حنانه حرفش رو قطع کرد:
نمیخواد همین الان سبحان گفت دارن میرن پایین وسایل چرخ رو بیارن بالا
حالا فعلا هرکی وسایلش پیششه بیاد بره حموم بعد از ظهر میخوایم
#ادامه_دارد
✴️ دوشنبه 👈 18 بهمن / دلو 1400
👈5 رجب 1443👈7 فوریه 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
📛تقارن نحسین و صدقه اول صبح اثر نحوست را رفع کند.
🚘سفر :مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود).
👶 زایمان خوب و نوزاد حالش خوب است.ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️ خرید جواهرات.
✳️ درختکاری.
✳️ فروش حیوان و چهارپایان.
✳️ نامه نگاری به دوستان.
✳️ و دیدار با دوستان خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت امشب:شب سه شنبه، فرزند دهانی خوشبو دارد،بسیار نرم دل و مهربان است و مباشرت برای سلامتی بسیار نیک است.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب زردی رنگ می شود.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم ......
و از مفهوم آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع گردد. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
🌸زندگیتون مهدوی🌸
پویش سراسری چلهی دعای عهد
هر کس که چهل روز خدا را به دعای عهد بخواند از یاران قائم ماست. امام صادق علیه السلام
از 18 بهمن تا 27 اسفند، چهل روز دعای عهد میخوانیم، با اماممان تجدید عهد میکنیم و از خدا میخواهیم که ما را از یاران حضرت قرار دهد.
اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَدا.
خداوندا این صبح و هر صبح از زندگیام با او پیمان میبندم و بیعت میکنم و از این عهد هرگز دست برنمیدارم.
چلهی قرائت همگانی دعای عهد
از دههی فجر تا نیمهی شعبان
.
#سلام_بر_مهدی
#نیمه_شعبان
#چله_دعای_عهد
🔴 *رفتار_باد_بزنی*
💠 چند تکّه #چوب و زغال را تصوّر کنید که در حال آتش گرفتن است وقتی حجم چوبها زیاد میشوند شعلههای #آتش، کم میشوند مهمترین کار در این هنگام این است که به فضای بین چوبها اکسیژن و هوا برسد لذا باد زدن آنها با #بادبزن باعث میشود شعلههای آتش زبانه بکشد.
💠 در زندگی مشترک گاه آتش دعوا و مشاجره #شعلهور میشود و زن یا مرد با یکی از اعضای خانوادهی همسر یا خانوادهی خود و یا اطرافیان بر سر موضوعی #منازعه و اختلاف جدّی پیدا میکنند که نتیجه آن تخریب و سرد شدن رابطه زن و شوهر است.
💠 در این شرایط نباید رفتار یا گفتاری از ما سر بزند که نقش #بادبزن برای آتش داشته باشد. به طور مثال خبر چینی، یادآوری عیوب طرفِ مشاجره، دفاع متعصّبانه از خانوادهی خود و هرگونه عکسالعملی که #آتش خشم همسرمان را زیاد میکند ممنوع است.
💠 دستور اسلام در این مواقع این است نقش آتش نشان داشته باشیم و حتّی گاه با ترفند و جملهی #دروغ، دلهای طرفین دعوا را به یکدیگر نزدیک کرده و با تشویق آنها به گذشت و بخشش، دلها را #نرم کنیم.
💠 امام علی علیهالسلام در نامه ۴۷ نهجالبلاغه میفرمایند: "صَلاحُ ذاتِ البَينِ اَفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ و الصّيامِ" اصلاح و سازش دادن ميان مسلمانان از همهی نمازها و روزهها #افضل و بالاتر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🔞اگه اینو دیدی،
بازم رفتی دنبال #دوست_پسر،
یا به عقلت شک کن،
یا به نداشتن حس دخترانهت!
⛔️بخاطر مواردی که تو این کلیپ مطرح میشه، پیشاپیش عذرخواهی میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه💤
#در_پناه_مادر
یکی بود
یکی نبود
زیر گنبد کبود
غیر از خدای مهربون
هیچ کس نبود
.
.
.
این داستان زیبا از کمک کردن حضرت زهرا (س) به فقراء رو همراه فرزندتون ببینید و بشنوید🍀
شعر اصول دین 2
اصول دین بود پنچ
دانستنش بود گنج
توحید باشد یکم
نبوت است دوم
معاد سومین است
این سه اصول دین است
دو اصل دیگر آن
که نزد ما شیعیان
عدل و امامت بود
راه سعادت بود
4_6026346605328730001.mp3
11.55M
#بانوی_آسمانی 32
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 32
ماجرای دزدیدن #فدک (3)
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
از مجموعه #دین_زیباست
✅ لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
در کانال خودتان منتشر کنید
بدون ذکر منبع
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۰۳
بریم زیارت
البته اگر خدا بخواد و بشه با این شلوغی
رضوان مثل همیشه فرز بلند شد و وسایلش رو روی دوش گذاشت؛ من رفتم
...
بعد از مدتها سبک و راحت، غرق خواب ناز بودم که رضوان بیدارم کرد:
ضحی حرم نمیای ما بریم؟
از ترس فوری توی جام راست نشستم: نه بابا کجا
با دست چشمهام رو ماساژ دادم تا ورمش رو بگیرم: ساعت چنده؟
_سه و نیم
_تو این آفتاب بریم؟!
_آفتاب که بخوابه غلغله میشه محاله بتونیم بریم تو حرم
همین الانشم غلغله ست
امشب شب اربعینه ها
باشه ای گفتم و با دست زیر و روی کوله رو کورمال کورمال دنبال مانتو و روسریم گشتم
از جا بلند شد: برات آویزون کردم پشت در با سلیقه
هنوز جمله رو به پایان نرسونده لباسها رو روی سرم ریخت:
زودباش بپوش حنانه پایینه
رفیقاتم اگر میان بیدار کن
با دست تکانی به ژانت دادم:
ژانت جان
حرم میای یا نه؟!
فوری از جا بلند شد: آره
الان میرید؟
_آره عزیزم پس پاشو بپوش تا دیر نشده
کتایون که از صدای مکالماتمون چشم باز کرده بود غلتی زد و دلخور گفت:
دارید میرید؟
چرا منو بیدار نکردی؟
_والا منم همین الان بیدار شدم
داریم میریم حرم
مگه میخوای بیای؟
نیم خیز شد:
_پس اینهمه راه اومدم اینجا که بخوابم؟
وقت متعجب نگاه کردن بهش رو نداشتم!
پس بی خیالش شدم و یادآوری نکردم ابتدای سفر نظرش چی بود و فقط تند تند لباسم رو تن کردم
خیلی زود به بقیه توی حیاط پیوستیم و سبحان آخرین توصیه رو کرد:
مواظب باشید به هیچ وجه از هم جدا نشید
همه مسیر برگشت رو یاد بگیرن
رضوان گفت: خیالت راحت باشه داداش شما دیگه برید
سبحان و حنانه با خداحافظی از در خارج شدن اما رضا انگار دلش راضی نشده باشه گفت:
رضوان میخوای من با شما بیام؟
_نه داداش
برید شماها
ما چهار تا باهم میریم همم گم نمیکنیم
خیالت راحت قبل غروبم حتما برمیگردیم ان شاالله
احسان یک قدم به رضا نزدیک شد: منم میگم باهم بریم
خیلی شلوغه اگر یه نفر گم بشه...
