eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
641 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5906510828722458796.pdf
189.1K
زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام- ویژه روز میلاد آن بانوی گرامی (روز 20 جمادی الاخری) ✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
16.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل یاس ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣🌟 سروران و دوستان گرامی!                                                   به اطلاع می رساند که سایت الکفیل، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه، صدّیقه کبری علیهاالسلام در روز 20 جمادی الاخری، برای زیارت آن بانوی مکرّمه در مدینه منوّره، ثبت نام می کند. لذا با ثبت نام در آدرس زیر، بانوی دو سرا را در سالروز میلادش، به نیابت از مولایمان، حضرت ولیّ عصر علیه السلام زیارت نماییم: https://alkafeel.net/zyara/ ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • پانزدهم ✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" سیرهء حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ." ✍..پنجمین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 47 روایت ، از منابع غنی ✨ شیعی بیان میگردد : ...👥... أبان میگوید : حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند : ❇️ سَيَاتي مَسجِدَكُم هذا - يَعني مَكَّةَ - ثَلاثُمِأئةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ ، يَعلَمُ أهلُ مَكَّةَ أنَّهُم لَم يَلِدهُم آباؤهُم وَ لا أجدادُهُم ، عَلَيهِمُ السُيوفُ : مَكتوبٌ عَلي كُلِّ سَيفٍ كَلِمَةٌ تَفتَحُ ألفَ كَلِمَةٍ ، تُبعَثُ الرّيحُ ، فَتُنادي بِكُلِّ وادٍ : هذا المَهديُّ يَقضى بِقَضاءِ آلِ داودَ ، وَ لا يَسألُ عَلَيهِ بَيِّنَةً. ✴️ در این مسجد شما - یعنی مسجدالحرام - سیصد و سیزده نفر می آیند که اهل مکه یقین دارند که پدران و اجدادشان هنوز آنها را نزاییده اند ؛ بر دوش آنها شمشیرهایی است که بر هر کدام کلمه ای نوشته شده که هزار کلمهء دیگر را می گشاید ؛ باد روانه می گردد و در هر وادی ندا سر می دهد که این مهدی است که هم چون آل داوود قضاوت می کند و در قضاوتش شاهدی بر مدعا نمی طلبد. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ الخصال ۶۴۹/۲ ح۴۳ ✔️ اثبات الهداة ۴۵۵/۶ ح۲۶۱ ب۳۲ ف۸ و ۹۱/۷ ح۵۳۹ ✔️ غیبت نعمانی ص۳۱۴ ح۷
به روی شانه ی خود دست رحمتی داریم غلام فاطمه ایم و چه عزتی داریم (س)💫💞 💫💞 💫💞
مداحی_آنلاین_مهربون_ترین_مادر_دنیا_دنیا_اومده_سیب_سرخی.mp3
2.63M
🌸 (س) 💐مهربون ترین مادر دنیا دنیا اومده 💐دلرباترین دلبر دنیا دنیا اومده 🎙 👏 👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - نور دنیا اومد از راه - طاهری.mp3
9.36M
🌸 (س) 💐زمستونه اما بهاره 💐بارون الهی میباره 🎤 👏 👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - این کیست این که محو تماشای خود شده - کریمی.mp3
12.79M
🌸 (س) 💐این کیست، این که محو تماشای خود شده 💐پیش از ظهور، مادرِ بابای خود شده 🎙 👏 👌بسیار دلنشین
مداحی آنلاین - ملک تلاوت سوره کوثر و شروع کرده - سلحشور.mp3
4.05M
