eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ یکشنبه 👈18 مهر / میزان 1400 👈3ربیع الاول 1443👈 10 اکتبر 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🔥اتشباران کعبه با منجنیق توسط حصین بن نمیر فرمانده ملعون ارتش یزید لعین ( 64 هجری) . ⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛 برای امور زیر خوب نیست : 📛 امور ازدواجی . 📛 مشارکت و امور مشارکتی . 📛 و دیدارها و ملاقات ها خوب نیست . 👼 زایمان خوب و نوزادش روزی گشاده دارد و عمرش طولانی خواهد بود.ان شاءالله ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست اگر ضروری است همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز : قمر در برج قوس است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️ رفتن به منزل نو . ✳️ اغاز تعلیم و تعلم و امور اموزشی . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ مشارکت و امور مشارکتی . ✳️ و شروع به کار و شغل نیک است . 💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند چنین شبی حافظ قرآن گردد و به قسمت و روزی خود راضی خواهد شد.ان شاءالله ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر است . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب ضعف معز است . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 4 سوره مبارکه " نساء " است . واتوا النساء صدقاتهن ..... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی به او برسد.ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
بطلان حکومت عمر و ابوبکر توسط امام رضاعلیه السلام دریک دقیقه ✅عده ای از حضرت امام رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مأمون در مناظره‌ای در مورد امامت شرکت کند. امام پذیرفت، مجلسی تشکیل شد و «یحیی بن ضحاک سمرقندی» برای بحث با ایشان دعوت شد. امام فرمود:« بپرس!» او گفت: « شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.» امام فرمود: «ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟ آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟» یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت. مأمون گفت: « چرا جواب نمی‌دهی؟ » یحیی گفت: « سؤالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم.» مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید:« منظورتان از این سؤال چه بود؟» امام فرمودند: «من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابوبکر راستگو بوده، پس راویان صادق و راستگو که گفته اند ابوبکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: « شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم.» باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابوبکر راست است می گوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابوبکر امام نیست همچنین از قول ابوبکر نقل کرده اند که گفته است: « من شیطانی دارم که مرا وسوسه می کند و من گرفتار او هستم.» اگر ابوبکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی تواند امام باشد چون شیطان نمی تواند در امام تصرف کند و نیز از عمر نقل کرده اند که گفته است: « امامت ابوبکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛ پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. » اگر عمر راستگو بود پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. » سخن حضرت که به اینجا رسید مأمون آن چنان عصبانی و ناراحت شد که بی مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: « مگر من نگفتم او را شروع کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟ اینها علمشان از علم رسول الله است.» 📚منابع:بحارالانوار، ج 10، ص 348. ح 6. از مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 404 - 405📚 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