کتایون با اطمینان گفت: نیازی نیست رضوان هست ما دست همو ول نمیکنیم بچه نیستیم که گم بشیم
احسان سری تکون داد و رو به رضوان کرد:
خیلی مواظب باشید اگر دیدید نمیشه رفت داخل اصرار نکنید برگردید
حتما تا قبل غروب...
رضوان با لبخند گفت: چشم شما برید به زیارتتون برسید التماس دعا
رضا انگار باز آروم نشده باشه رو به من گفت:
زیارت واجب نیست خودتون بهتر میدونید
تو این شلوغی اگر دیدید دسته های آقایون مسیرو گرفتن جلو نرید که گیر کنید
دستم رو پشتش گذاشتم و هُلش دادم سمت در:
خیالت راحت باشه برو دیگه
ناچار رفتن و ما هم با فاصله ازشون بیرون رفتیم
از کوچه که گذر کردیم وارد فشار جمعیت خیابان اصلی شدیم و برای محکم کاری بازو به بازوی هم قفل کردیم و با جمعیت حرکت کردیم
جز انسان هیچ چیز دیده نمیشد
هیچ منظره ای
تنها تصویر چشم پر کن لشکر انسانهای مشکی پوش بود و بس تا جایی که...
برای اولین بار حرم حضرت عباس دیده شد
از فاصله ی بسیار دور
با حائل یک خیابان
به سختی خودمون رو از موج جمعیت بیرون انداختیم و کنار پل ایستادیم
همین که نگاهم به طلاییِ دوردست نشین حرم افتاد اشکهای داغم روی گونه غلتید و با سرعت روی زمین کربلا سقوط کرد
دست روی سینه گذاشتم و سر خم کردم
آهسته نجوا کردم:
خوشا راهی که پایانش تو باشی
السلام علیک، یا قمرالعشیره، یا عباس بن علی
حجم موج رو به افزایش مجال رفع دلتنگی رو گرفت
دوباره راه افتادیم
نگاهی به چهره ی بچه ها انداختم؛
صورت رضوان هم مثل من غرق اشک بود اما چهره ژانت غرق ذوق بود و صورت کتایون غرق بهت!
مسیر باقیمانده رو با تپش قلب و چشم خیس طی میکردم به امید وصال ولی...
امان از ناامیدی...
وقتی فهمیدیم به دلیل ازدحام درب حرم بسته شده، انگار چیزی شبیه ستون برسرم فرود اومد و توانم رو گرفت
با حسرت و دوچندان اشک میریختم و زیر لب گله میکردم
آخرین فرصت دیدار هم از دست رفت
رضوان گرفته تر از من گفت: میدونستم حرمها رو بستن ولی فکر میکردم حداقل بین الحرمین قسمتمون باشه!
نشد
بریم...
کتایون متعجب پرسید: کجا بریم؟
یعنی برگردیم؟
پس اینهمه راه واسه چی اومده بودیم؟
رضوان_ما اینهمه راه رو برای پاسداشت شعائر حسینی و فرهنگ عاشورا میایم نه زیارت
همه میدونن اربعین امکان زیارت تو کربلا خیلی خیلی اندکه
بیاید بریم از سمت در پشتی حرم امام حسین سلام بدیم و برگردیم تا گیر غلغله دم غروب نیفتادیم
تغییر مسیر دادیم و طول خیابان موازی بین الحرمین رو طی کردیم و توی ازدحام پیچیدیم سمت حرم
همین که تصویر دیوار های حرم و اندکی از گنبد نمایان شد با هق هق دست روی سینه گذاشتم و بعد از سلام گله کردم:
اینجوری قبول نیست
بعد ده سال تشنه بیاری لب چشمه و برگردونی
بخدا اگر اینجوری برگردم دق میکنم
اشکهام پی در پی و متصل شبیه جوی نه قطره قطره، جاری بود به پهنای صورت و صدای حرکت حرکت شرطه ها سوهان اعصابم!
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۰۴
دست رضوان دور مچم حلقه شده بود و سعی میکرد حرکتم بده:
بیا بریم تا یه چیزی بهت نگفته اینجا نمیشه توقف کرد سر راهه
پای رفتن نداشتم اما ناچار به حرکت شدم
تا لحظه آخر نگاهم به حرم سنجاق شد و وقتی از نظرم ناپدید شد مشغول اشکهام شدم
کمی که گذشت ژانت دمغ گفت: توی این جمعیت اصلا نمیشه دست بلند کرد چه برسه به دوربین
هیچی عکس نگرفتم
دیگه نمیایم؟!
رضوان سری تکون داد: دیگه نه
فردا صبح راه میفتیم
امشبم که اصلا محاله فکر کن الان اینه شب چه خبره
کتایون پرسید: چرا فردا صبح چرا بعدا نریم؟
_خب فردا اربعینه مسیر برگشت یکمی خلوت تره از روز بعد اربعین هم خیلی مسیر برگشت شلوغ میشه
_خب بمونیم دو سه روز بعدش بریم که خلوت شده باشه!
رضوان لبخندی زد: نه اون که اصلا شدنی نیست
یعنی دیگه جایی برای موندن نیست
مردم اینجا تا اربعین به زوار خدمت میکنن بعدش همه چیز مثل روال عادی سالانه میشه
قیمت کرایه ها بالا میره و...
_حنانه که میگفت ما غیر اربعینم میایم کربلا میایم خونه ی این سید
_آره خب ولی الان بعد از ده روز مهمون داری روا نیست بیشتر از این زحمت دادن گناه دارن بندگان خدا
کتایون سری جنباند: خب میشه رفت هتل
_خب هزینه ش خیلی بالاست اونم دو سه روز
لزومی هم نداره هدف سفر حاصل شده دیگه
تازه ما همیشه یه جوری می اومدیم که دو روز قبل اربعین برمیگشتیم اینبار همه معطل مرخصی احسان شدن یه کاری داشت که تعطیلی بردار نبود
ما معمولا یه بارم اسفند میایم که خیلی خلوته و هوا هم عالیه اونموقع دل سیر زیارت میکنیم
کتایون مغموم گفت:
خب ژانت و ضحی که نمیتونن بیان
ژانت اینجوری خیلی اذیت میشه
رضوان لبخندش رو خورد و پرسید: یعنی الان نگران ژانتی؟
کتایون اخم کمرنگی کرد: پس چی؟!
ژانت با عصبانیت گفت: الان حسابی دلم پره یه کلمه دیگه فارسی حرف بزنید میکشمتون!!!!
نگاهی بهم کردیم که یادمون بیاد از کی مکالمات فارسی شد!
...
در خانه رو که زدیم مرد مسنی با دشداشه مشکی و سر تراشیده در رو باز کرد
با احترام سلام کردیم و وارد شدیم
همونطور که به طرف ساختمان میرفتیم از رضوان پرسیدم: پدر سید اسد بود؟
_آره دیگه
زن مسنی جلوی در اومد و خوش آمد گفت:
سلام خوش آمدید
اونوقت که اومدید ما بیرون بودیم بعدش هم مزاحم استراحتتون نشدیم
رضوان با محبت بغلش کرد:
خدا حفظتون کنه ببخشید باز مزاحم شدیم
ژانت آروم کنار گوشم گفت:
کاش عربی بلد بودم مثل شما و تشکر میکردم
رو به اون خانوم که تعارف میکرد روی مبل بنشینیم گفتم:
ببخشید باعث زحمت شدیم
دوستام هم عربی بلد نیستن ولی خیلی دوست دارن تشکر کنن
با لبخند جواب داد: خونه خودتونه راحت باشید
شما ضحی هستی درسته؟
با لبخند نگاهی به رضوان انداختم: بله
_دخترعموت خیلی ازت تعریف کرده
دوستانتون هم ایرانی ان؟!
