*⃣امام هادى عليهالسّلام:
العُقُوقُ يُعَقِبُ القِلَّةَ وَ يُؤدِّی اِلَى الذِّلَّةِ
عاقّ والدين، نادارى در پى دارد و به خوارى مىكشاند.
📚بحارالانوار ج۷۴ ص۸۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
*⃣مولانا امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
اُخرِجُوا مِنَ الدُّنيَا قُلُوبِكُم مِن قَبلِ اَن تَخرُجَ مِنهَا اَبدَانُكُم فَفِيهَا اَختُبِرتُم وَ لِغَيرِهَا خُلِقتُم
پيش از آن كه بدنهايتان از دنيا بروند، دلهايتان را از آن بيرون ببريد، زيرا دنيا آزمايشگاه شماست و براى غير آن آفريده شدهايد.
📚نهجالبلاغه خطبهٔ ۲۰۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
📖السَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا طَالِبَ ثَارِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ أَبْنَاءِ اَلْأَنْبِيَاءِ...
سلام بر تو ای خونخواه فرستادگان خدا...
سلام بر تو و بر روزی که ذوالفقار تو بر گردن دشمنان خدا بنشیند و قلب مظلومان تاریخ را التیام بخشد!
📚صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰
حرم
* 💞﷽💞 #رمان_مسافر_عاشق❤️ #رمان_پنـجاهوشـشم حـالا دیگـر همہ آمـده اند و سـاعت نزدیـک دوازده شـب است
* 💞﷽💞
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#رمان_پنـجاهوهـفتم
با چـادرم صورتم را پاڪ میکنم و میگویم : باور کـن نمے تونم...
و دوباره اشـک هایم سرازیر میـشوند پیـراهنت را از داخـل ساک در مے آوری و میگویی : میـخوام تو برام بـپوشے...
نگاهے بہ پیراهنـت می اندازم
با اینکہ ایـن رفتارت تماما از محـبت است اما ثانیہ ثانیہ اش وجـودم را بہ آتـش میکـشد...لبـاس رزم برازنـده ے قامـتت مـسافر من...امـا کمی هم بہ فکـر قلب بیچاره ے من باش...!
لبـخندی میزنی و دلبری هایـت شروع میـشود انگار تمام اعـضا و جوارحـت می خواهنـد از مـن خداحافظی کـنند...
لبـخند زیـبایـت را هیـچ وقـت فرامـوش نمی کنم...!
پیـراهنـت را از دسـتت میـگیرم و روبرویـت می ایـستم
دسـتانم قوت بالا آمـدن ندارنـد تمام تنم بہ لرزه می افـتـد
بہ هیـکل و صورتـت نگاه میکـنم یعنـی واقعا مـیخواهی بروی؟
بہ همـین آسانے؟
یعنـی بعد از ایـن دیگـر دست هایـت را ندارم؟ لبـخندت...صداے دلنـشینـت...گـرماے تنـت...آغـوشـت را دیگـر ندارم؟ یعنـے...
بہ همـین زودے گذشـت...؟!تمـام شد؟ آن پانزده روز...
با صـدایـت بہ خودم می آیم میـگویی : عـزیزدلم دیر میشہ ها...
همـچنان بہ لباسـت زل میزنم...میـترسم بہ چشـم هایت نگاه کنـم...میـترسم گیرایی چشـمانت عهدی را کہ بستہ ام بشـکند...
بہ آرامی دسـتم را دراز میـکنم و لبـاست را میگـیرم میـخواهم براے بار آخـرم کہ شده صـورتت را نگاه کنم...اما نمی توانم...یک طرف ایـمانم اسـت و طرف دیـگر احـساسم...
لباسـت را بہ تنـت میـکنم و یکے یکی دکمہ هایـش را میـبندم
آهاے دکمہ ها...میـدانیـد کہ همراه شـما نفـس هایم هم در حـال بستہ شدن اند...
مـراقب مسافـرم باشیـد!
#مـسافر_عاشـــق_مـن
نـویسنده : خادم الشهــــــــــ💚ـــــدا
بامــــاهمـــراه باشــید
حرم
* 💞﷽💞 #رمان_مسافر_عاشق❤️ #رمان_پنـجاهوهـفتم با چـادرم صورتم را پاڪ میکنم و میگویم : باور کـن نمے ت
* 💞﷽💞
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#رمان_پنـجاهوهـشتم
بعـد از بستہ شـدن آخـرین دکمہ چـشمانم دوباره پر از اشـک میـشود
سـرم را بالا مے آورم و با نگاهم براندازت میـکنم دیــگر طاقت نمی آورم و خـودم را در آغوشـت می اندازم و هـق هـق گریہ هایم بلنـد میـشود...پـیشانے ام را میبوسی و سرم را بہ سینہ ات میچـسبانی...