سلام الله علیها(6) 📢📢📢...در روز شنبه و یکشنبه ۳ ، ۴ ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۶ و ۱۷ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۲ و ۳ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟ ➖➖➖➖🌑🔶🌑 🕜🕛🕚… صبح شنبه , حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها برای باز پس گیری اموال خویش , به سراغ ابوبکر که در مسجد نشسته است می‌روند ؛ ……آری ! ترفند دیگری از سوی سقیفه گران به اجرا درآمده است‼️ ⬅️ ابوبکر با استناد به سخنی که به دروغ آن را به پیامبر نسبت می.دهد , ادعا می‌کند که شنیده است : ▪️"ما گروه پیامبران ، ارث نمی گذاریم" 👈در نتیجه او هر آنچه را که متعلق به صدیقه کبری سلام الله علیها و خاندان نبوت است ، مصادره می‌کند‼️ 👈👈 پس از آگاهی حضرت زهرا سلام الله علیها از این ترفند , آن حضرت برای احقاق حقوق مالی خویش , به سراغ ابوبکر می‌روند ؛ با ورود حضرت صدیقه سلام الله علیها به مسجد و مطالبه اموال , ابوبکر باز ادعای خویش را تکرار می کند و می‌گوید: ❌از پیامبر شنیده ام:ما انبیاء ارث نمی‌گذاریم‼️ این سخن را حضرت زهرا سلام الله علیها جعلی می خوانند و انتساب آن را به پیامبر مردود می‌شمارند .(۱) ⚠️ ابوبکر به نرمی سخن می‌گوید و با هم دستی اطرافیان وی , این دادخواهی به جایی نمی‌رسد ، و از این زمان تا روز نهم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله , مراجعات چند باره حضرت برای استرداد اموال در تاریخ ثبت شده است.... 🔰و اما نکته ای قابل تأمل از تاریخ: با شنیدن سخن عجیبِ ارث نگذاشتن انبیاء ، همسران پیامبر نزد عایشه می‌روند آنان نگران وضعیت زندگی خود در خانه های متعلق به پیامبرند ، عایشه با تایید این سخن , آن را روایتی درست می شمارد ! چرا که علت جعل حدیث را به روشنی می‌داند آنگاه دستگاه خلافت از طریق عثمان خبر می‌آورد که همسران پیامبر از جمله عایشه و حفصه می‌توانند در خانه‌های خویش زندگی کنند ؛ و خلیفه اعلام می دارد که حکم مصادرهء ارث تنها در مورد 👈 دختر پیامبر اِعمال خواهد شد!!!! (۲) 🌌 در انتهای این دو شب , امیرمومنان علیه السلام بار دیگر حضرت زهرا سلام الله علیها را بر مَرْكبی می‌نشانند و دست حسنین علیهما السلام را میگیرند و به طلب یاری و اتمام حجت به در خانه ی مهاجران و انصار می‌روند . …بسیاری درها را باز نمی‌کنند و پاسخ نمی‌گویند و تنها گروهی اندک , دعوت حضرت را اجابت می‌نمایند.(۳) ➖➖➖➖➖ 1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۱/۲۰ 2⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۲۳/۱۶ 3⃣ اسرار آل محمد علیهم السلام , صص۹۱۷-۹۱۸
حرم
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 #خطبه_فدکیه قسمت نخست
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 قسمت دوم ▪️ثمَّ أَنَّتْ أَنَّةً ارْتَجَّتْ لَهَا الْقُلُوبُ وَ ذَرَفَتْ لَهَا الْعُيُونُ وَ اَجْهَشَ الْقَوْمُ لَها بِالْبُكاءِ وَ النَّحِيبِ، فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ. ثمَّ اَمْهَلَتْ هُنَيَّةً حَتّٰى اِذا سَكَنَ نَشِيجُ الْقَوْمِ وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ افْتَتَحَتِ الْكَلامَ بِحَمْدِ اللّهِ وَ الثَّناءِ عَلَيْهِ وَ الصَّلاةِ عَلىٰ رَسُولِهِ، فَعادَ الْقَوْمُ فى بُكائِهِمْ، فَلَمّا اَمْسَكُوا عادَتْ عليهاالسلام فى كَلامِها فَقالَتْ ▪️سپس آه جان سوزى كشيد كه دل‌ها لرزيد و اشك‌ها فرو ريخت و صداى گريه و ناله از مردمان برخاست و مجلس به هيجان افتاد. آن‌گاه لحظه‏ اى درنگ فرمود تا مردمان آرام گرفته از خروش افتادند. آن‌گاه سخن خويش را با حمد و ستايش خداوند و درود بر پيامبر صلی‌الله ‏علیه‏ و‏آله‏ و سلم آغاز فرمود. مردمان دوباره به گريه افتادند. همين كه از گريه باز ايستادند، براى بار دوم آغاز سخن كرده و اين گونه فرمود: ▪️When they were all seated on either side of the curtain, the Highnesses Fatimah let out such a lamentation that made the people sitting there weep so loudly that the mosque reverberated with the sound of their weeping. And then, when there was a pause and the sound of weeping subsided, she began dressing the amazing expecting people She said: ‘I commence my speech by praising Allah and expressing my gratitude to Him.’ And then she continued by calling Allah's blessings upon the prophet, bless be upon him and his Descendants, at which there was another round of weeping and wailing on part of the people in the mosque. When again there was silence, the Highnesses Fatima continued her speech by saying: ﴾2﴿💔 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