دوباره نفس عمیقی کشیدم: بله این دوستم کتایون ایرانیه ولی ایشون فرانسویه
ژانت
هر دو با سر و دست و پا شکسته سلام کردن و روی مبل های پذیرایی نشستیم
حاجیه خانوم برامون شربت آورد و ما با تشکر و شرمندگی خوردیم و بعد عروسش از اتاقی که نوزادش رو اونجا خوابونده بود بیرون اومد و به ما ملحق شد
کمی بعد حنانه و سبحان هم برگشتن و حنانه به ما و سبحان به جمع آقایون توی حیاط پیوست
حنانه گفت که اونها هم پشت در بسته موندن و برگشتن
نمیدونم این چه حکمتیه که در اوج عطش گاهی آب دریغ میشه؛
شاید درها رو میبندن که برای باز کردنش تمنا کنیم!
ما هم که ابایی نداریم
تمام وجودمان تمناست؛
بنمای رخ که پس از ده سال باغ و گلستانم آرزوست حسین...
...
تا دم غروب مشغول گفت و گو بودیم و بعد برای استراحت به اتاقمون برگشتیم
تا وارد اتاق شدیم حنانه گفت:
فردا صبح خیلی زود افتاب نزده میریم که به شلوغی نخوریم
چون مسیر بسته ست و ماشینی نیست تا ترمینال باید پیاده بریم
مستقیم میریم مهران
من و ژانت نگاهی به هم کردیم: خب ما باید برگردیم نجف
من همین دو ساعت پیش دوباره چک کردم فردا ساعت چهار بعد از ظهر برای نیویورک پرواز هست
فقط منتظر بودم رفتنمون برای فردا قطعی بشه که بلیط بگیرم
رضوان متعجب لب زد: چی داری میگی!
مگه ناچاری که خسته و کوفته برگردی
میریم ایران یه هفته استراحت کن بعد برگرد
آمد به سرم از آنچه میترسیدم!
از اول سفر اضطراب این لحظه رو داشتم
ولی من نمیخواستم قبل از اتمام درسم برگردم
میدونستم با دیدن وطن و خانواده هوایی میشم و دیگه نمیتونم برگردم به غربت
خودم رو میشناختم
اگر جبر شرایط خاصم نبود هرگز به هیچ قیمتی حتی تحصیلات ترک وطن نمیکردم و آواره غربت نمیشدم
نمیخواستم برگردم و باز هر اونچه این مدت سعی کردم بهش فکر نکنم رو ببینم و زندگی اجباریم در آمریکا برام از اینی که هست جهنم تر بشه
مُصر گفتم:
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۰۵
نه ممنون ما برمیگردیم
رضوان کلافه گفت: انقدر خیره سر بازی درنیار زن عمو و عمو دلتنگتن میفهمی
اشاره ای به ژانت کردم:
انقدر اصرار نکن میبینی که مهمون دارم معذب میشه
_بیخود پشت ژانت قایم نشو
قدم مهمون روی چشممون مگه ما مهمون ندیده ایم
ژانت با خجالت گفت:
نه بابا این چه حرفیه من مزاحم نمیشم
کتایون از خداخواسته گفت:
ژانت با من میتونه بیاد ضحی تو نگران اون نباش اگر میخوای بیای ایران
نگاهی به چهره ی ساکت و به نظر راضی ژانت انداختم و ناباور به آخرین بهانه دست انداختم:
چی داری میگی ژانت ویزای ایران نداره کجا میبریش؟
ژانت ناراحت گفت: راست میگه کتی
رضوان محکم گفت: تو الان گیر اونی؟
رضا چند روزه همینجا براش ویزا میگیره
_خودت داری میگی چند روزه
شما که فردا صبح عازمید!
کتایون انگار بهانه پیدا کرده باشه فوری گفت:
خب دو سه رور میمونیم اینجا
میریم هتل به خرج من
خوبه؟
کلافه و جدی گفتم:
من ایران نمیام بچه ها
یعنی نمیخوام که بیام
الانم منتظرم رضا بیاد بگم باقی پول رو برام حواله کنه بلیط بگیرم
من با اولین پرواز فردا میرم نیویورک تو هم ژانت اگر دوست داری با کتی بری چه بهتر پیشنهاد کتایون پیشنهاد خوبیه یکم بمونید تا ویزات حاضر بشه به زیارتتم میرسی
ژانت ناراحت گفت:
نه دیگه اگر تو میموندی منم میموندم
اگر تو میری منم میام
_آخه چرا؟
رضوان کلافه از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفت و ژانت بی حوصله توی رختخوابش دراز کشید و بدون اینکه جوابم رو بده چشمهاش رو بست تا بخوابه!
کتایون هم انگار اصلا چشم دیدنم رو نداشت که مشغول ور رفتن با گوشیش شد
فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیفته و برنامه همه به تصمیم من گره بخوره و من ناچار باشم بین تصمیمم و دل اونها یکی رو انتخاب کنم
من برای خودم کلی دلیل داشتم ولی حالا در ذهن همه تبدیل شده بودم به یک آدم خودخواه!
صدای اذان که بلند شد بی اختیار بلند شدم و پنجره گوشه ی اتاق رو باز کردم
حرم قمر از فاصله دور و حرم خورشید کمی دورتر پیدا بود
اشکهام رها شدن
آرزوی من هم موندن و زیارت بود
آرزوی من هم برگشتن به ایران و دیدن پدر و مادرم بود
ولی نمیشد
اگر میرفتم برگشتن خیلی سختتر میشد
من هنوز آماده ی دوباره دیدن پدر و مادر و محله مون نبودم
مهمتر از اون هنوز آماده مقابله با بزرگترین ترس زندگیم نبودم!
ترس مواجه شدن با کسی که اینهمه سال از خودش و سرنوشتش فرار کردم و اگر بخوام برگردم و به همسایگیش برم حتما دوباره خودش و خانواده ش رو... و احتمالا زن و بچه ش رو میبینم و نمیدونم چی به سرم میاد
چرا هنوز نتونستم فراموشش کنم؟
چرا فکر میکردم دوری و گذر زمان درمان دردمه اما نبود؟!
بعد از نماز با اشک و حسرت زیارت عاشورا خوندم و سجاده رو تحویل ژانت دادم تا نماز بخونه
پای پنجره رفتم و خیره به حرمین زیارت اربعین خوندم و سلام دادم
از خدا خواستم حق الناسی به گردنم نمونه اما وقتی ژانت بعد از سلام نمازش پشتم ایستاد و اون جمله رو به زبون آورد دیدم انگار دعام اجابت نشدنیه:
_ناراحتی از اینکه نتونستی زیارت کنی مگه نه؟
خودتم میخوای خانواده ت رو ببینی و دلتنگشونی
پس چرا مقاومت میکنی؟
برگشتم طرفش: تو چرا باید معطل من بشی؟
با کتایون چند روز بمون و بعد که ویزات رسید برو ایران
با پرواز هم برید
منم میرم نیویورک
منتظرتون میشم تا برگردید!
مظلومانه گفت:
بدون تو نمیمونم
من با تو اومدم زیارت
تو منو آوردی! اونوقت میخوای منو ول کنی بری؟
_تنها که نیستی کتایون هست
_ولی با کتایون که نمیتونم توی حرم درد و دل کنم و ازش سوال کنم!
من با تو اومدم زیارت تو راهنمای من بودی!