صداے ضربان قلـبت تیر خلاصے ام بود!دیـگر طاقت این یکے را نداشـتم...
سـاکت و آرام فقـط سعے دارے مـرا آماده کنی آماده ے یک خداحافظی...
گریہ هایم لباسـت را خیس میکند
مـرا از خودت جـدا میکنی و میگویی : الهی قربونـت برم با این گریہ هات چجوری انتظار داری بعـد از رفتن نگران نشـم...آروم باش...تو قراره قوے باشے...
و بعد جلو تر می آیی و با لبخـند میگویی: بہ فکر توراهیمون باش!
اشـک هایم را از گونہ هایم پاک میکنم
و با لبخنـدی زورکے حـرفت را تایید میکنم
سـربندت را از داخـل کولہ ات بر میداری و میگـویی : مـیشہ زحـمت اینم بکشے؟!
باورم نمیشـود...یعنے بعـد از بستن سربنـدت وقت رفتن اسـت؟!
با بهـت و ناباوری بہ حرکاتت زل میزنم...سربنـدت را از دستت میگیرم و بہ نوشتہ اش نگاه میکنم...
یا زینـب...همـسفرم را بہ خـودت سپـردم...تورا بہ جـان مادرت مراقبـش باش!
روی نوشتہ اش بوسہ ای میزنم و با صلوات آن را روے پیشانی ات میبندم...تا رویـت را بر میگردانی از شدت تعجـب بہ چهره ات زل میزنم...نورانـیت عجیبے از صورتت میبارد...
یڪ زیبایی خاص کہ هیچوقت اینگونہ ندیدمـت! جلو می آیی و با لبخند میگـویی : خب حالا عکس دخترمو بـده میـخوام برم!
ایـن حـرفت مرا در اوج اشک هایم می خنداند! حتے لحظات آخر هم دسـت از شوخی برنمیداری...
برگ سونوگرافی را کہ چـند روز بعد از آمدنمان بہ مـطب رفتہ بودم از داخل کیـفم برمیدارم و روبروی صورتت میگیرم بعد از
چنـد ثانیہ میگـویم :امـروز میـخواستم جلوے رفتنت رو بگیـرم لااقل تا زمانے کہ این بچہ بہ دنیا بیاد...اما...نہ محمـد...مـریمت اینقدر بے معرفت نیسـت برو...خدا بہ همـراهـت!
لبـخندت خـشک میـشود و جـواب میدهے
نـویسنده : خادم الشهــــــــ💚ـــــــدا
بامــــاهمـــراه باشــید
هدایت شده از سلامتکده مشکات | ارگانیک
4_6014726867662145159.mp3
3.83M
💠 #مزاج_شناسی_تخصصی (۳۷)
✅ ویژگی های فصل زمستان و بهار چیست؟
✅ تدابیر این دو فصل
🔊 استاد #نظری_زاده
@meshkatqom
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دهم ✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ "دوازده مالک از قریش"
…👥 عَن جابِرِ بن سَمُرَةَ قالَ : خَطَبنا رَسولُ اللّهِ صَلّي اللّهُ عَلَيهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ بِعَرَفَةَ فَقالَ:
❇️ لَن يَزالَ هذا الدّينُ عَزيزاً مَنيعاً ظاهِراً عَلي مَن ناوَأهُ لا يَضُرُّهُ مَن فارَقَهُ أو خالَفَهُ حَتّي يَملِكُ اثناعَشَرَ كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ…
حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله در روز #عرفه برای ما خطبه میخواند و می فرمود:
✴️ این دین همواره سربلند و نفوذناپذیر می ماند و بر هر که با او دشمنی کند پیروز خواهد شد ؛ هر که از آن جدا شود یا با آن مخالفت کند آسیبی به آن نمی رساند تا اینکه دوازده نفر که همه از قریش اند , بر آن مالک شوند…
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ مسند احمد ۹۶/۵
▪️موارد مشابه اشاره به عنوان "دوازده مالک از قریش" با کمی اختلاف در متن از همین راوی:
✔️ مسند احمد ۹۳/۵
✔️ غیبة نعمانی ص۱۱۶ ب۶ ح۱۷
✔️ المعجم الکبیر ۲۱۴/۲ ح۱۷۹۵
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️موضوع #درباره_عايشه سلقلقیه • قسمت — چهل نهم✔️
#حیله
7_ فرستادن عایشه سلقلقیه به مدینه و جوانمردی حضرت آقا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام
🔻«ابن ابی الحدید معتزلی» در این باره می نویسد:
«اگر خلیفهٔ دوم «عمر بن زنا» به جای « حضرت امیرالمومنین » علی « بن ابی طالب علیه السلام » بود هر آینه عایشه «سلقلقیه» را قطعه قطعه میکرد‼️!"(1)
🔹حضرت نزدیک ترین کسان را مأمور رسیدگی به عایشه سلقلقیه قرار داد و وی را با برادرش
«عبدالرحمن بن ابی بکر، به همراه سی مرد و بیست زن به مدینه فرستاد.