سمانه در آشپزخانه کوچک در حال آماده کردن سوپی بود که محمد مواد لازمش را آورده بود،زیر گاز را کم کرد
"رمان محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پوشیدن پیراهنش است،به سمتش رفت و گفت: ــ داری چیکار میکنی؟ ــ دایی چرا برگشتی؟برو دنبال سمانه ــ بهش نرسیدم،بعدشم نمیشد تورو تنها بزارم کمیل به سمت در رفت که محمد بازویش را گرفت: ــ کجا داری میری با این زخمت ــ حال من خوبه دایی ــ کمیل بشین استراحت کن خودم میرم کمیل کلافه گفت: ــ دایی من نگران سمانه ام ،اون الام بربرداشت کرده باید بهش بفهمونم قضیه چیه ــ باشه خودم میرم دنبالش ــ یا میزارید بیام بهاتون،یا بدون شما میرم *** کمیل عصبی گوشی را کنار دنده پرت کرد و زیر لب لعنتی گفت. محمد فرمون را چرخاند و نگران نگاهش کرد. ــ آروم باش اینجوری که نمیشه ــ چطور آروم باشم ساعت۱۲شبه ،تنها رفت بیرون از کجا مطمئنید اون عوضیا همون اطراف نبودن محمد خودش هم نگران بود ولی نمی خواست جلوی کمیل چیزی بگوید ،سریع شماره خواهرش را گرفت. ــ الو سلام فرحناز جان،خوبی؟محمود خوبه؟ ــ...... ــ سلامت باشی ،سلام میرسونن ،میگم سمانه هستش؟هرچقدر زنگ میزنم گوشی اش در دسترس نیست کمیل زیر لب آرام ذکر میگفت و منتظر خبر خوشی از محمد بود. ــ...... ــ آها خیلی ممنون اجی،پس برگشت بهش بگو بهم زنگ بزنه ــ..... ــ یا علی ،خداحافظ تماس را قطع کرد و نگاه ناراحتش را به کمیل دوخت ،صدای کمیل که از عصبانیت و نگرانی میلرزیددر اتاقک ماشین پیچید. ــ حتما اتفاقی براش اتفاقی افتاده ،باید به بچه های گشت خبر بدم ــ آروم باش کمیل،سمانه بچه نیست،حتما یکم دیگه میره خونه ــ پس چرا گوشیشو جواب نمیده؟ ــ الان هم عصبیه هم ناراحت،حرفایی که شنید کم چیزی نیستند ــ اما من منظورم اونی که فکر میکنه نبود ــ میدونم اما اون الان اینطوری برداشت کرده
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_شصت_و_هشت محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پ
ساعت یک بامداد بود و کمیل و محمد همچنان در خیابان ها میچرخیدند. محمد نگران کمیل بود،زخمش کمی خونریزی کرده بود اما حاضر نبود که برود و پانسمانش را عوض کند. کمیل خم شد و سرش را بین دستانش گرفت و محکم فشرد،تا شایدکمی از سر دردش کم شود. ــ دایی زنگ بزن به خاله ببین سمانه نیومده ؟ ــ نمیخوام نگران بشن ــ دایی اگه سمانه تا الان نیومده حتما به من زنگ میزدن چون سمانه بهشون گفته که با منه،مگه خاله اینو بهتون نگفت؟ محمد سریع شماره خواهرش را گرفت،که بعد از چند تا بوق آزاد صداب خوابالود فرحناز خانم در گوشی پیچید ــ الو ــ سلام ،ببخشید بیدارت کردم فرحناز،سمانه برگشت؟ ــ آره داداش بعد اینکه زنگ زدی به ربع ساعت اومد،من بهش گفتم زنگ بزنه،زنگ نزد؟ محمد نفس راحتی کشید و دستش را روی شانه ی کمیل گذاشت و فشرد: ــ اشکال نداره شاید خسته بود ــ اره وقتی اومد چشماش سرخ بودند از گریه،فک کنم با کمیل بحثش شده بود ــ خب پس فردا باهاش حرف میزنم،شب بخیر محمد سریع خداحافظی کرد و روبه کمیل گفت: ــ درست حدس زدی،خونه است ــ خدایا شکرت با ناراحتی گفت: ــ خاله نگفت حالش چطوره؟ محمد نمی خواست به او دروغ بگوید برای همین حقیقت را گفت: ــ گفت حالش خوب نبود،چشماش از گریه سرخ بودند،حدس میزنن که با تو بحثش شده ــ نباید سمانه رو وارد این بازی می کردم نباید این کارو میکردم و مشتی بر زانویش نشاند. ** ــ خسته نباشید سمانه بی حوصله وسایلش را جمع کرد و از کالس بیرون رفت،نگاهی به ساعت انداخت،ساعت۱۱ صبح بود،و کلاس بعدیش نیم ساعت دیگه شروع می شد،حوصله صحبت های استاد را نداشت ،با این ذهن درگیر هم نمی توانست چیزی یاد بگیرد،کیف را روی شانه اش درست کرد و از دانشگاه خارج شد. چشمانش درد میکردند،گریه های دیشب اثرات خودشون را کم کم داشتن نشان میدادند،احساس می کرد زخم عمیقی بر قلبش نشست،حرف های کمیل برایش خیلی سنگین بود. با صدای بوق بلند ماشین،سرش را بلند کرد،وسط جاده بود ،خودش هم نمی دونست کی به وسط جاده رسیده بود،خیره به ماشینی که به سمتش می امد بود پاهایش خشک شده بودند و نمی توانست از جایش تکان بخورد. باکشیدن بازویش از جاده کنار رفت و صدای ماشین با بوق کشیده و وحشتانکی در گوشش پیچید. سرش را بلند کردتا صاحب دست مردانه ای که محکم بازویش را گرفته ببینید. با دیدن شخص روبه رویش با عصبانیت گفت: ــ تو .. تو اینجا چیکار میکنی
حرم
ساعت یک بامداد بود و کمیل و محمد همچنان در خیابان ها میچرخیدند. محمد نگران کمیل بود،زخمش کمی خونریز
"رمان کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید: ــ حواست کجاست؟وسط جاده مگه جای قدم زدنه،اگه دیر میرسیدم میزد بهت ــ منت سر من نزار ،میخواستی نیای جلو میزاشتی ماشین زیرم میکرد از دستت راحت میشدم کمیل سعی کرد آرامش خود را حفظ کند ،آرام گفت: ــ سمانه جان میخوام بهات حرف بزنم سمانه عصبی بازویش را از دست کمیل کشید: ــ من با تو حرفی ندارم نگاهی به چشمان سرخ کمیل انداخت. کمیل غرید: ــ سمانه تمومش کن ــ منم دارم همینکارو میکنم کمیل نگاهی به اطراف انداخت ،اطرافشان شلوغ بود و نمی توانست اینجا با سمانه صحبت کند. ـــ بیا بریم یه جا با هم صحبت کنیم ــ گفتم که من با تو دیگه جایی نمیرم، کمیل مچ دستش را محکم گرفت و فشرد: ــ آخ داری چیکار میکنی کمیل دستش را کشید و به طرف ماشین رفت و سمانه را داخل ماشین هل داد سریع خودش سوار شد و پایش را روی گاز فشرد. سمانه که از کلنجار رفتن با قفل ماشین خسته شد کلافه به صندلی تکیه داد. ــ کجا داری میری؟ کمیل حرفی نزد سمانه عصبی به طرفش چرخید و فریاد زد: ــ دارم میگم کجا داری میری؟منو برسون خونه کمیل زیر لب استغفرالله گفت و به رانندگی اش ادامه داد. سمانه سعی کرد در را باز کند،کمیل عصبی گفت: ــ سمانه بشین سرجات سمانه که بی منطق شده بود گفت: ــ نمیخوام ،درو باز کن میخوام پیاده بشم کمیل که سعی می کرد فریاد نزد و مراعات سمانه را بکند،اما لجبازی و بی منطق بودن سمانه خونش را به جوش آورده بود ،فریاد زد: ــ بـــســــه،بشین سرجات،عـــصـــبانیـــم نـــکـــن سمانه که از فریاد کمیل شوکه شده بود،آرام در جایش قرار گرفت. *** با ایستادن ماشین سمانه نگاهی به خانه انداخت،با یادآوری خاطرات آن شب و حرفایی که در این خانه شنیده بود،با چشمان خیس و عصبانیت به طرف کمیل چرخید و گفت: براچی اوردیم اینجا کمیل عصبی غرید: ــ سمانه تمومش کن کمیل از ماشین پیاده شد،سمانه هم به طبع از او از ماشین پیاده شد و به طرف خانه رفتند.
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_شصت_و_نه کمیل با چشمان نگران و ترسیده اش به سمانه نگاه کرد و غرید: ــ حو
کمیل در را باز کرد و به سمانه اشاره کرد که وارد خانه شود،سمانه وارد شد و با نگاهش اطرافش را وارسی کرد،کمیل عصبی کتش را روی مبل پرت کرد و به طرف سمانه که چادرش را از سر می کند نگاهی کرد. سمانه روی مبل نشست و به تلویزیون خاموش خیره شد،کمیل روبه رویش ایستاد و دو دستش را به کمر زد. ــ سمانه ــ باتوام سمانه کمیل به او نزدیک شد و چانه اش را در دست گرفت و به سمت خود چرخاند: ــ وقتی حرف میزنم به من نگاه کن و جوابمو بده سمانه شاکی گفت: ــ مگه خودت نگفتی تمومش کنم و حرف نزنم ،بفرما ساکت شدم کمیل عصبی از او دور شود و پشتش را به سمانه داد و دستی به سرش که از درد در حال انفجار بود کشید،دیشب درد زخمش و فکر سمانه او را تا دیر وقت بیدار نگه داشته بود،خسته نالید: ــ تمومش کن سمانه،باور کن اونجوری که فکر میکنی نیست،بزار برات توضیح بدم سمانه از جایش بلند شد و روبه رویش ایستاد. ــ نمیخوام توضیح بدی،چیزی که باید میشنیدمو شنیدم کمیل بازویش را در دست گرفت و خشمگین فریاد زد: ــ لعنتی من اگه میخواستم به خاطر مراقبت کردن با تو ازدواج کنم که مثل قبال هم میتونستم بدون اینکه بحث ازواج باشه ازت مراقبت کنم. ــ من بچم کمیل؟؟بچم؟ ــ چیکار کنم که باور کنی سمانه؟