کلافه چشم هام رو بستم اما جمله رضوان که سر سجاده تازه از نماز فارغ شده بود دوباره چشمهام رو باز کرد:
نگران نباش ژانت جان همه مون میمونیم
دل سیر زیارت میکنیم
بعد از اینکه ویزای تو رسید پروازی میریم ایران!
خوبه؟
ژانت امیدوار به رضوان خیره شده بود: واقعا؟
اینکه عالیه
ولی پس ضحی چی؟
_ضحی هم میاد!
اخمهام رفت توی هم: از قول من واسه چی قول میدی من فردا برمیگردم
سجاده رو تحویل حنانه داد:
اگه تونستی برگرد
اونی که باید رو انداختم به جونت!
_جان؟!
_رضا اینا خیلی وقته رسیدنا
با انگشت اشاره تهدیدش کردم:
وای به حالت اگر به رضا حرفی زده باشی
کتایون رو سپر خودش کرد و کتایون هم که معلوم بود از این خبر خوشحاله با دست مانعم شد: ولش کن چکارش داری
رضوان_ دست بهم بزنی به مامانت گزارش میدم!
الانم رضا گفت بگم نمازت تموم شد بری تو حیاط کارت داره
حنانه قبل قامت بستن گفت:
سبحان درجریان تصمیم رضا هست؟
من دیگه نمیتونم بمونم بچم تنهاست
رضوان فوری گفت: آره قرار شد هر کی کار داره و نمیتونه بمونه فردا با شما برگرده بقیه بمونن
من و رضا که میمونیم
برو دیگه
منتظرته!
با چشم و ابرو خط و نشون هام رو براش کشیدم و روسری چادرم رو سر کردم!
#ادامه_دارد
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#۲۰۶
از راه پله و پذیرایی گذشتم و وارد حیاط شدم
آقایون همگی روی صندلی های چیده شده گوشه حیاط نشسته، مشغول قرائت زیارت اربعین بودن
رضا با دیدنم اشاره کرد منتظر بشم و من کنار دیوار ایستادم تا زیارت کوتاهشون تموم شد و رضا اومد سمتم
روبروم ایستاد و دستی به محاسنش کشید
مضطرب گفتم:
قبول باشه
جانم کاری داشتی
دلخور و آروم مشغول بازی با انگشتر عقیقش شد: ممنون
تو به رضوان گفتی نمیخوای بیای ایران؟
عمیق نفس کشیدم تا صدام نلرزه
راست ایستادم: مگه قبلا گفته بودم میام؟!
سر بلند کرد و صداش رو آورد پایین:
_تو واقعا تا اینجا اومدی و میگی نمیخوام یه سری به پدر و مادرم بزنم؟
میدونی از اونموقع تاحالا بابا چند بار زنگ زده سفارش کرده حتما ببرمت؟
مامان چشم انتظارته ضحی تو که انقدر بی عاطفه نبودی
حتما باید تحکم کنن؟!
پلکهام رو روی هم فشار دادم:
رضا من شیش ماه دیگه درسم تمومه اونوقت...
کلافه حرفم رو قطع کرد: الان با شیش ماه دیگه چه فرقی میکنه؟!
انگار خیلی عصبانی بود ولی تلاش میکرد صداش بالا نره
گفتم: اگر بیام ایران پام شل میشه نمیتونم برگردم
_بهونه الکی نیار
بچه که نیستی
سه ساله مامان باباتو ندیدی سختت نیست بیای ببینیشون سخت میشه؟
تازه فقط مامان و بابا نیستن...
این رفیقاتم سفر اولی ان
میخوان زیارت کنن میخوان یکی دو روز بمونن
تو خودتم دلتنگ زیارتی از چشمای خیست معلومه قربونت برم
چرا لج میکنی
خودتو مدیون دل اینهمه آدم نکن!
کلافه سرم رو نوازش کردم:
دل من به درک
ولی رفتن من چه ربطی به اونا داره ژانت با کتایون میمونه
کتایون داره میاد ایران
اونم میخواد بیاره
چند روز اینجا بمونید زیارت کنید تو براش یه ویزا بگیر...
فوری گفت:
من به چه بهانه ای اینجا بمونم؟
من اگر بمونم بخاطر خواهرم میمونم
فقط اگر تو بمونی من براش ویزا میگیرم ضحی
_گرو کشیه؟
تو که هر کمکی از دستت برمیومد از هیچکس دریغ نمیکردی!
_یه بار میخوام خودخواهی کنم
اصلا رضوان گفت دوستت گفته اگر تو نیای اونم نمیاد
ضحی انقد اذیت نکن
بیا چند روز اینجا بمونیم دل سیر زیارت کن بعد بریم ایران یکی دو هفته با رفیقات بمونید بعد همه با هم برگردید ببین همه چیز جوره
دل رفیقاتم نشکون گناه دارن
دل مامان بابارو هم نشکون
دل من و رضوانم نشکون!
من نمیخواستم دل کسی رو بشکنم!
چشمهام رو بستم و سعی کردم شجاع باشم
با خودم گفتم بالاخره که چی
تو یک روز با این حقیقت مواجه میشی
چه حالا و چه چند ماه دیگه
چرا این فرصت زیارت رو از خودت و دیگران دریغ کنی و مدیون بشی
چرا دل بکشنی
چشمهام رو باز کردم
زیر لب ذکر "توکلت الی الله" رو زمزمه کردم و بعد به چشمهای منتظرش چشم دوختم
با خواهش گفت: میشه؟
لبخندی زدم: مگه میشه تو چیزی ازم بخوای و نشه
با لبخند پیشونیم رو بوسید: من مخلصتم
با دست هاش چادرم رو مرتب کرد: خب حالا برو بالا استراحت کن
به خانوم سبحانم بگو آماده باشه دم سحر عازم ان
پرسیدم: فقط تو میمونی؟
_احسانم میمونه
سبحان و خانوم و برادر خانومش میرن
_آها
باشه پس شبت بخیر
منم دعا کنیا...
لبخند شیرینش باز به لبش برگشت: محتاج دعاتم
با حال خوشی که تلاش میکردم با فکر کردن به ترسم زائل نشه به اتاق برگشتم
همه خیره و کنجکاو نگاهم میکردن
لبخندم رو خوردم و رو کردم به حنانه:
حنانه جان رضا گفت آماده باش دم سحر عازمید!
حنانه پرسید: فقط من و سبحان میریم؟
شما میمونید؟
_تو و سبحان و برادرت
بقیه میمونیم تا ویزای ژانت برسه
ژانت با هیجان دوید و محکم بغلم کرد: مرسی ضحی
واقعا ممنونم ازت
_منو ببخش اذیتت کردم
فقط بدون بیشتر بخاطر تو قبول کردم
کتایون اخمی کرد: مام که هیچی
به کنایه گفتم: موندن ما که برا تو فرقی نمیکرد!
توجیه کرد: نه خب من دلم میخواست تو سفر ایران تنها نباشم
تو و ژانتم بیاید برام خوبه
راستی
از داداشت شماره حساب بگیر و بپرس چقدر هزینه برای ویزا لازمه براش حواله کنم
...
دم سحر از سر و صدای حاضر شدن حنانه بیدار شدیم برای راهی کردنش
لحظه آخر که بغلش گرفتم در گوشم گفت:
دستم به دامنت این دختره رو بپز وقتی برگشتید شیرینیشونو بخوریم!
با خنده و آهسته گفتم: خیالت راحت پخته فرضش کن
با راهی شدن اونها ما باز خوابیدیم چون به گفته رضا روز اربعین خروج از خونه ممکن نبود و برای عزیمت به هتل باید تا شب صبر میکردیم
***
آهسته زمزمه کردم:
ان الله و ملائکةُ یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنو صلوا علیه و سلموا تسلیما
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
رضوان با خنده گفت:
تموم شد؟ پاشو بپوش زیر پای این طفلیا علف سبز شد!
