eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
abu_hamzeh_samavati_01.mp3
10.86M
@haram110 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه 🌹 😔الهم انی اسئلک الاماااان التماس دعا ▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
sahar_farahmand.mp3
2.77M
🍃🌸دعای سحر فرهمند🍃🌸 @haram110 ☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘️🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سحر نوزدهم خون به دل "زینب" س شد فرق بشکافته را دید و دگر غوغا شد (س)🥀
سحر نوزدهم بے پدرے بد دردیست دَمِ زینب شدہ بازم "مڪن ای صبح طلوع"😭 💔
سحر نوزدهم جن وملک میخوانند «مكن ای صبح طلوع» شب عاشورا را ... ...
°❀امام_علی🖤 خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده چند سالی است که در حادثه ای جا مانده وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب " فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود... پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”... نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده... سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده فاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و... دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا مانده یک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایش یک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها مانده یک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش... یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا مانده ولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه است رفت مولا و... جهان ، واله و شیدا مانده وقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی: روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا مانده 🏴🏴
علیه السلام . نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰هجری قمری مطابق با هشتم بهمن سال ۳۹هجری شمسی، در مسجد کوفه فرق مبارک علیه السلام شکافته شد. پس از اتمام امیرالمومنین علیه السلام خبر از شهادت خود دادند. چند روز قبل از شهادتشان از فرزندشان امام مجتبى عليه السلام پرسیدند تا امروز چند روز از ماه رمضان میگذرد؟ حضرت عرض کردند: ۱۳روز گذشته است. از امام حسين عليه السلام پرسيدند چندروز باقى مانده است؟ امام حسين عليه السلام فرمود: ۱۷روز باقى مانده است. دراين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام دست به گرفتند وفرمودند: نزديک است اين موى من به خون سرم خضاب شود. شبهای آخر یک شب منزل امام مجتبی علیه السلام وشبی را درخانه سیدالشهداء علیه السلام افطار فرمودند، شب دیگری منزل حضرت زینب سلام الله علیها و در درخانه حضرت ام کلثوم سلام الله علیها دخترشان ازنسل حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف بردند. اميرالمؤمنين عليه السلام درخواب پيامبر صلی الله عليه وآله را ديدند، وآن حضرت به نزديک شدن ملاقاتشان دربهشت بشارت دادند، و أميرالمؤمنين عليه السلام به دخترشان حضرت ام كلثوم سلام الله عليها خبردادند. ازطرف عمروعاص لعین و معاویه خبیث مأمور بر قتل حضرت علی علیه السلام شد. ابن ملجم درکوفه با و و لعنةالله علیهم همدست شدند و شمشیری را زهرآلود کردند. سحر نوزدهم ماه رمضان، بعد از اذان صبح امیرالمؤمنین علیه السلام وارد مسجد شدند وصدا زدند: "یاأيها الناس الصلاة" سپس ابن ملجم که به شکم خوابیده بود را بیدار کردند و فرمودند به شکم نخواب که خواب شیاطین است وبعد فرمودند میدانم چه قصد شومی داری از آن دست بردار که عاقبتت جهنم خواهد بود. مولا علی علیه السلام مشغول نماز شدند. در ركعت اول سر از برداشت شبيب خبیث بر آن حضرت حمله ور شد، ولى شمشيرش خطا رفت. بلافاصله ابن ملجم لعنه الله حمله كرد و شمشير او فرق مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام را شكافت و شريفشان به خون فرق مباركشان گشت و فرمود: "بسم الله وبالله وعلى ملةرسول الله، فزت ورب الكعبة" ناله جبرئيل نیز از آسمان بلند شد: "تهدمت والله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى وانفصمت العروةالوثقى، قتل ابن عم المصطفى، قتل على المرتضى، قتله اشقى الاشقياء" ارشاد ج۲ ص۱۵ مستدرک سفينةالبحار ج۵ ص۲۱۳ الوقايع والحوادث ج۱ ص۱۹۰