تموم کن این موضوعو ــ باشه ،تمومش میکنم،به بابام میگم که میخوایم تمومش کنیم با اخم به او خیره شد و گفت: ــ منظورت چیه؟ سمانه مردد بود برای گفتن این حرف اما آنقدر عصبی و ناراحت بود که نتوانست درست فکر کند به حرفش. ــ منظورم اینه که طلاق بگیریم کمیل احساس کرد که زمان ایستاد،با ناباوری به سمانه نگاه می کرد،هضم جمله سمانه برایش خیلی سنگین بود،اما کم کم متوجه منظور سمانه شد. سمانه رگه های عصبانیت ،خشم ،ناراحتی،اضطراب را که کم کم در چشمان کمیل موج میزد را دید،با وحشت به صورت سرخ کمیل و رگ باد کرده ی گردنش نگاه کرد ، دوباره نگاهش را به سمت چشمان کمیل برگرداند،کمیل با آنکه با شنیدن کلمه طلاق کل وجودش به آتش کشیده شده بود و دوست داشت آنقدر سر سمانه فریاد بزند که آرام شود،اما می دانست این راهش نیست ،نمی خواست سمانه از او بترسد،زیر لب چندبار صلوات فرستاد و خدا را یاد گرفت،آنقدر گفت و گفت تا کمی آرام گرفت،سمانه که نگران کمیل شد با صدای لرزان آرام صدایش کرد،اما با باز شدن چشمام کمیل و گره خوردن نگاه هایشان بهم ترسید و کمی خودش را عقب کشید. کمیل اخمی بین ابروانش نشاند و جدی و خشمگین گفت: ادامه دارد... "نویسنده :
🏴▪️ آیا خبر میخ به تو رسیده است؟ ...از سینه مجروحش بپرس که محرم اسرار الهی بود... 🏴امام صادق علیه السلام در روایتی که از جنایات هجوم به بیت وحی پرده بر می دارد می فرماید: ✔️و نبت مسمار الباب فی صدرها، و میخ درب، در سینه حضرت زهرا سلام الله علیها فرو رفت. 📚عوالم العلوم: ج۱۱، ص۵۵۵📚 ✔️✔️✔️ معنای نبت: کاشتن و نهان شدن یک چیز است. مثل نبت الحبه، یعنی دانه کاشته شد. روایت برای بیان این جنایت عظیم از لفظ «نبت» بهره می گیرد و نه از  الفاظ دیگر. در حالی که اگر مراد تنها سوراخ شدن سینه می بود از الفاظ بسیار دیگری می شد بهره برد. اما امام معصوم از این واژه استفاده می کند. یعنی شدت ضربه به گونه ای بود که میخ در، در سینه حضرت صدیقه طاهره، کاشته و به طور کامل نهان شد. آن هم سینه ای که حضرت خاتم الانبیاء و المرسلین مدام می بویید و می بوسید و می فرمود: من از این سینه بوی بهشت استشمام می کنم.😭😭 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است
السلام علیک یا فاطمة الزهرا فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیفَ وَ هُوَ فِی غِمدِهِ فَوَجَاَ بِهِ جَنبَهَا ️سپس عمر شمشير را بلند کرد، در حالی که در غلاف بود! پهلوی فاطمه(سلام الله علیها) را با آن مجروح ساخت.😭😭 📚بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۷📚 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴
‍ ⁉️❔آیا میدانید مقصود ابوبکر که میگوید «من شیطانی دارم که بر من مسلط است و مرا فریب میدهد» چه کسی است؟! امام اعظم اهل سنت پاسخ می‌دهد! ✖️به بهانه برگزاری اولین نماز جمعه ابوبکر به برخی از افاضات او نگاهی بیندازیم! ~~~~🔻🔻~~~~~~~~~~~ 🔻✔️ بسیاری از کتب جماعت مخالفین با اسناد صحیح نقل کرده اند که ابابكر گاهى اوقات سخنان صريحى به كار مى برده از جمله آن كه گفته : «واقعيت آن است كه من شيطانى دارم كه گمراهم مى كند» از جمله عبد الرزاق صنعانی از قول ابوبكر می‌نويسد: ✍ أما والله ما أنا بخيركم ، ولقد كنت لمقامي هذا كارها ، ولوددت لو أن فيكم من يكفيني ، فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلي الله عليه وسلم إذا لا أقوم لها ، إن رسول الله صلي الله عليه وسلم كان يعصم بالوحي ، وكان معه ملك ، 👈🏻وإن لي شيطانا يعتريني👉🏻 ، فإذا غضبت فاجتنبوني ، لا أوثر في أشعاركم ولا أبشاركم ، ألا فراعوني ! فإن استقمت فأعينوني ، . إن زغت فقوموني . 🔹قسم به خدا كه من بهترين شما نيستم ، والي شما شدم و از شماها بهتر نيستم اگر درست رفتم پيرو من باشيد و اگر كج رفتم مرا راست كنيد 👈🏻زيرا من دارم كه بمن در آويزد نزد خشم كردنم و چون ديديد بخشم آمدم از من كناره كنيد مبادا دست اندازم به موهاي شما و پوست شما 👉🏻؛ آگاه باشيد كه بايد مراقب من باشيد ؛ و اگر راه درست را مي رفتم من را ياري كنيد ؛ و اگر به راه كج رفتم من را راست كنيد .... 