نگاهی به هر سه نفرشون که آماده جلوی در ایستاده بودن کردم
همون طور که بلند می شدم گفتم:
#ادامه_دارد
✴️ سه شنبه👈19 بهمن/دلو 1400
👈6 رجب 1443👈8 فوریه 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
✈️ روز نیروی هوایی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ روز خوش یُمنی است و برای هر کار وحاجتی خوب است خصوصا:
✅ ازدواج خواستگاری عقد.
✅ خرید وسیله ی سواری.
✅ خرید و فروش.
✅ اقدام برای امور قضایی.
✅ صلح دادن افراد.
✅ درختکاری.
✅ دیدارهای سیاسی.
✅ و امور زراعی و کشاورزی خوب است.
🚘 سفر :مسافرت خوب و سودمند باشد ان شاءالله
👶مناسب زایمان و نوزاد خوب تربیت شود و از آفات و بلاها دور باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج ثور است و برای امور زیر نیک است:
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️ جابجایی و نقل و انتقال.
✳️ مسافرت.
✳️ رفتن به تفریحات سالم.
✳️ خرید جواهرات.
✳️ فروش حیوان.
✳️ نامه نگاری به دوستان.
✳️ دیدار دوستان.
✳️ و درختکاری خوب است.
👩❤️👨مباشرت.مباشرت ،امشب برای سلامتی بسیار نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث بلای ناگهانی می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سبب رعشه اعضا می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 7 سوره مبارکه "اعراف " است.
والوزن یومئذ الحق......
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد بعضی در انجام آن تلاش کنند و باعث رفعت مقامشان شود و برخی نیز کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🔴استخدام کادر اداری قوه قضائیه در سال 1400
🔵قوه قضائیه در نظر دارد تعداد 9600 نفر از افراد واجد شرایط را در دادگستری کل استانها بهصورت پیمانی استخدام نماید. لذا كلیه متقاضیان، میتوانند در مهلت مقرر و پس از مطالعه شرایط و ضوابط عمومی و اختصاصی آزمون و فراهم نمودن مدارك و اطلاعات موردنیاز، نسبت به ثبتنام جهت شرکت در آزمون فوق اقدام نمایند.
🟡به گزارش کانال شبکه خبری بازنشستگان شرایط عبارتند از
🟣استان های مورد نیاز: کل ایران
🟢مقطع تحصیلی: کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری
🔵رشته های شغلی :مسئول ابلاغ و اجرا، تقریر نویس ،ماشین نویس، مسئول خدمات مالی، مددکار اجتماعی، کارشناس شبکه ، کارشناس آمار ، حسابدار، کاردان اقدامات تأمینی و تربیتی ، کاردان حراست ، متصدی امور دفتری، کارشناس حقوقی، کارشناس امور اداری، کارشناس برنامه ریزی، کارشناس تأسیسات
🟣جنسیت: آقا و خانم
🟢مهلت ثبت نام: 19 تا 28 بهمن 1400
🔵زمان دریافت کارت آزمون: 16 اسفند 1400
🟡زمان آزمون: 19 اسفند 1400
🙏🏼 نماز ساده شب هفتم ماه رجب
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ السَّابِعَةِ أَرْبَعاً بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً، فَإِذَا سَلَّمَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله عَشْراً، فَیَقُولُ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ عَشْراً، أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ أَعْطَاهُ ثَوَابَ مَنْ صَامَ رَمَضَانَ، وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ هَذِهِ الصَّلاةِ، وَ سُهِّلَ عَلَيْهِ النَّزْعُ وَ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ، وَ لا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنيا حَتَّى يَرَى مَكانَهُ فِي الْجَنَّةِ، وَ يُؤْمِنُهُ اللهُ مِنَ الْفَزَعِ الأكْبَرِ. (البلدالأمين، ص168)
جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب هفتم از ماه رجب، 4 رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد، 3 بار سوره توحید، 3 بار سوره فلق و 3 بار سوره ناس؛ و بعد از نماز 10 بار بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله صلوات فرستد، و باقیات صالحات (یعنی تسبیحات اربعه) را 10 بار بگوید، خداوند او را در سایه عرش خود جای داده، و ثواب کسی که ماه رمضان را روزه گیرد به وی اعطا می کند. همچنین تا فراغت از نماز، فرشته ها برای وی استغفار می کنند؛ و جان کندن و فشار قبر بر او آسان می شود، و از دنیا نمی رود تا آنکه جایگاه خویش را در بهشت ببیند، و خداوند وی را از هراس بزرگ روز قیامت ایمن می گرداند.
توجّه: مرحوم علامه مجلسی در «زادالمعاد»، باقیات صالحات را به معنای تسبیحات اربعه گرفته است.(زادالمعاد، ص44)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌺♾🌺 از وساطت کارهای خیر، همچون رساندن صدقات به نیازمندان، کوتاهی نکنیم
1) قالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: مَنْ مَشَى بِصَدَقَةٍ إِلَى مُحْتَاجٍ، كَانَ لَهُ كَأَجْرِ صَاحِبِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَجْرِهِ شَيْءٌ. (امالی صدوق، ص432)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هركس صدقه اى را به نيازمندى رساند، اجر صاحب آن صدقه را دارد و از اجر صدقه دهنده نيز چيزى كم نمی شود .
2) قالَ رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله: مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ عَلَى رَجُلٍ مِسْكِينٍ، كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ وَ لَوْ تَدَاوَلَهَا أَرْبَعُونَ أَلْفَ إِنْسَانٍ ثُمَّ وَصَلَتْ إِلَى مِسْكِينٍ،كَانَ لَهُ أَجْراً كَامِلاً. (ثواب الأعمال، ص290)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هركس براى مستمندى صدقه اى گرد آورد، اجرى همانند اجر صدقه دهنده دارد، و اگر چهل هزار انسان هم آن صدقه را دست به دست كنند و سپس به دست مستمند برسد، باز به همه آنها اجر كامل داده می شود .
3) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَوْ جَرَى الْمَعْرُوفُ عَلَى ثَمَانِينَ كَفّاً، لَأُجِرُوا كُلُّهُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ صَاحِبُهُ مِنْ أَجْرِهِ شَيْئاً. (الكافي، ج4، ص18)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر کار خیر (مثل صدقه) هشتاد دست بگردد، همه آنها اجر دارند، بى آن كه از پاداش صاحب خیر چيزى كاسته شود .
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
❤️ آیا می خواهید مولایمان صاحب الزّمان علیه السلام ما را دوست داشته باشد؟
عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ضُعَفَاءُ أَصْحَابِنَا وَ مَحَاوِيجُهُمْ. فَقَالَ: إِنِّي لَأُحِبُّ نَفْعَهُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ نَفَعَهُمْ. (بحارالأنوار، ج96، ص131 به نقل از التمحیص)
صفوان می گوید: نزد حضرت صادق علیه السلام، صحبت از ناتوانان و نیازمندان از اصحاب ما شیعیان شد. پس آن حضرت فرمود: من یقیناً کمک به ایشان و کسی را که به ایشان کمک کند، دوست دارم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
📚 خاطراتی از مرحوم حجةالاسلام شیخ مصطفی خبازیان(متوفای 16 شعبان1413 قمری-1371 شمسی)، منقول از دوستانش
مرحوم خبازیان (رضوان الله تعالی علیه) دلسوخته حضرت حجّت (عجل الله فرجه) آنچنان اثر عمیقی در دوستان و موالیان امیرالمؤمنین سلام الله علیه به جا گذارد که کمتر دوستی است که با یاد آن بزرگوار بعد از گذشت 29 سال از رحلتش متأثر نشود.
