انتهای آسمان.mp3
5.2M
#قصه_رمضان ۲۵
انتهای آسمــان 🌈
نویسنده؛ زهرا تبریزی 🖋
قصهگو؛ محمدعلی(۱۰ساله) 🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق💥 مشهد💥
💢 سه شنبه
🔹30 اردیبهشت ماه 1399هجری شمسی
🔹25 رمضان 1441 هجری قمری
🔹19 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 3:41
🔸طلوع آفتاب: 5:22
🔸اذان ظهر: 12:28
🔸غروب آفتاب 19:34
🔸اذان مغرب : 19:55
🔸نیمه شب شرعی 23:37
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ✳️ قم ✳️
💢 سه شنبه
🔹30 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹25 رمضان 1441 هجری قمری
🔹19 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:23
🔸طلوع آفتاب: 6:01
🔸اذان ظهر: 13:03
🔸غروب آفتاب: 20:06
🔸اذان مغرب : 20:26
🔸نیمه شب شرعی : 0:14
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 سه شنبه
🔹30 اردیبهشت ماه 1399 هجری شمسی
🔹25 رمضان 1441 هجری قمری
🔹19 مِی 2020 میلادی
🔸اذان صبح: 4:17
🔸طلوع آفتاب 56: 5
🔸اذان ظهر:13:01
🔹اذان عصر 16:48
🔸غروب آفتاب:20:06
🔸اذان مغرب : 20:26
🔹اذان عشا: 21:20
🔸نیمه شب شرعی : 0:11
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و پنجم...
✍ هفته آخر رمضان است.....
و غریبی ات.... هزار سال است که به غریبی علی اضافه شده...است...
و ما.....
همچنان هزار سال است که آواره دردهای ناتمام شماییم... یوسف
اما..
این آوارگی را به هزار عافیت دیگر نمی دهیم!!
❄️فرزند شما بودن.... هزینه میخواهد...
و ما ...
برای چنین عظمتی... هر هزینه ای را به جان می خریم....
❄️تمام عزت مان این است که، ... شریک درد شماییم...
اینکه؛ ما را در جامه مشکی تان شریک میکنید...
اینکه ؛ جرعه ای از دردتان را به جانمان میندازید...
اینکه؛ از غربتتان،، به ما نیز سهمی داده اید...
اینکه؛ بی شما زیستن برایمان محااال است.....
اینکه؛ بی شما مردن برایمان محااااال است...
اینکه ؛
وقتی دستمان از لابلای انگشتانتان رها میشود... دیگر اثری از شادی در رخسارمان نمی ماند!!!!
❄️اینکه؛
درد خانواده شما، جانمان را به آتش کشیده است!
و این؛
شرح حال یک درد مبارک است...
*درد عااااااشقی*
❄️هزاااار الحمدلله... که عاشقمان کرده اید!!!!
هزار الحمدلله که در دل سیاهمان تجلی کرده اید!!!
و اینگونه بود که ما قیمت گرفته ام!!!
و اینگونه بود که ما عزت گرفته ایم..
❄️الحمدلله که چشمان ما را برای چشم انتظاری ،، برگزیده اید...
الحمدلله که دل ما را، برای خون جگری، انتخاب کرده اید...
الحمدلله که دستان ما را، برای التماس حضورت، فراخوان کرده اید...
الحمدلله یوسف... که هنوز زلیخا نشده... ازدردتان به ما خورانده اید...
❄️هزااار سال دیگر هم که طول بکشد....
ما منتظرت میمانیم....
اصلا...کار دیگری در زمین نداریم،، یوسف....
منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم...
منتظر لمس حرارت آغوشت...
منتظر شنیدن صدای عاشق کش ات...
❣ماااااا.... منتظرت میمانیم!
#جامانده
التماس دعای فرج و شهادت
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
0475_260517222148.mp3
141.7K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🔸اے ڪاش ڪہ در یڪ روز از ماه خدا
✨صوتے برسد براے شیعہ ز سماء
🔸جبرئیل آمین گوید: اے اهل جهان
✨حڪم #فـرج مهـدے تان شد امضا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے🌼 🍃
@haram110
⭕️ اولین دشمنان امام زمان (عج) پس از قیام، علمای فاسد و مقلدین آنان هستند
♻️ از ائمه علیهم السلام روایت شده که فرمودند: اولین دشمنان حضرت مهدى ارواحنا له الفدا علمای فاسق و مقلدان ایشان هستند. چون احكام حضرت برخلاف فتواى آنان است.
نه تنها مقلّدان دشمن امام علیه السلام هستند بلكه اگر قدرت به دست حضرت مهدی نبود فقها[ی منحرف]، هر آينه فتواى قتل ایشان را صادر مىكردند. اما چون ایشان (مقصود امام زمان) با شمشير قاطع و خُلق کریمانه ظهور مىنمایند، از ترس و به طمع مقام، بر خلاف آنچه که در دل مخفی دارند، به ظاهر اظهار ايمان می کنند. وقتی حضرت مهدی علیه السلام ظهور نماید، دشمن آشكارى به جز علما[ی فاسد] ندارد.
📚مجمع النورین ص ۳۴۵
📚الزام الناصب ج ۲ ص ۸۷
📚انوار النعمانیة ج ۲ ص ۲۸
📚تفسیر صدرا ج ۶ ص ۳۰۳
📚مستدرک البحار ج ۲ ص ۱۴۳
@haram110
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 جلسه (هفتم) _ (موشن گرافی)👆
♻️سلسله کلیپ های کوتاه ماه رمضان
🔴 از دیدگاه: طب اسلامی ایرانی
🔸 مدرس: استاد طالقانی
👈 موضوع:
تدابیر خواب در ماه مبارک رمضان
نشر دهید
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 جلسه (هشتم) _ (موشن گرافی)👆
♻️سلسله کلیپ های کوتاه ماه رمضان
🔴 از دیدگاه: طب اسلامی ایرانی
🔸 مدرس: استاد طالقانی
👈 موضوع:
تدابیر حمام در ماه مبارک رمضان
🔻نشر دهید🔻
@haram110
#داستان_کوتاه_آموزنده
🌹اول قیافه خودتو ببین🌹
در زمان های قدیم شخصی برای خرید كنیز به بازار برده فروشان رفت و مشغول گشت و تماشای حجره ها شد.