🔻این گروه از مردانی با ایمان برگزیده شده بودند که زنها خود را به شکل مردان در آورده، عمامه برسر و شمشیر حمایل داشتند.
🔹حضرت به زنها فرمودند: از این که زن هستید عایشه سلقلقیه را خبردار نکنید، مثل مردها
باشید و او را خدمت کنید.
👈هنگامی که عایشه سلقلقیه به مدینه رسید، از او پرسیدند: در راه حال تو چگونه بود؟
🔻گفت: خیلی خوب بود و « حضرت امیرالمومنین » علی بن ابی طالب « علیه السلام» به من بخشش زیاد کرد، امّا مردانی را با
من روانه کرده بود و [مرا به آنها سپرده بود]!‼️
👈آنگاه زنها خود را معرّفی کردند و داستان را گفتند.
❌عایشه سلقلقیه به سجده افتاد و گفت:
«ای پسر ابی طالب به خدا سوگند! به جز کَرَم و بزرگواری کاری نکردی. ای کاش من بیرون نرفته بودم تا این اتفاق ها بیفتد و یک یک اشتباهات خود را نام برد.»(2)
⚠️فراموش نشود که این کلمات دال بر توبهٔ عایشه سلقلقیه نبوده؛ چرا که او پس از این جنگ دست از دشمنی با حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بر نداشت که توضیحات آن را درپستهای بعدی ذکر میکنیم.
📚 1-شرح نهج البلاغه ابن الحدید ،ج ١٧ .ص ٢۵۴
2-
الجمل ابن شد قم، ص ۱۴۹؛
المسترشد ابن جریر (شیعی)، ص ۴۴۲ پاورقی؛
فصول المهمة ابن صباغ، ج ۱، ص ۴۳۳ پاورقی؛
شرح احقاق الحق، ج ۸ ص ۶۵۶؛
شجرة طویی، ج ۲، ص ۳۲۴:
اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۴۶۳
کتاب الفتوح ابن اعثم، ج ۲، ص ۴۸۴ پاورقی؛
عمدة القاری العینی،ج ۱۵، ص ۵۰ با اندک اختلاف.
*⃣فرازی حسّاس از زیارت حضرت صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف در سرداب مقدس:
فَلَوْ تَطَاوَلَتِ الدُّهُورُ وَ تَمَادَتِ الْأَعْمَارُ لَمْ أَزْدَدْ فِيکَ إِلَّا يَقِيناً وَ لَکَ إِلَّا حُبّاً وَ عَلَيْکَ إِلَّا مُتَّكَلاً وَ مُعْتَمَداً وَ لِظُهُورِکَ إِلَّا مُتَوَقَّعاً وَ مُنْتَظَراً وَ لِجِهَادِی بَيْنَ يَدَيْکَ مُتَرَقَّباً فَأَبْذُلَ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ أَهْلِی وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلَنِی رَبِّی بَيْنَ يَدَيْکَ وَ التَّصَرُّفَ بَيْنَ أَمْرِکَ وَ نَهْيِکَ
ای مولای من، ای صاحب الزّمان؛
اگر روزگارها به درازا کشد و عمرها طولانی شود، جز یقینم به تو و جز محبّتم به تو و جز توکّل و اعتمادم بر تو و جز توقّع ظهورت و انتظار آن دوران و جهاد در پیشگاهت، چیزی در من فزونی نمییابد، تا سرانجام جانم، مالم، فرزندانم، خانوادهام و همهٔ آن چه را که پروردگارم به من عطا فرموده است، به پیشگاهت تقدیم کنم و تسلیم در مقابل امر و نهیت باشم.
