هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
parhizgar__j26_Tartil.mp3
11.87M
🔺ترتیل جزء بیست و ششم قرآن کریم
👤 استاد شهریار پرهیزگار
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
aghaie_j26_Tahdir.mp3
3.99M
🔺تحدیر (تندخوانی) جزء بیست و ششم قرآن کریم
👤 استاد معتز آقایی
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سیزدهم 💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_چهاردهم
💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش بههم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.
انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جادههایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که بهجای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»
💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت میمونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!
این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریدهاند.
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند.
احتمالاً او هم رؤیای #وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.
💠 به گمانم حنجرهاش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم میخوان #مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که بهسختی شنیده میشد، پرسید :«نمیترسی که؟»
مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد.
💠 فهمید از حمایتش ناامید شدهام که گریهاش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! بهخدا قسم میخورم تا لحظهای که من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیهالسلام) داعش رو نابود میکنیم!»
احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیتالله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچههاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. بهخدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!»
💠 نمیتوانستم وعدههایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز میخواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کمر داعش رو از پشت میشکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.
نبض نفسهایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر میکنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
✅بدبویی عرق بدن
✍علت اصلی بدبویی بدن بیشتر ناشی از افزایش مواد زائد در بدن است که وقتی فضولات بدن دفع نشود معمولا موجب بدبویی عرق بدن میگردد. که برای جلوگیری از آن باید تغذیه را اصلاح نمود و از مصرف مواد کارخانهای مثل فست فودها، چربی و سرخ کردنی ها و تنقلات از قبیل چیپس خودداری نمود.
انجام حجامت و فصد بسیار مفید می باشد. مصرف عرق کاسنی و شاهتره و خوردن خوراکی های خوشبو مثل گلاب و دارچین و هل و زعفران.
📚سایت دکتر روازاده
@haram110
🔴 چرا مومنین از حنا استفاده می کنند؟ 👇
✍حضرت رسول صلوات الله علیه فرمود:
با حنا خضاب کنید؛ همانا آن، چشم را روشنی می بخشد و بوی را خوش می سازد و همسر مرد را آرامش می بخشد.
📚 کافی، ج ۶، ص ۴۸۳
🔴برخی از خواص حنا:
🔹 جلوگیری از پادرد
🔸 از بین بردن بوی بد عرق
🔹 طراوت چهره
🔸 خوشبویی دهان
🔹 نیکو شدن فرزند
🔸 تقویت چشم
🔹 تقویت توان همبستری
🔸 تنظیم عادت ماهانه
🔹 قاعده آور و ... (در زمان قائدگی ممنوع)
@haram110
1_13925982.mp3
15.29M
✅ بخش #چهارم حفظ اقتدار مرد
☢️ نیازتون رو بدون اثر اضافی و با غلظت زیاد مطرح کنید.
اگه شوهرمون نداشت بازم ازش بخوایم؟
#اموزش_طرح_نیاز_صحیح
#دکتر_حبشی
❤️ @haram110
هدایت شده از حرم
کلید مرد دکتر حبشی5.mp3
15.3M
✅ بخش #پنجم حفظ اقتدار مرد
🔷 اگه مرد نتونه چیزی رو بده حتما جایگزین میکنه 👌
داستان جالب حضرت زهرا سلام الله علیها
#اموزش_طرح_نیاز_صحیح
#دکتر_حبشی
❤️ @haram110