🍃 مرگِ شیرین، و زندگی تلخ
🔻 در بخشی از دعای پربار و جامع "مکارم الاخلاق" از حضرت سیدالساجدین امام سجاد علیه السلام، میخوانیم:
"... فَإِذَا كَانَ عُمْرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ"
✍🏻 خدایا، اگر قرار است زندگیِ من بازیچهٔ شیطان باشد، قبل از آنکه مورد خشم و غضب و عذاب تو واقع شوم، جانم را بگیر.
در همین یک عبارت، زهد، درس اخلاق، بندگی، معرفت، آخرتمحوری و شرافت موج میزنَد. و چه بسیارند افرادی که برعکس، زندگی را به هر قیمتی خواهانند حتی به قیمت جهنم و خشم خداوند متعال.
🌹 سلام و صلوات خداوند متعال بر سیدالسجادین، زين العابدين، ذوالثفنات، امام علی بن الحسین علیه السلام که نحوه گفتگو و مناجات با خداوند متعال را بما آموخت.
🤲🏻 خداوندا، اگر در #شب_قدر مرگم را مقدر فرمودی، در زمانی که از عمرم باقیست، مرا از سفر حج و زیارت قبور حضرات معصومین علیهم السلام و ادای حقوقت و حقالناس و تَفقُه در دین، محروم مگردان، یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین و یا ارحم الراحمين، بحق محمد و آله الطاهرين.
🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است.
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت162
✍ #میم_مشکات
پدر سیاوش چند ساعتی بود که آمده بود خانه تا استراحت کند.
راحله داشت آماده میشد تا برود پیش سیاوش. بند کفش هایش را بست، صورت مادرش را که داشت سفارشات لازم را میکرد بوسید و از خانه بیرون زد. توی اتوبوس که نشست، گردنبند سیاوش را از کیفش بیرون آورد. دویت داشت هرچه زودتر گردنبند را برایش ببرد و به گردنش بیندازد.
بالاخره رسید. وارد راهرو که شد هیجانی را در بخش دید. دقیق شد. یکی دو تا از پرستارها به سمت اتاق سیا ش در رفت و آمد بودند. چقدر این صحنه برایش آشنا بود . خودش را به کنار دیوار رساند و به دیوار دست گرفت.
با خودش گفت:
- مادر که گفته بود خوابش خواب خوبی ست! پس چرا...
کنار دیوار سر خورد روی زمین. فکر تکرار خوابش در واقعیت همه توانش را گرفت. چشمش به اتاق بود. فکر کرد الان است که تخت ملحفه پوش را بیرون بیاورند. یکی از پرستارها دیدش. رو کرد به سمت همکارش که پای تلفن بود:
-خانم میرزایی! بیا، خانمش اینجاست
به طرفش آمدند و کمکش کردند روی صندلی های استیل نقره ای رنگ بخش بنشیند. نگاهش خیره مانده بود به دیوار روبرویش. میترسید سر بچرخاند سمت اتاق. لب هایش لرزید:
-اتفاقی ...افتاده?
پرستار همان طور که دستش را پشت کمر راحله گذاشته بود گفت:
-آره عزیزم، یه اتفاق خوب!!
خدایا! یعنی پرستار هم مثل مادرش داشت دلداری اش میداد? اتفاق خوب? اتفاق خوب که این همه هیاهو نداشت
پرستار منتظر نماند:
-حال مریضتون بهتر شده... سطح هشیاریش بیشتر شده... البته هنوز پایدار نیست ولی خب امیدوار کننده هست. حالا دکتر میاد باهات حرف میزنه
راحله باورش نمیشد، نمیدانست بخندد یا گریه کند. لب هایش خندان بود و چشم هایش گریان!
-یعنی به هوش اومده?
پرستار خندید:
-نه عزیزم! هنوز تا بهوش اومدن خیلی مونده. ان شالله به هوش هم میاد...دعا کن... دکتر اومد، برو باهاش صحبت کن
راحله خودش را به دکتر رساند و وقتی دکتر حرف های پرستار را تایید کرد انگار بال در آورده باشد. خودش را به اتاق رساند.