📗📔المصنف ، عبد الرزاق الصنعاني ، ج 11 ، ص 336 و الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 212 و تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 460 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص 334 و تفسير أبي السعود ، أبي السعود ، ج 3 ، ص 308 و تفسير النسفي ، النسفي ، ج 2 ، ص 52 و تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ، الباقلاني ، ص 492 و الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل ، الزمخشري ، ج 2 ، شرح ص 139 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 5 ، ص 590 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 17 ، ص 156 و ... . (ر.ک : اسکن المصنف الحاق میشود) ❓❔ اینجا سوال پیش می آید که این شیطان چه کسی است؟ با توجه به محتوای کلام ؛ به نظر می‌رسد كه منظور ابابكر شيطان جنى نیست بلكه انسانى را در نظر داشته ،حالا آن شخص كيست؟ ابوحنیفه از این معما رمزگشایی کرده است! دقت کنید: 403 - حدثني أبو الفضل، نا مسلم بن إبراهيم، نا عبد الوارث بن سعيد [ص:227]، قال: نا سعيد، قال: " جلست إلى أبي حنيفة بمكة فذكر شيئا فقال له رجل روى عمر بن الخطاب رضي الله عنه كذا وكذا، 👈🏻قال أبو حنيفة: ذاك قول الشيطان👉🏻، وقال له آخر أليس يروى عن رسول الله صلى الله عليه وسلم «أفطر الحاجم والمحجوم» فقال: هذا سجع فغضبت وقلت إن هذا مجلس لا أعود إليه ومضيت وتركته " . 🔸 سعيد مى‌گويد كه در مجلس أبوحنيفه نشسته بودم كه در باره چيزى گفتگو شد، شخصى به او گفت: عمر بن خطاب چنين و چنان گفته است،👈🏻ابوحنيفه گفت: اين سخن شيطان است👉🏻 .... 📗📔 الشيباني، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفاى290هـ)، السنة لعبد الله بن أحمد ، ج 1، ص 226 و 227 ، ح 403 ، تحقيق : د. محمد سعيد سالم القحطاني ، ناشر : دار ابن القيم - الدمام ، الطبعة : الأولي ، 1406هـ . (اسکن ها در ادامه خواهد آمد.) ➖➖➖➖➖➖➖ ✅ ارادتمندان به مکتب سقیفه چاره‌ای جز پذیرش این مدعای ما ندارند ... و یا آنکه باید در مبانی اعتقادی خود و اعتماد به بزرگان خود تجدید نظر اساسی کنند!
✴️ دوشنبه 👈 19 مهر/ میزان 1400 👈4 ربیع الاول 1443👈 11 اکتبر 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🐪 خروج پیامبر " صلی الله علیه و اله " از غار ثور و حرکت به سوی مدینه . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است : ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ شکار و صید و دام گذاری . ✅ و صلح دادن بین افراد خوب است . 👶 زایمان خوب و نوزادش شایسته و مبارک و محبوب خواهد شد . ان شاءالله 🤕 مریض امروز ازارش زیاد است.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود) ✈️ مسافرت : مسافرت خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ تعلیم و تعلم . ✳️ جابجایی ونقل و انتقال . ✳️ به خانه نو رفتن . ✳️ مشارکت و امور مشارکتی . ✳️ و شروع به کار نیک است . 📛 ولی فروش طلا و جواهرات . 📛 و فروش حیوان و چهارپایان خوب نیست . 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت امشب :"شب سه شنبه " ، شهادت در راه خدا نصیب فرزند امشب می گردد و مومن و موحد از دنیا برود . ان شاءالله 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب درد در سر میشود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 5 سوره مبارکه " مائده " است . الیوم احل لکم الطیبات ........ و از مفهوم آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکل دیگری خوشحال شود.ان شاء الله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 🌸زندگیتون مهدوی🌸
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
