نوشت:
۱ - ثواب الاعمال، ص ۱۲۴.
۲ - فقه الرضا، ص ۷۰.
۳ - مستدرک الوسایل، ج۴، ص۳۱۴.
۴ - مستدرک الوسایل، ج۴، ص ۲۹۲ .
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
*❣️در ثواب نشر سهیم باشید❣️*
*🌴الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج🌴*
@haram110
🔹﷽ اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَان ...
#یا_قاسم_ابن_الحسن_علیه_السلام
مِثلِ دَستی کِه مُزَيَن بِه عَقيقِ يَمَن اَست
اين پِسَر زِينَتِ بابایِ کَريمَش حَسَن اَست
🌺🍃
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋️ #سلامی_به_مولایم
هر روز سلامی به گل روی تو"ارباب"
چون یادگل روی تو، یادآور عشق است
أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ
سلام بر آن جایگاههاى براهین و حجج الهى
❤️❤️❤️
@haram110
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
#دلنوشته_رمضان
سحر پنجم ...
✏️زیباترین فصل زندگی ام.. با نام تو آغاز می شود...؛؛؛
به ناااااام خداااااا
اصلا راز هر زیبایی.. در تکرار عاشقانه نام توست....
تو که باشی.. ؛ زمین و زمان آرامند..
حتی اگر از آسمان سنگ ببارد...
تو که باشی... همه پر از تواند... و مثل تو، آرام و مهربااان...
❄️اسمان تاریک شد...
و زمین...؛خلوت...
و پنجمین ضیافت مان نیز رسید...
و تو هستی...و من با تو، آرام آرامم!!
❄️آنقدر حضورت مستم کرده است که؛ هوای فریاد به سرم زده ...
کاش ميشد بر بام زمین می ایستادم و.. نام تو را، هزااااار بار عاشقانه، فریاد ميزدم....
تا همه اهل زمین بدانند ؛
دلبر من...همان "هو الله احد"ی است، که عالم را به یک کرشمه نگاهش، اداره می کند....
عاشقی.... بی نظیرترین میدان زمین است...
و هر که زمین خورده این میدان نباشد.. ؛ پرواز را تجربه نخواهد کرد...
❄️خداااااا...
قنوت پنجمین بزم عاشقانه ما، به نام نامی تو...زیباترین قنوت خواهد شد...؛
به ناااااام تووووو.....
العفو... العفو... العفو
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
1_6203148.mp3
177.6K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
⚜رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) :
کسی که میخواهد دل نازک شود (قساوت قلبش از بین برود) دائما انجیر بخورد.
📚 منبع : مکارمالاخلاق ، ج1 ، ص ۳۷۶
حرم
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_چهل_وچهارم🎬 نمی تونستم حرف بزنم چه برسه به ای
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی
#رمان_اینک_شوکران 📚
#قسمت_چهل_وپنجم🎬
چهل شب با هم عاشورا خوندیم.
گاهی میرفتیم بالاي پشت بوم میخوندیم. دراز می کشید و سرش رو میذاشت روي پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم.
انگشتامو میبوسید و تشکر می کرد. همه ي حواسم به منوچهر بود. نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو. همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه. اون توي دنیای خودش بود و من توي این دنیا با منوچهر....
برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه، همین موقع هاست....
کناره گیر شده بود و کم حرف.
کاراي سفر رو کرده بودیم . بلیت رزرو شده بود. منتظر ویزا بودیم . دلش می خواست قبل از رفتن، دوستاش رو ببینه و خداحافظی کنه
گفتم: "معلوم نیست کی میریم "
گفت: "فکر نمیکنم ماه شعبان به آخر برسه. هر چی هست توي همین ماهه "
بچه هاي لجستیک و دوالفقار و نیروی زمینی رو دعوت کردیم. زیارت عاشورا خوندن و نوحه خونی کردن. بعد از دعا، همه دور منوچهر جمع شدن. منوچهر هی می بوسیدشون. نمیتونستن خداحافظی کنن. میرفتن دوباره بر میگشتن، دورش رو میگرفتن...
گفت: "با عجله کفش نپوشید "
صندلی رو آوردم. همین که می خواست بنشینه، حاج آقا محرابیان سرش رو گرفت و چند بار بوسید. بچه ها برگشتن.
گفتن: "بالاخره سر خانم مدق هوو اومد!
گفتم: "خداوکیلی منوچهر، منو بیشتر دوست داري یا حاج آقا محرابیان و دوستاتو؟!"
گفت: "همتونو به یه اندازه دوست دارم"
سه بار پرسیدم و همین رو گفت.
نسبت به بچه هاي جنگ همین طور بود. هیچ وقت نمیدیدم از ته دل بخنده مگه وقتی اونا رو میدید...
با تمام وجود بوشون میکرد و میبوسیدشون. تا وقتی از در رفتن بیرون، توي راهرو موند که ببیندشون...
#ادامه_دارد...
📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق
✍نویسنده:مریم برادران
حرم
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_چهل_وپنجم🎬 چهل شب با هم عاشورا خوندیم. گاهی می
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی
#رمان_اینک_شوکران 📚
#قسمت_چهل_وششم🎬
روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می دادم.
می گفت: "همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم اومده"
گوشه ی آشپزخونه تک مبل گذاشته بودم. می نشست اونجا. من کار می کردم و اون حرف می زد. خاطراتش رو از چهار سالگی تعریف می کرد....
《منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره بود. حتی قورمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد.
فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر.
لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند...
دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر.
گفت: "اینها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند "》
از یه چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر رو دوست داشتم و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم.
منوچهر به دایی گفت: "یه حسی دارم اما بلد نیستم بگم. دوست دارم به فرشته بگم از تو به کجا رسیدم اما نمیتونم"
دایی شاعره...
به دایی گفت: "من به شما میگم. شما شعر کنید سه چهار روز دیگه که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخونید "
دایی قبول کرد...
گفت: "میارم خودت برای فرشته بخون "
منوچهر خندید و چیزی نگفت. بعد از اون نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر.
اما صبح که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین میومد که می رفتم زیر سرم. من که خوب می شدم، منوچهر فشارش میومد پایین....
ظاهرا حالش خوب بود. حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا رو بالا می آورد.
من دلهره و اضطراب داشتم. انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم....
#ادامه_دارد...
📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق
✍نویسنده:مریم برادران