کنار تخت ایستاده بود. با چشم های اشکبار به سیاوش خیره شده بود. به طرفش رفت. دست هایش را دور صورت سیاوش قاب کرد. سر خم کرد و گونه سیاوش را بوسید:
-بر میگردم عزیز دلم
باید به خانواده اش خبر میداد. تلفن را از کیفش در آورد، اما نه، باید حضوری میرفت. به سمت در رفت. میخواست از در خارج شود که دید هیکلی مردانه و درشت قاب در را پر کرده است. سر بلند کرد، سید صادق بود
تعجب کرد. آخرین باری که سید را دیده بود بعد از عمل بود. چقدر آشفته بود، اما حالا، از آن آشفتگی خبری نبود. مثل قبل مرتب بود و سرحال.
احساس کرد کمی از این رفیق بی معرفت دلخور است اما باز هم ترجیح داد زود قضاوت نکند.
بعد یادش آمد به سیاوش، آمد دهان باز کند و بگوید سیاوش حالش بهتر شده اما قبل از اینکه حرفی بزند، سید نگاهش را چر خاند روی سیاوش:
-میدونم! برای همین اومدم
و رفت طرف چارت آویزان از تخت سیاوش. برش داشت و مشغول برگ زدن شد.
از اتاق بیرون زد. قبل از اینکه از بخش بیرون برود، یادش آمد از پرستار تشکر نکرده است. برگشت سمت ایستگاه پرستاری. از همه تشکر کرد. یکی از پرستارها پرسید:
- این آقا از آشناهاتون هستن? دکتر تدین رو میگم
- بله، دوست شوهرمه!
- واقعا? نمیدونستم
راحله کمی فکر کرد:
-شما بهشون گفتین که حال همسرم بهتر شده?
- نه! ما هنوز به کسی خبر ندادیم. خانم میرزایی میخواستن بهتون زنگ بزنن که دیدیم اینجایین
راحله موقع رد شدن، نگاهی از پنجره به داخل انداخت:
- سید دست هایش را دور صورت سیاوش گرفته بود، پیشانی اش را به پیشانی سیاوش چسبانده بود، حس کرد شانه هایش میلرزد.
چقدر کارهای این جناب دکتر عجیب و غریب بود. اما یک چیز واضح بود، اینکه سیاوش را خیلی دوست دارد. پس چرا تمام این روزها هیچ وقت سراغی ازش نگرفته بود?
اما حالا وقت این حرفها نبود. باید میرفت و به خانواده خبر میداد...
پ.ن:
چارت: خلاصه ای از پرونده بیمار که معمولا در یک تخته شاسی فلزی در پایین تخت قرار دارد یا از لبه آن آویزان است
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت163
✍ #میم_مشکات
یک هفته دیگر هم گذشت. چون وضعیت سیاوش هنوز پایدار نشده بود دکتر توصیه کرده بود که چند روزی در بیمارستان بماند و پدر هم که دلهره پسرش را داشت بیشتر از دکتر مصر به این کار بود.
حال سیاوش رو به بهبودی می رفت. برخلاف آن دوماه، این یک هفته سید تمام وقت در کنار سیاوش بود و فقط وقت هایی که راحله یا خانواده اش می آمدند تنهایش می گذاشت.
روز های اول سیاوش گیج و منگ بود. در سکوت، به نقطه ای زل میزد و سعی میکرد تا چیزی ببیند ولی تلاشش بی فایده بود. هنوز حافظه اش به طور کامل برنگشته بود و بعضی از افراد را به یاد نداشت.
روز اولی که چشم باز کرد و حرف زد سید کنارش بود:
-اینجا کجاست? چرا تاریکه?
سید روی صندلی تکان خورد:
-اینجا بیمارستانه!
-کی اینجاست?