جناب سیدجواد مجتهد سیستانی (پسر مرحوم آیت الله سیدمحمود مجتهد سیستانی) در ضمن خاطراتی از آن زمان می فرمایند:
درگذشت و رحلت این مدافع ولایت علوی و سرباز راستین ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آنچنان در روح و جان مرحوم پدرم اثر گذاشت که برای مدتی هر شب به من می فرمودند: نفسم تنگ شده، من را بیرون ببر، با اینکه آن شب ها، شب های سرد زمستان بود. من هم جهت حفاظت با ایشان همراه می شدم و گاهی هم مرحوم آقا را به حرم حضرت رضا (سلام الله علیه) می بردم تا غم فقدان مرحوم آقای خبازیان کمی التیام پیدا یابد و یا حداقل مرحوم پدرم آرام شوند. زیرا این غم آنچنان فشاری بر مرحوم والد آورد کرده بود که نفسشان تنگ می شد و از غصه فقدان این مدافع ولایت، به بیماری فشار خون نیز مبتلا شدند. جایگاه مرحوم آقای خبازیان در تبلیغ و نشر فرهنگ علوی و مهدوی جایگاه خاصی بود و به بیان و نقل خاطرات نمی توان آن را به نسل جدید رساند، آنچنان که مرحوم آقا فرموده بودند اگر خبازیان می ماند، مرز ایران را به وهابیت می بستم. مرحوم آقا عنایت خاصی به مرحوم آقای خبازیان داشتند، من از بعضی از شاگردان ایشان شنیدم که مرحوم والد فرموده بودند: من تا جایی که بتوانم علومم را در اختیار آقای خبازیان خواهم گذاشت اما حیف و صد حیف که اجل به شاگرد و به استاد گرانقدرش مهلت نداد.
در خاطره ای دیگر آقای حاج حسن بهاری، یکی از دوستان نزدیک مرحوم خبازیان، نقل می کند:
حدود یک ماه قبل از فوت مرحوم خبازیان بود که شبی آن مرحوم به من زنگ زد که یک تاکسی بگیر بیا با هم به حرم حضرت رضا مشرف شویم. بنده یک تاکسی گرفتم و دنبال ایشان رفتم. وقتی مرحوم خبازیان داخل ماشین کنار من نشست، گفت: مطلبی به شما می گویم که تا زنده هستم به کسی نقل نکنی! گفتم: چشم. فرمود: ذکری جهت تشرف به محضر حضرت بقیةالله الاعظم (عجل الله فرجه) از آیت الله سیدمحمود مجتهد سیستانی گرفتم. البته ایشان استخاره کردند که ذکر را بدهند و خوب آمد. من هم چهل روز با آدابی که فرمودند ذکر را در منزلم واقع در کوی فرهنگ خواندم و دیروز روز چهلم بود. روز چهلم در منزل کسی نبود و من در سرداب مشغول ذکر بودم. درب ورودی را بسته و اتفاقاً قفل کرده بودم که ناگهان دیدم دونفر، یک پیرمرد نورانی و یک جوان عرب وارد شده و سلام کردند. به محض ورود، اوّل تمام اعضا و جوارحم خشک شد و از کار افتاد و سپس با خود گفتم: درب که قفل است، پس این بزرگواران از کجا وارد شدند؟ و تازه متوجه شدم که زبانم از کار افتاده است و حتّی جهت احترام نتوانستم از جای خود برخیزم و به همان حالت که بر روی سجاده رو به قبله مشغول ذکر بودم، خشکم زده بود.
پیرمرد گفت: آقا، بقیةالله می باشند، جواب سلام را بده و من که زبانم از کار افتاده بود، مانند یک انسان گنگ و با اشاره سر به زحمت جواب دادم و از گوشه چشم، جلالت و عظمت حضرتش را نظاره گر بودم. نور از گریبان مبارکش تمام صورت را گرفته بود. پیرمرد گفت: آقا امام زمان می فرمایند: تو اسود ما هستی، خدا رحمتت کند و بعد از لحظه ای بلند شده و تشریف بردند.
تا به خودم آمدم و به درب خروجی مراجعه کردم، دیدم درب منزل قفل می باشد. تا اذان مغرب گریه کردم تا آنجا که مهر نمازم به گل مبدّل شد و با مهری دیگر نماز مغرب را خوانده با همان حال به منزل استادم آیةالله العظمی سید محمود مجتهد سیستانی رفتم. داستان را برایشان نقل کردم و از ایشان پرسیدم اسود لقب کدام بزرگوار بوده است؟! ایشان فرمود: اسود، لقب مقداد است و شما نمره بیست از آقا امام زمان گرفته اید. استاد پرسید: امام زمان (عجل الله فرجه) چیز دیگری نفرمودند؟! گفتم: چرا. پیرمرد گفت که: آقا می فرمایند خدا رحمتت کند. تا این جمله را گفتم، استاد با دست محکم بر پای خود زدند و دیگر چیزی نفرمودند.
✅خداوند همه این بزرگواران را رحمت کند و بر سر سفره مولایشان، امیرالمؤمنین علیه السلام مهمان گرداند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
زن ها شکل های مختلفی دارند زن های زیبا زن های نابغه زن های دانشمند زن های .... اما زن های انتظار و یا شاید زن های منتظر شکل عمیق تری از یک زن هستند ؛ زن هایی که پاییز ها لب پنجره می نشینند در انتظار برف زمستانی که زودتر بر موهایشان نشسته است .
زنانی که تسبیح می چرخانند و ذکر " هر کجا هست به سلامت دارش" ورد زبانشان است. زن ها شکل های مختلف زیبایی دارند اما مادرها زیباترین حالت زنان انتظارند ...
👁😓 تا فرصت باقی است، به چهره والدین خود با نظر محبّت بنگریم
(1)قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ وَلَدٍ بَارٍّ يَنْظُرُ إِلَى وَالِدَيْهِ نَظَرَ رَحْمَةٍ إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ حِجَّةٌ مَبْرُورَةٌ. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ! وَ إِنْ نَظَرَ كُلَّ يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، اللهُ أَكْبَرُ وَ أَطْيَبُ.(روضة الواعظین، ج2، ص368)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هيچ فرزند نيكوكارى نيست که به پدر و مادر خود یک نظر رحمت می اندازد مگر آن که به ازای هر نظرش، حجّى نیکو منظور میشود. گفتند: ای رسول خدا! و اگرچه، در هر روز 100 بار بنگرد؟ فرمود: آرى، خداوند بزرگتر و مهربانتر است.
(2)عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله: نَظَرُ الْوَلَدِ إِلَى وَالِدَيْهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ.(تحف العقول، ص46 / جعفریات، ص187)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: نگاه محبّت آمیز فرزند به پدر و مادر عبادت است.
(3)عَنِ الباقِر علیه السلام: إِنَّ النَّظَرَ إِلَى الْكَعْبَةِ عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرَ إِلَى الْوَالِدَيْنِ عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرَ فِي الْمُصْحَفِ مِنْ غَيْرِ قِرَائَةٍ عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ، وَ النَّظَرَ إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام عِبَادَةٌ.( من لا یحضره الفقیه، ج2، ص205)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: نظر به كعبه عبادت است. نظر به والدين عبادت است. نظر به (آیات) قرآن، حتّى بدون خواندن آن، عبادت است. نظر به چهره عالم عبادت است، و نظر به آل محمّد (علیهم السلام) عبادت است.