به حجره ای رسید كه برده ای زیبا در آن برای فروش گذارده و از صفات نیك و توانایی های او هم نوشته بودند و در آخر هم نوشته بودند، اگر بهتر از این را هم بخواهید به حجره بعدی مرا جعه فرمایید.
در حجره بعدی هم كنیزی زیبا با خصوصیات خوب و توانایی های بسیار در معرض فروش بود و ضمنا بر بالای سر او هم همان جمله قبلی كه اگر بهتر از این را می خواهید به حجره بعدی مراجعه نمایید.
آن بندۀ خدا كه حریص شده بود از حجره ای به حجره دیگر می رفت و برده ها را تماشا می نمود و در نهایت هم همان جمله را می دید.
تا اینكه به حجره ای رسید كه هر چه در آن نگاه كرد برده ای ندید. فقط در گوشه حجره آینه ی تمام نمای بزرگی را نهاده بودند خوب دقت كرد و ناگهان خودش را تمام و كمال در آینه دید.
دستی بر سر و روی خود كشید.
چشمش به بالای آینه افتاد كه این جمله را بر بالای آینه نوشته بودند:
چرا این همه توقع داری؟ قیافه خودت را ببین و بعد قضاوت كن.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @haram110 📚✾•
مشترک گرامی:
90 درصد حجم بسته ویژه سی روزه استفاده از رحمت خاص خداوند را مصرف کرده ايد وتنها4روز دیگر از حجم بسته باقی مانده است.
پس از به پایان رسیدن حجم باقی مانده،و پس از آن عبادات با نرخ عادی محاسبه خواهد شد.
یعنی از این پس:
_نه یک آیه برابر ختم قرآن*
_نه نفس هایتان تسبیح*
_نه خواب هایتان عبادت*
وتمديد این بسته امکان پذیر نخواهد بود.😢
*لطفا از روزهای باقی مانده، کمال استفاده را بنمائید🌱
التماس_دعا
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110 🌸
نفرت از همسر در دوره حاملگی به علت تغييرات هورمونی
زنان در زمان حاملگی به هر بویی حساسیت بی اندازه پیدا ميکنند . این مکانیزم به آنها کمک ميکند با تشخیص بهتر بوها از خوردن غذاهای مسموم پرهیز کنند.
زنان در این زمان نسبت به بوی بدن همسرشان میتوانند بسیار حساس شوند. ولی بعضی از زنان امکان دارد در این زمان نسبت به بوی بدن همسرشان حس نفرت پیدا کنند تا حدی که حتی نتوانند تا مدتی با وی در یک اتاق باشند.
با وجود این که حس نفرت از همسر که در بعضی زنان در زمان حاملگی رخ ميدهد تا حدی طبيعي است، میتواند تجربه آزاردهنده ای براي زوج بوده و رابطه زناشویی را تحتتأثیر قرار دهد
@haram110
لطفا بفهمید..
همیشه قرار نیست بخشیده شوید..
قرار نیست آب های ریخته شده به کوزه بازگردد..
ماهی از آب گرفته شده هم همیشه تازه نیست..
اتفاقا ماهی مرده دیگر مرده.. قبل از مردنش باید فکری به حالش کرد..
لطفا بفهمید وقتی می زنید و می شکنید و می روید، همه چیز را به هم می ریزید..
باید انتظار داشته باشید آدمی که روبه روی شماست دیگر آدم سابق نباشد؛
نبخشد، یک عالم عقده مثل کلاف سردرگم در دلش به هم پیچیده باشد..
لطفا بفهمید باید مراقب رفتارتان باشید،
اگر می روید ممکن است هیچ وقت هیچ برگشتی جای حضور سابقتان را نگیرد..
گاهی وقت ها اگر قدم در راهی بگذارید، تمام راه های برگشت مسدود می شود...
@haram110
➕اختلاف سنی زن با شوهر
دلایل مهمی که نشان می دهد سن زن از شوهرش بهتر است بیشتر نباشد:
۱- زن، زودتر به بلوغ عقلی و فکری میرسد؛ درنتیجه، پختگی روانی لازم را زودتر پیدا میکند.
۲- زن، زودتر به بلوغ جسمی میرسد؛ بنابراین به نیازهای جنسی او باید زودتر پاسخ داده شود.
۳- زن به علت زایمان، زودتر طراوت جسمی خود را از دست میدهد. درنتیجه اختلاف سن باعث توازن فیزیکی و موازنه در شکستگی صورت و اندامها میشود.
۴- نیازهای جنسی در زنان، زودتر فروکش میکند؛ بهعبارتدیگر، زنان پس از ۵۰ سالگی نیاز زیادی به روابط جنسی ندارند.
۵- زن، زودتر وارد مرحلۀ بلوغ اجتماعی شده و آماده برای ازدواج میشود.
تفاوت سنی در ازدواج بین ۴ تا ۷ سال بهترین مدتی است که می توان پیشنهاد کرد. این فاصله موجب میشود که زن و شوهر ازنظر عقلی، تجربی، فیزیکی، و حتی هیجانات جوانی، جنسی و بالاخره در بیشتر رفتارهای اجتماعی و اخلاقی نزدیک و هماهنگ باشند.
💟 @haram110