- منم سیاوش جان
- شما?
-خسته نباشی پسر! حالا دیگه پرفسور فتحی رو یادت نمیاد?
سیاوش ساکت شد و در ذهنش به دنبال نشانه ای از این پروفسور فتحی گشت:
-چیزی یادم نمیاد! سرم درد میکنه
-کم کم یادت میاد... سر دردت هم بخاطر دارو هاست.. خوب میشه
سیاوش که فکر میکرد پروفسور فتحی اسم واقعی همراهش باشد گفت:
-حالا چرا توی تاریکی نشستیم پروفسور? چراغو روشن کن
سید که هم خنده اش گرفته بود و هم این گیجی و کوری ناراحتش میکرد، لبخند تلخی زد، دستش را روی دست سیاوش گذاشت و گفت:
-تو تصادف کردی سیا... تقریبا دو ماهی بیهوش بودی! بخاطر تصادف ممکنه یه مدت بیناییت مشکل داشته باشه
سید دلش نیامد بگوید که نابینا شدی ولی سیاوش خودش این کار را کرد:
-یعنی کور شدم?
سید دید نمیتواند امید واهی بدهد:
-هنوز معلوم نیست... شاید اره، شاید نه
سیاوش کمی ساکت ماند بعد پرسید:
-تو باید دوست من باشی که اینجوری صدام میزنی یا شاید برادرم!!
-من دوستتم... ۱۵ ساله که رفیقتم
سیاوش با اینکه نمیدید سر چرخاند سمت سید:
- پس چرا چیزی یادم نمیاد! اسمت چیه?
-صادق! الان چیا یادته?
- تقریبا هیچی! فقط یادمه خوردم به یه چیزی و بعد توی سرم احساس درد داشتم... فقط همین
سید فکر کرد برای امروز کافی ست:
-خب، فعلا استراحت کن
چند روزی به همین منوال گذشت. سیاوش کم حرف شده بود و بیشتر در خودش بود. همه می آمدند و می رفتند اما سیاوش واکنش چندانی نداشت. کم کم حافظه اش بهتر شد اما شوک حاصل از نابینایی برایش سنگین بود.
دو شنبه عصر بود که راحله وارد اتاق شد.
راحله وقتی دید سیاوش خوابیده، پایین تختش ایستاد، کمی نگاهش کرد. بعد رفت سمت پنجره، و به خیابان روبرویش خیره ماند. هنوز هوا خیلی سرد نشده بود. پنجره را باز کرد تا هوای اتاق عوض شود. باد ملایمی شروع به وزیدن کرد. یاد شعری افتاد که روز اول نامزدی شان سیاوش برایش خوانده بود. زیر لب زمزمه کرد:
-باد بر میخیزد... باد وزیدن آغاز کرد
داشت شعر را میخواند که یکدفعه صدای سیاوش را شنید که همراهش داشت شعر را میخواند. خودش ساکت ماند و سیاوش چند مصرعی را خواند. بعد ساکت شد و گفت:
-این شعرو یادمه!
راحله خندان کنار تخت امد، روی لبه تخت نشست:
-حالا که یادته برام میخونی?
سیاوش کمی مکث کرد و بعد شروع کرد به خواندن و راحله چشم دوخته بود به چشمان دریایی رنگ سیاوش که حالا باز بود اما ...
چقدر خوشحال بود که سیاوش دوباره حرف میزد.
نعمت هایی در زندگی هستند که برایمان روزمره شده اند. تا از دستشان ندهیم نمیفهمیم که با وجود بدیهی بودن چقدر بزرگند و مورد نیاز.
راه رفتن، حرف زدن، دیدن... اموری که فکر میکنیم چون به راحتی از آنها استفاده میکنیم همیشگی اند و یا نیار به قدر دانی ندارند... و چه اشتباه بزرگی!