📚بحارالانوار ج۱۰۲ ص۱۱۸
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
◻️▫️موضوع #درباره_عايشه سلقلقیه • قسمت — چهل نهم✔️
#حیله
7_ فرستادن عایشه سلقلقیه به مدینه و جوانمردی حضرت آقا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام
🔻«ابن ابی الحدید معتزلی» در این باره می نویسد:
«اگر خلیفهٔ دوم «عمر بن زنا» به جای « حضرت امیرالمومنین » علی « بن ابی طالب علیه السلام » بود هر آینه عایشه «سلقلقیه» را قطعه قطعه میکرد‼️!"(1)
🔹حضرت نزدیک ترین کسان را مأمور رسیدگی به عایشه سلقلقیه قرار داد و وی را با برادرش
«عبدالرحمن بن ابی بکر، به همراه سی مرد و بیست زن به مدینه فرستاد.
🔻این گروه از مردانی با ایمان برگزیده شده بودند که زنها خود را به شکل مردان در آورده، عمامه برسر و شمشیر حمایل داشتند.
🔹حضرت به زنها فرمودند: از این که زن هستید عایشه سلقلقیه را خبردار نکنید، مثل مردها
باشید و او را خدمت کنید.
👈هنگامی که عایشه سلقلقیه به مدینه رسید، از او پرسیدند: در راه حال تو چگونه بود؟
🔻گفت: خیلی خوب بود و « حضرت امیرالمومنین » علی بن ابی طالب « علیه السلام» به من بخشش زیاد کرد، امّا مردانی را با
من روانه کرده بود و [مرا به آنها سپرده بود]!‼️
👈آنگاه زنها خود را معرّفی کردند و داستان را گفتند.
❌عایشه سلقلقیه به سجده افتاد و گفت:
«ای پسر ابی طالب به خدا سوگند! به جز کَرَم و بزرگواری کاری نکردی. ای کاش من بیرون نرفته بودم تا این اتفاق ها بیفتد و یک یک اشتباهات خود را نام برد.»(2)
⚠️فراموش نشود که این کلمات دال بر توبهٔ عایشه سلقلقیه نبوده؛ چرا که او پس از این جنگ دست از دشمنی با حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بر نداشت که توضیحات آن را درپستهای بعدی ذکر میکنیم.
📚 1-شرح نهج البلاغه ابن الحدید ،ج ١٧ .ص ٢۵۴
2-
الجمل ابن شد قم، ص ۱۴۹؛
المسترشد ابن جریر (شیعی)، ص ۴۴۲ پاورقی؛
فصول المهمة ابن صباغ، ج ۱، ص ۴۳۳ پاورقی؛
شرح احقاق الحق، ج ۸ ص ۶۵۶؛
شجرة طویی، ج ۲، ص ۳۲۴:
اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۴۶۳
کتاب الفتوح ابن اعثم، ج ۲، ص ۴۸۴ پاورقی؛
عمدة القاری العینی،ج ۱۵، ص ۵۰ با اندک اختلاف.
▫️◽️#درس_های_کافی
قسمت 🔖 نود-سوم✔️
علمت را از که میگیری ❓❗
♦♦➖➖➖➖♦♦
👥عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عمن ذكره، عن زيد الشحام👥
عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عز وجل: " فلينظر الإنسان إلى طعامه "قال: قلت ما طعامه؟ قال: علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه.
•———••———••———••———••———•
🔺زید شحام از حضرت امام محمد الباقر علیه السلام درباره ی گفتار خدای عزوجل (فلینظر الانسان الی طعامه)نقل میکند که از ایشان پرسید معنی خوراک چیست (که انسان باید به آن نظر کند)حضرت امام محمد الباقر علیه السلام فرمودند : علمی را که فرا می گیرد نظر کند که از چه کسی فرا می گیرد ؟!
📚الکافی ج ۱ ،کتاب فضل العلم ،باب النوادر ح ۸
🔹خاطرات جگر سوزی که کمر مقداد را شکست و موی علی را سپید کرد:
🔺 وظهرها مضرج بدم:
🔺حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام همسرش را دفن میکرد درحالیکه هنوز خون از سینه، پهلو و پشت او جاری بود به سبب شلاقها و شمشیرهای که به بدن مبارکش زدند:
🔺 حتی ادموا جسمها:
مقداد به عمر بن زنا میگوید:
خرجت بنت رسول الله من الدنيا و ظهرها و جنبها ينزفان بالدم لما ضربتموها بالسيف و السياط:
💔 دختر حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله از دنیا خارج شد - و او را شبانه به وصیتش کردیم - در حالیکه هنوز خون از پهلو و پشت او جاری بود، چون او را با شمشیر و شلاق ها زدید❗️
الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء (ع) - العلامه الأنصاري الزنجاني - ج ۱۵ - الصفحه ۳۰۹.
Meghdad: Fatima passed away while blood was running from her back and chest!
Al Mawsueat Al Kubraa - Al Zanjani - V 15 - P 309.
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️