(4)قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: يُفَتَّحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ بِالرَّحْمَةِ فِي أَرْبَعِ مَوَاضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ، وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فِي وَجْهِ الْوَالِدَيْنِ، وَ عِنْدَ فَتْحِ بَابِ الْكَعْبَةِ، وَ عِنْدَ النِّكَاح.(جامع الاخبار، ص101)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: در چهار وقت درهای آسمان به رحمت گشوده میشود: هنگام نزول باران، هنگامی که فرزند به چهره والدین مینگرد، هنگام گشودن در کعبه و هنگام نکاح.
(5)عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَيْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ، لَمْ يَقْبَلِ اللهُ لَهُ صَلَاة.(کافی، ج2، ص349)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كس با نظر کینه و بغض به پدر و مادر خود نگاه کند، هرچند آن دو به او ستم نيز كرده باشند، خداوند نمازش را نمی پذیرد.
(6)عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: وَ مِنَ الْعُقُوقِ أَنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ إِلَى وَالِدَيْهِ يُحِدُّ النَّظَرَ إِلَيْهِمَا.(مشکاة الأنوار، ص164)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: از مصادیق عاقّ والدین آن است که کسی با نگاه تند و معترض به پدر و مادر بنگرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎🙏💎 من اگر خیر و برکتی دیده و میبینم برای همین احترام و تعظیم مادرم است
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی، در سخنرانی خود در مدرسه مجتهدی تهران در دهه اوّل صفر سال1390 قمری، خطاب به طلاّب علوم دینی می فرمود:
طلبهها! من با شما هم مسلک هستم، من آموخته ها و آزموده های خودم را، هرچه مصلحت باشد، به شما می گویم. خدا میداند من با این اهن و تلپ و با این هیکل و قوارهام، صد، صد و پنجاه شاگرد منقول و معقول در مشهد داشتم و درس می گفتم، در بین قوم و خویشان خودم هم شخصیت اوّل بودم. خدا شاهد است در مقابل مادرم زمین میافتادم و پای مادرم را میبوسیدم. یک نواری است که در اواخر عمرش از او ضبط کردهاند. گفته است از محمود راضی هستم، خیلی هم راضی هستم. من هم اگر خیر و برکتی دیده و می بینم برای همین احترام و تعظیم مادرم است که او با نهایت رضایت از من، از دنیا رفت. مادرهایتان را خیلی راضی نگه دارید، پدرهایتان را هم، امّا مادرها را به ویژه! «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ».
(سخنرانی های مدرسه مجتهدی تهران، صفر 1390 قمری، شب اوّل ماه صفر)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓 تقدّم نیکی به مادر بر نیکی به پدر
1) عَنْ مهر بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قُلْتُ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: يَا رَسُولَ اللهِ! مَنْ أَبْرَرُ؟ قَالَ: أُمَّكَ. قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: ثُمَّ أُمَّكَ. قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ ثُمَّ أُمَّكَ. قُلْتُ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: ثُمَّ أَبَاكَ، ثُمَّ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ. (مستدرک الوسائل، ج15، ص181 به نقل از مشکاة الأنوار)
راوی میگوید که، از پيامبر صلی الله علیه و آله پرسيدم: ای رسول خدا! به چه كسی نیکی كنم؟ فرمود: به مادرت. گفتم: سپس به چه کسی؟ فرمود: به مادرت. گفتم: سپس به چه كسى؟ فرمود: سپس به مادرت. گفتم: سپس چه كسى؟ فرمود: پدرت؛ بعد از او نیز هر كه نزديكتر باشد.
2) عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَ سَأَلَ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله عَنْ بِرِّ الْوَالِدَيْنِ. فَقَالَ: ابْرَرْ أُمَّكَ، ابْرَرْ أُمَّكَ، ابْرَرْ أُمَّكَ، ابْرَرْ أَبَاكَ، ابْرَرْ أَبَاكَ، ابْرَرْ أَبَاكَ. وَ بَدَأَ بِالْأُمِّ قَبْلَ الْأَب. (کافی، ج2، ص162)
معلّی بن خُنیس از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که ایشان فرمود: مردى خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و از حضرت راجع به نیکی به پدر و مادر پرسيد. حضرت فرمود: به مادرت نیکی كن؛ به مادرت، به مادرت! به پدرت نیکی كن؛ به پدرت، به پدرت!» آن حضرت مادر را پيش از پدر ذكر فرمود.
3) عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ صِحَابَتِي؟ قَالَ: أُمُّكَ. قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمُّكَ. قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أَبُوك. (عوالی اللئالی، ج1، ص444)
مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! چه کسی از میان مردم برای هم نشینی و هم صحبتی بهتر است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مادرت. مرد گفت: پس از او چه کسی؟ فرمود: مادرت. مرد پرسید: پس از او چه کسی؟ فرمود: پدرت.
4) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام: يَا رَبِّ، أَوْصِنِي. قَالَ: أُوصِيكَ بِي، قَالَ: يَا رَبِّ، أَوْصِنِي. قَالَ: أُوصِيكَ بِي ثَلَاثاً. قَالَ: يَا رَبِّ، أَوْصِنِي. قَالَ: أُوصِيكَ بِأُمِّكَ. قَالَ: يَا رَبِّ، أَوْصِنِي. قَالَ: أُوصِيكَ بِأُمِّكَ. قَالَ: يَا رَبِّ، أَوْصِنِي. قَالَ: أُوصِيكَ بِأَبِيكَ. قَالَ: فَكَانَ يُقَالُ لِأَجْلِ ذَلِكَ لِلْأُمِّ ثُلُثَا الْبِرِّ وَ لِلْأَبِ الثُّلُثُ. (روضة الواعظین، ج2، ص 368)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: حضرت موسى بن عمران علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! به من سفارشى فرما. خداوند سه بار فرمود: تو را در مورد خودم سفارش مىكنم. حضرت موسى علیه السلام عرض کرد: سفارش ديگری بفرما. خداوند دو بار فرمود: تو را در مورد مادرت سفارش مىكنم. حضرت موسى علیه السلام باز عرض کرد: پروردگارا! مرا سفارشى ديگر فرماى. خداوند فرمود: تو را به پدرت سفارش مىكنم. در ادامه حضرت فرمود: به همین جهت است که دو سوم نيكى و مهربانى كردن براى مادر است و يك سوم براى پدر.
5) قِيلَ لِرَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا حَقُّ الْوَالِدِ؟ قَالَ: أَنْ تُطِيعَهُ مَا عَاشَ. فَقِيلَ: وَ مَا حَقُّ الْوَالِدَةِ؟ فَقَالَ: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ، لَوْ أَنَّهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ الْمَطَرِ أَيَّامَ الدُّنْيَا قَامَ بَيْنَ يَدَيْهَا مَا عَدَلَ ذَلِكَ يَوْمَ حَمَلَتْهُ فِي بَطْنِهَا. (مستدرک الوسائل، ج15، ص182 به نقل از عوال الئالی)
به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! حقّ پدر چيست؟ حضرت فرمود: اينكه تا زنده است، از او اطاعت كنى. سؤال شد: حقّ مادر چيست؟ حضرت فرمود: هيهات، هيهات (که کسی به حقّ مادر برسد)! اگر کسی به تعداد ريگ بيابان و ريگزار، و به اندازه قطره هاى باران در همه عمر دنيا در برابر مادرش بايستد (و خدمتش كند)، معادل يك روز باردارى مادر و حمل فرزند در شكم نمى شود.