کافی ست فرزندمان یک روز نتواند اسممان را صدا بزند یا مجبور باشیم چند هفته ای با عصا راه برویم! آن وقت است که میفهمیم نعمت های زندگیمان چنان بی شمارند که تک و توک نداشته هایمان اصلا به چشم نخواهند آمد. اتفاقی که این روزها واژگونه است و همه اندک چیزهای نداشته هایشان را میبینند نه نعمت های بی شمار را...
وقتی شعر تمام شد، سیاوش کمی سرش را خم کرد تا بهتر بشنود:
-هنوز اینجایی?
راحله دستان سیاوش را در دست گرفت اما چیزی نگفت.
- چرا چیزی نمیگی?
- چی دوست داری بشنوی?
سیاوش کمی فکر کرد:
-من بعضی چیزارو یادم نمیاد. چرا اینجام?
راحله لبخندی زد:
-از اول اولش بگم?
- اگه جالبه آره!
و راحله شروع کرد به گفتن داستان برای سیاوش. از اول اولش !!
وقتی قصه کوتاه آشنایی و زندگیشان تمام شد سیاوش گفت:
- و حالا تو میخوای با یه مرد کور زندگی کنی?
#ادامه_دارد...
✴️چهارشنبه👈 14 اردیبهشت /ثور 1401
👈 2 شوال 1443👈4 می 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥قتل متوکل به فرمان پسرش در 41 سالگی " 247 هجری "
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛 صدقه اول وقت لازم و رفع اثر نحوست کند.
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛خواستگاری و عقد و ازدواج.
📛مشارکت و امور شراکتی.
📛و ورود بر صاحب منصبان خوب نیست.
🚘مسافرت: سفر مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد روزی گشاده دارد. ان شاءالله.
🔭 احکام نجوم
🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ آغاز امور تعلیمی و یادگیری .
✳️ شروع به نگارش کتاب.
✳️ نو بریدن و نو پوشیدن.
✳️ شروع کارهای آموزشی.
✳️ و صید و شکار و دام گذاری خوب است.
💉💉 حجامت خون دادن فصد خوب نیست.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث حاجت روایی می شود.
👩❤️💋👨مباشرت: حکم مجامعت در شب پنجشنبه فرزند حاصل از آن حاکمی از حاکمان و یا عالم گردد.
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران" است.
نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه....
و مفهوم آن این است که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد. ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح
همه با هم این دعارو بخوانیم
🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
@haram110
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
دعای عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
#او_می_آید
السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ...
سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است.
سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631
4_5787152360421722517.m4a
16.3M
📛 حقایقی تلخ از ویتامین D ...
" مطالبی که هرگز گفته نشد..."
🔹 به کجا چنین شتابان 🔹
⛔️ مصرف ویتامین دی و ایجاد سنگ کلیه و سنگ مثانه
⛔️ مصرف ویتامین دی و کیست پستان در زنان
⛔️مصرف ویتامین دی و خار پاشنه
⛔️مصرف ویتامین دی و ایجاد خونریزی ( به هم خوردن کامل زمان قاعدگی )
⛔️ مصرف ویتامین دی و ایجاد سردرد
⛔️مصرف ویتامین دی و حالت تهوع
⛔️مصرف ویتامین دی و ایجاد یبوست
⛔️مصرف ویتامین دی و ایجاد مشکلات جبران ناپذیر ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈اگر بخوای کسی رو ۳۰درصد برنجونی
اول باید خودت رو ۷۰ درصد برنجونی
👈اگر کسی ازت درخواست کمک کرده
بدون قبلا از خدا درخواست کمک کرده
و خدا آدرس تورو بهش داه ...!
👈طولانی مدت از کسی متنفر نباش
چون این تنفر در تو تبدیل به
نقطه ضعف تو میشه ...!
👈اعتماد المثنی نداره ... اگه
از دست رفت دیگه رفت ...
👈اینو خیلی به خاطر بسپاریم
آدمها، تقریبا همه ی آدم ها
یادشون میره که
براشون چیکار کردی
ولی یادشون میمونه
باهاشون چیکار کردی ...!