سلام الله علیها(7) 📢📢📢...در روز دوشنبه ۵ ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۸ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۴ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد؟؟ ➖➖➖➖🌑🔶🌑 🕜🕛🕚…نصرت خواهی امیرمومنان علیه السلام پس از سه روز ، به پایان میرسد و تکلیفِ قیام با شمشیر ، از دوش جانشین بر حق رسولخدا صلی الله علیه و آله برداشته می‌شود ؛ زیرا ایشان با رسول خدا تعهد داشتند که در صورت وجود ۴۰ یار , قیام کنند ؛ اینک با وجود تنها ۴ یار , تکلیف از ایشان ساقط است ؛ 🅾️ آن حضرت در آغاز صبح به چهار تن از یاران خود (مقداد , سلمان , ابوذر و زبیر) که به نشانه پایداری ، سر را تراشیده اند ، امر می‌کنند که به خانه برگردند و سکوت اختیار کنند … ⚠️ این گروه اندک ، تنها یاران واقعی ، در آن شرایط حسّاس اند و به یاری دیگران امیدی نیست. 🔰▪️گویا در انتهای این شب و یا در شب آینده , حضرت صدیقه طاهره علیها سلام , بر مصائب پیش آمده گریان میشوند و این آغازی است بر بکاء شبانه آن حضرت در فقدان نبی مکرم صلی الله علیه و آله که نهایتاً حکایت "بیت الأحزان" را به دنبال دارد...💦 (۱) ⬅️⬅️ مهم ترین واقعهء امروز "عرضه ی قرآن" 📖 توسط امیرالمومنین علیه السلام است . آن حضرت وارد مسجد شده - در حالیکه گروهی در اطراف ابوبکر در مسجد حاضر هستند - با صدایی بلند می‌فرمایند: 💠 " ای مردم ! من پس از پایان غسل و دفن رسول خدا , به جمع آوری قرآن مشغول شدم ؛ اینک این قرآن که یکی از دو ثقل است و من , که ثقل دیگر آن هستم ؛ در این قرآن تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ روشن است ، تا روز قیامت نگویید که من ، کتاب خدا را از آغاز آن تا انتهایش برایتان نیاوردم ." … عمر پاسخ می‌دهد: ⛔️ ما را به تو و قرآنی که آورده ای احتیاجی نیست ؛ ما نزد خود قرآنی داریم...(۲) ...در پس این سخن , امیرالمومنین علیه السلام خطبه ای رسا ایراد می‌فرمایند: 💠 " … ای مردم ! آیا نشنیده اید که پیامبر دربارهء من فرمود: نسبت علی به من ، همانند نسبت هارون به موسی است ، مگر اینکه پس از من پیامبری نیست … و آیا نشنیدید که فرمود: هر کس که من مولای اویم ، پس این علی مولای اوست … در همین روز (غدیر) خدای عزوجل چنین نازل کرد: "امروز دینتان را کامل ساختم و نعمت را بر شما تمام نمودم و چنین اسلامی را به عنوان دین ، برایتان پسندیدم" … ای مردم ! من مانند هارونم ، در میان آل فرعون و مانند باب توبه ام ، در میان بنی اسرائيل ، همچون کشتی نجاتم ، در میان قوم نوح ؛ من خبر عظیم و راستگوی بزرگ هستم …" 👈👈 آری ! این خطبه که شامل انتقادهای فراوان به شخص خلیفه و سیره حکومت ابوبکر است ؛ در تاریخ با نام "خطبهء وسیله" یا "خطبهء طالوتیه" به یادگار مانده است...(۳) 🍃➖ پس از پایان این اتمام حجت , امیرالمومنین علیه السلام , قرآن تألیفی خویش را به منزل می برند … قرآنی که به یادگار از نبوت و وصایت در دستان ✨امام عصر علیه السلام است ؛ ماجرای دیگری در همین ایام - گویا در هفتهء اول و یا دوم پس از شهادت - حکایت شده است : ○● حضرت صدیقه سلام الله علیها در همین ایام از اهل مدینه دوری می گزینند و با رفتن به منطقهء احد ، بر سر مزار شهدای احد ، از جمله عموی گرامی شان حمزهء سیدالشهداء حاضر می شدند ؛ فردی به نام "محمود بن لَبید" ، در احد آن حضرت را می بیند و فرصت را مغتنم شمرده ، می پرسد : 🔘 ای بانوی من ! نکته ای مرا به خود مشغول ساخته و سینه ام را تنگ کرده است ؛ آیا رسول خدا بر وصایت امیرمؤمنان تأکید کرده بودند؟ حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها ، پاسخ را اینچنین آغاز کردند : 💠 واعَجَبا ! أنَسيتُم يَومَ غَديرِ خُمٍ. 💠 جای بسی شگفتی است ! روز غدیر خم را فراموش کردید ! ✔️ و آنگاه در روایتی کوتاه ، اما بسیار زیبا و پر معنا ، معارفی امامتی را بازگو می کنند تا حجت را بیش از پیش تمام کرده باشند...(۴) ➖➖➖➖➖ 1️⃣ بحارالانوار ۱۷۵/۴۲ 2️⃣ احتجاج ۱۵۵/۱ و بحارالانوار ۸۹/۴۲ 3️⃣ کافی ۱۷/۸ و توحید شیخ صدوق ص۷۳ وبحارالانوار ۲۲۱/۴ 4️⃣ بحارالانوار ۳۵۳/۳۶ ؛ کفایة الأثر ص۲۶
حرم
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 #خطبه_فدکیه قسمت دوم