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭تهدمت والله ارکان الهدی سحر نوزدهم ماه رمضان مسجد کوفه ✔️ببینید و بسوزید و برای فرج فرزندش دعا کنید
کوچه‌ها خلوت و خاموش شب از جامۀ ظلمت شده چون صحن عزا، خانه سیه‌پوش، تو گویی همه چیز و همه کس گشته فراموش، نه مانده شبحی پیش دو چشمی، نه صدایی رسد از کوچه خلوت زده بر گوش، چرا، می‌شنوم تک تک پا و، شبحی را نگرم می‌رسد از دور، یکی مرد که پوشیده رخ و از رخ مستور، به هر کوچۀ تاریک دهد نور، گمان می‌کنم این مرد کلیم‌الله آن کوچه بُوَد آه ببینید کجا می‌رود و چیست ورا نیت و منظور؟ چه آرام وخموش است، دلش بحر خروش است، ببینید که انبان پر از نان و پر از دانۀ خرماش به دوش است به گمانم که به ویرانه فقیری دل شب منتظر اوست که از گوشه ویرانه ندا می‌دهد ای دوست کجایی که بگیری دل شب باز سراغ فقرا را؟ عجبا عرش خداوند مکان کرده به ویرانه سرایی بگرفته است به دامن سر یک پیر فقیری که ندارد به جز از دیدۀ اعما و تن خسته و دست تهی‌اش برگ و نوایی، به لبش ذکر دعایی، به دلش حال و هوایی، نه طبیبی نه دوایی نه غذایی، همگان چشم بصیرت بگشایید و ببینید که در دامن ویرانه امیری شده هم صحبت و دلباختۀ پیر فقیری، اگر آن پیر بپرسد تو که هستی؟ گل لبخند ز جان بخش لبش روید و در پاسخ آن پیر بگوید که فقیری شده در این دل شب یار فقیری، عجبا باز به دوشش یکی انبان و گرفته است ره کوچه و پوید سوی ویرانۀ دیگر که به ایتام زند سر، ببرد بر همه از لطف و کرم باز غذا را. کیستی؟ ای همه جا روی تو پیدا که ندیدند و نگفتند که هستی؟ تو همان شیر خدایی، تو چراغ شب تنهاییِ خیل فقرایی، تو به احزاب و اُحد یار رسول دو سرایی، تو به ایتام، پدر در دل ویرانه سرایی، تو گهی هم سخن چاه و گهی پهلوی نخلی، به زمین چهره گذاری، ز بصر اشک بباری و گهی می‌چکد از قبضۀ تیغت به زمین خون عدو در صف پیکار، گهی مرحب خیبرکشی و عمرو به شمشیر شرربار، گهی دست تو در سلسلۀ خصم ستمکار، گهی وصله زنی کفش خود ای حجت دادار، گهی قلۀ عرشی و گهی حفر قناتت بوَد ای دست خدا کار، گهی عرش مکانی و گهی خانه نشینی، گهی استاد به جبرییل امینی و گهی یاور آن پیرزن مشک به دوشی، نتوان گفت که هستی تو، که هستی، تو بگو تا بشناسیم به توفیق بیان تو خدا را. ناسپاسان که به جز مهر و وفا از تو ندیدند، چه شد کز تو بریدند؟ خدا را به چه تقصیر به محراب دعا تیغ کشیدند؟ چرا فرق تو را از ره بیداد دریدند؟ عجب حق تو گردید ادا، پیک خدا داد ندا، آه که شد منهدم ارکان هدا، خفت به خون شیر خدا، گشت به محراب فدا، روح مناجات و دعا، مسجدیان یکسره این نالۀ جانسوز شنیده همه از پنجه غم جای گریبان، جگر خویش دریدند، ز دل ناله کشیدند، ز هر سو، سوی محراب دویدند و بدیدند همه دین خدا در یم خون خفته و از لعل لب خویش گهر سفته و با صورت خونین سخن از فزت و رب گفته، گهی می‌رود از هوش گه از اشک حسن آمده بر هوش، زند خون دل خسته‌اش از زخم جبین جوش، ز سوز جگر سوخته با قاتل خود گفت خدا را به چه جرمی به رویم تیغ کشیدی؟ تو که دیدی ز علی آن همه احسان و وفا را. همه تن اشک فشان دست گشودند که آرند علی را به سوی خانه که ناگاه در آن سوز و غم و درد نگاهی به افق کرد و ندا داد که ای صبح! نشد در همه ایام تو از جیب افق سرزنی و چشم علی پیشتر از سرزدن روی تو بیدار نباشد، عجبا گشت فدا در دل محراب دعا، جان پیمبر، علی آن ساقی کوثر، علی آن فاتح خیبر، علی آن میر مظفر، علی آن روح مکرم، علی آن عدل مجسم، علی آن دادرس امت و مظلوم‌ترین رهبر عالم، به خداوند، به پیغمبر و زهرا که علی کشتۀ عدلی است که خود حاکم آن بوده و خود مجری آن بود، خدا را نشنیدید مگر داد دوا پیش‌تر از کشتن خود قاتل خود را؟ نشنیدید که بخشید ز اکرام و جوانمردی خود تیغ به دشمن؟ نتوان یافت دگر مثل علی گو که بپویند زمین را و سما را.