6) رُوِيَ: أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: يَا رَسُولَ اللهِ! أَيُّ الْوَالِدَيْنِ أَعْظَمُ؟ قَالَ: الَّتِي حَمَلَتْهُ بَيْنَ الْجَنْبَيْنِ وَ أَرْضَعَتْهُ بَيْنَ الثَّدْيَيْنِ وَ حَضَنَتْهُ عَلَى الْفَخِذَيْنِ. (مستدرک الوسائل، ج15، ص182 به نقل از کتاب «التعریف بوجوب حق الوالدین»)
روایت شده که فردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا! حقّ کدامیک از والدین بزرگتر است؟ فرمود: آن که فرزند را میان دو پهلویش حمل کرد و میان دو سینه اش شیر داد و بر دو رانش نگهداری کرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙌🙌 👁 لزوم نیکی به پدر و مادر بعد از فوت ایشان
1) قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: سَيِّدُ الْأَبْرَارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، رَجُلٌ بَرَّ وَالِدَيْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا. (بحارالأنوار، ج74، ص86 به نقل از الإمامۀ والتّبصرۀ)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آقای نیکوکاران در روز قیامت، مردی است که بعد از فوت پدر و مادر خویش، به آنان همچنان نیکی کند.
2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ لَيَكُونُ بَارّاً بِوَالِدَيْهِ فِي حَيَاتِهِمَا، ثُمَّ يَمُوتَانِ فَلَا يَقْضِي عَنْهُمَا دُيُونَهُمَا وَ لَا يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا، فَيَكْتُبُهُ اللهُ عَاقّاً. وَ إِنَّهُ لَيَكُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِي حَيَاتِهِمَا غَيْرَ بَارٍّ بِهِمَا، فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَيْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَيَكْتُبُهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بَارّاً. (الکافی، ج2، ص163/ الزهد، ص33)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: همانا بندهاى نسبت به پدر و مادر خويش در زمان حياتشان نيكوكار است، سپس آنها ميميرند، امّا وی بدهى آنها را نميپردازد و براى آنها طلب آمرزش نمی کند، لذا خدا او را عاقّ و نافرمان مينويسد. در مقابل، بندهی ديگری در زمان حيات پدر و مادر خود، عاقّ آنهاست و نسبت به آنها نيكى نميكند، ولى چون مردند بدهى آنها را ميپردازد و براى آنها طلب آمرزش می کند و خداى عزوجل او را جزو نيكوكاران به والدین خویش ثبت می نماید.
3) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: يَكُونُ الرَّجُلُ عَاقّاً لِوَالِدَيْهِ فِي حَيَاتِهِمَا فَيَصُومُ عَنْهُمَا بَعْدَ مَوْتِهِمَا وَ يُصَلِّي وَ يَقْضِي عَنْهُمَا الدَّيْنَ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُكْتَبَ بَارّاً وَ يَكُونُ بَارّاً فِي حَيَاتِهِمَا، فَإِذَا مَاتَ لَا يَقْضِي دَيْنَهُ وَ لَا يَبَرُّهُ بِوَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْبِرِّ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يُكْتَبَ عَاقّاً. (مستدرک الوسائل، ج2، ص114/ الدعوات، ص126)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: فردی در دوره حیات پدر و مادرش، عاقّ آنها می باشد، اما بعد از فوتشان، از جانب آنها روزه گرفته، نماز می خواند و دیون آنها را ادا می کند. این اعمال سبب می شود که وی نیکوکار به پدر و مادر محسوب شود. بالعکس، فردی است که در دوره حیات پدر و مادرش، به آنها نیکی می کند، اما بعد از فوتشان، دیون آنها را ادا نکرده، و به هیچ گونه کار خیری برای آنها انجام نمی دهد، و لذا عاقّ ایشان محسوب می شود.
4) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: إِنَّ الرَّجُلَ لَيَمُوتُ وَالِدَاهُ وَ هُوَ عَاقٌّ لَهُمَا، فَيَدْعُو اللَّهَ لَهُمَا مِنْ بَعْدِهِمَا، فَيَكْتُبُهُ اللَّهُ مِنَ الْبَارِّين. (مجموعة ورام، ج1، ص288)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: مردى است كه پدر و مادرش از دنيا رفته و او عاقّ آن دو بوده است، امّا براى آنها پس از مرگشان دعا مى كند، لذا خداوند او را از فرزندان نيكوكار به شمار مى آورد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💕
#من_یک_زنم
من یک زنم، پس روز زن برمن مبارک!
یک مادرم، پس روز مادر برمن مبارک!
امورخانه را مدیریت میکنم، پس روز مدیر برمن مبارک!
بر بالین عزیزان دردمندم بیدار میمانم و دردهایشان را مرحمم، پس روز پزشک برمن مبارک!
برای راحتی زندگی خانواده ام میسازم آنچه که نیست و خلق میکنم آنچه که مایع آرامششان هست، پس روز مهندس برمن مبارک!
می آموزم درسهای زندگی را با تمام وجود، با مهربانی، با صبر و تحمل و امید، پس روزمعلم برمن مبارک!
میجنگم با هر پلیدی که خانواده ام را تهدید کند، پس روز پلیس برمن مبارک!
حریم زندگیم را، حرمت خود و خانواده ام را پاسبانم، پس روز مرزبانان نجیب و صبور برمن مبارک!
دسته گلی💐 به خودم تقدیم میکنم چون یک زنم با یک عالمه عشق نه، وظیفه...
#من_یک_زنم
*آقایون_بخوانند*
*همسرتان_را_عاشق_کنید*
❣به ظاهر و لباسش توجه کنید( زنها عاشق دیده شدن هستند).
❣ مرتب و تمیز باشید و به ظاهر خود برسید.
❣مرد باشید( بچه ننه نباشید، استقلال مالی و قدرت تصمیم گیری داشته باشید، زنان از اینکه شوهرشان وابسته باشد متنفرند).
❣غافلگیری یا به قول امروزی ها " سوپرایز" کنید( زنان شیفته غافلگیر شدن هستند، حتی یک شاخه گل، هدیه کوچک و یا یک پیام عاشقانه).
❣ بحث و مشاجره نکنید.
❣در مهمانی ها متشخص باشید و هوایش را داشته باشید( نگاه محبت آمیز در جمع را فراموش نکنید) .
❣مناسبتهای حیاتی را فراموش نکنید.
4_5940356253346694662.mp3
795.7K
"❁"
#صوتی
#استاد_عباسی_ولدی
🎧 معیارهای #مرد خوب در زندگی؟!
❌ پیشنهاد دانلود
🔴 لطفا با دقت گوش کنید
┄┅═❁═┅┄
شعر سلام
سلام سلام بچه ها
سلام آهای بزرگترا
سلام یعنی سلامتی
سلام یعنی نام خدا
هر كسی كه سلام بده
هفتاد تا ثواب می دن
حتی اگر كسی نبود
فرشته ها جواب می دن
29.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه
💌 داستان موش کوچولو🐭
این قصه رو به همه کوچولوهایی که دوست دارید تقدیم کنید❤
.
.
💢پدر مادرهای دیگه رو هم به این قصه دعوت کنید
4_6028598405142415537.mp3
10.77M
#بانوی_آسمانی 33
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 33
ماجرای دزدیدن #فدک (4)
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
از مجموعه #دین_زیباست
✅ لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
در کانال خودتان منتشر کنید
بدون ذکر منبع