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 قسمت سوم ▪️ابْتَدِءُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ اَوْلىٰ بِالْحَمْدِ وَ الطَّوْلِ وَ الْمَجْدِ. اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلىٰ ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلىٰ ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ اَسْداها، وَ اِحْسانِ مِنَنٍ والاها. احْمَدُهُ بِمَحامِدَ جَمَّ عَنِ الاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأىٰ عَنِ الْمُجازاةِ أَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الاِدْراكِ أَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلىٰ الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنّٰى بِالنَّدْبِ اِلىٰ اَمْثالِها. و اَشْهَدُ اَنْ لا اِلٰهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْوِيلَها، و ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَبانَ فِى الْفِكَرِ مَعْقُولَها. ▪️سخنم را با ستايش خدا آغاز می‌كنم. ستايش آن‏كه به سپاس و بخشش و بزرگى سزاوارتر است. تمامى ستايش و سپاس ويژه‌ى خداوند نيكى و الهام است. بر عطاياى پيشين و فراگير و بر احسان‌هاى فرو ريخته و نيكى‌هاى پياپى. او را ثنا میگويم؛ به خاطر احسان‌هايى بیشمار كه در سپاس نگنجد و ادراك و هوش بشر را احاطه بر حدود آن‌ها نا ممكن باشد. خداوند كه براى پيوستگى نيكى‌ها، مردمان را به سپاس فراخوانده و براى سرشارى آسودگی‌ها، به فروتنى وا داشته و بر دوباره‏ طلبى احسان‌ها، دعوت كرده تا آن‌ها را بيشتر و برتر بخشايش كند. و گواهى مى‌دهم كه خداوندگارى به جز اللّه‏ نيست، يگانه‌اى كه شریکی بر او نبوده؛ [لا إله إلاّ اللّه‏] كلمه‌اى است كه خداوند تحقّق و تجسّم بيرونى آن را اخلاص مردمان قرار داده و آن‏چه از آن [لا إله إلاّ اللّه‏] قابليت دريافت دارد، در دل‌ها به وديعه نهاده [توحيد فطرى]. [او از توحيد] آن‌چه قابل تعقّل است، در انديشه‌ها روشن كرده است. ▪️Praise is to Allah for what He has bestowed to us by His Grace; All gratitude is to Allah for what He has inspired us with, and all thanks and eulogies be for what He has in advance granted us [in the form of varied graces], And the Abundant goods that He has bestowed upon human beings Praise be to Allah for the benefits that He has made, One after another [for all the creatures], The amount is beyond the possibility of enumeration, And the extent is limitless, And the eternal nature is beyond human comprehension.' He called upon His creatures to express their gratitude to Him for His constant blessings, And abundant increase and He caused human beings to praise Him for increasing the Abundance of these benefits, and then doubled these benefits for their imploring it. ‘I bear witness that there is no god but Allah, the Only One without any companion; A statement which by its implication purifies all hearts, the beholders ﴾3﴿💔
🔘داد خواهے حضرت فاطمه سلام الله علیها نزد امام زمان علیه السلام..... 👈حضرت زهرا "علیها السلام" از ظلم هایے ڪه بر او شده نزد فرزندش حضرت مهدے "علیه السلام" شڪایت مے ڪند، و اولین ڪسانے ڪه نام مے برد ابوبڪر و عمر هستند ڪه درباره ے آنها مے فرماید: 🔽 «آن دو فدک را از من گرفتند و هیزم بر در خانه آتش گرفت و عمر با تازیانه بر بازویم زد و با لگد به در زد و در به شڪم من اصابت ڪرد در حالے ڪه محسن باردار بودم و او ڪشته شد و به خانه ام هجوم آوردند و عمر آوردند و عمر سیلے به صورتم زد و گوشواره ام شڪست.» 📘بحار الانوار ج۵۳،ص۱۷. 📘الهداےة الڪبرے ص۴۰۶. 📘الموسوعة الڪبرے عن فاطمة الزهراء "علیها السلام"‌ ج۱۵، ص۲۱. 📘الانوار النعمانیة ج۲،ص۸۱. 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: «وَ رَکَلَ البَابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ، وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النَّارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی» (بعد از آتش گرفتن در) عمر با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد، در حالی که من حامله بودم، پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش در، شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند... 📚بحارالانوار، ج۳۰، 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