🌸 (س) 💐ملک تلاوت سوره کوثر شروع کرده 💐از دل مکه آفتاب به عالم طلوع کرده 🎤 👏 👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرم
* 💞﷽💞 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای #قسمت_نود_وهشتم دلم خیلی براش تنگ شده بود.... پدر و مادروحید و
🌸 *﷽ 🌸 📚 رمان زیبای 🌈 برگشتم.آقای میانسالی بود.گفتم: _سلام بفرمایید -سلام دخترم.میتونم چند دقیقه منزلتون مزاحم بشم. وحید گفت: _حاجی من حرفمو گفتم. اون آقا منتظر حرف من بود... از رفتار وحید با اون آقا فهمیدم آشنا هستن.گفتم: _اختیار دارید،منزل خودتونه.بفرمایید. اون آقا تنها اومد سمت در.وحید به من گفت: _شما برو بالا.الان میام. رفتم بالا.برق روشن کردم.چایی هم آماده کردم.خیلی طول کشید بیان.از آیفون نگاه کردم.وحید جلوی اون آقا ایستاده بود و بهش میگفت: _نمیشه.من نمیتونم. لامپ آیفون که روشن شد دو تایی برگشتن سمت آیفون.گفتم: _آقاسید!مهمان رو دم در نگه داشتی. بفرمایید بالا. اون آقاهم از خدا خواسته سریع اومد داخل.... داشتم چایی میریختم تو لیوان وحید اومد تو آشپزخونه و گفت: _برا چی گفتی بیان بالا؟ -وحیدجان!! وقتی میگن میخوام بیام بگم نه؟! زشت نیست مهمون رو راه ندیم؟! سینی رو گرفت و گفت: _برو تو اتاق تا من نگفتم نیا بیرون. -چشم آقای خوش اخلاق. برای رفتن به اتاق باید از جلو مهمون رد میشدم.به اون آقا گفتم: _خوش آمدید.من مزاحمتون نمیشم.میرم تو اتاق،شما راحت باشید. یه قدم رفتم،اون آقا گفت: _دخترم میشه بشینید.من اومدم اینجا چون با شما کار داشتم. وحید ناراحت گفت: _حاجی حرفی دارید به خودم بگید. بعد به من گفت: _شما برو تو اتاق. یه نگاهی به آقایی که وحید بهش میگفت حاجی کردم،با اشاره گفت _بشین. یه نگاهی به وحید کردم،اشاره کرد برو.به وحید لبخند زدم. رو به حاجی گفتم: _تا حالا رو حرف آقاسید حرف نزده بودم. رو به وحید گفتم: _ولی فکر میکنم بهتره بمونم. نشستم روی مبل.حاجی لبخندی زد و گفت: _آدمی مثل وحید باید هم همچین همسری داشته باشه.. راستش دخترم من وضعیت شما رو میدونم... وحید پرید وسط حرفش و گفت: _شما که میدونید دیگه چرا اصرار میکنید. حاجی گفت: _چاره ای ندارم... بالبخند گفتم: _آقاوحید باید بره مأموریت؟ دو تایی به من نگاه کردن.وحید گفت: _نه.نمیرم. به حاجی گفتم: _کی باید بره؟ وحید گفت: _نمیرم به وحید نگاه کردم.لبخند زدم. دوباره به حاجی نگاه کردم.گفت: _هرچی زودتر،بهتر.فردا صبح بره که خیلی بهتره. وحید گفت: _نمیرم. به حاجی گفتم: _چقدر طول میکشه؟ وحید عصبانی شد.گفت: _من میگم نمیرم تو میگی چقدر طول میکشه؟ اصلا میشنوی من چی میگم؟ به حاجی نگاه کردم.گفت: _دوماه وحید با اخم به من نگاه میکرد.به حاجی گفتم: _خطرناکه؟ -نه.یه موقعیت بررسی و تحقیقه.من بهتر و دقیقتر از وحید نمیشناسم وگرنه تو این وضعیت شما اصلا بهش نمیگفتم. به وحید نگاه کردم.هنوز داشت با اخم به من نگاه میکرد.بالبخند گفتم: _برو،من راضیم. وحید عصبانی بلند شد.دو قدم رفت سمت اتاق بدون اینکه برگرده به من گفت: _بیا. به حاجی گفتم: _شما از خودتون پذیرایی کنید.منزل خودتونه. ببخشید..الان میایم خدمتتون. رفتم تو اتاق.سریع درو بست.گفت: _میفهمی چی میگی؟! اگه برم وقتی بچه هامون به دنیا بیان نیستم پیشت. گفتم: _بقیه هستن.منم کلا میرم خونه بابا یا خونه آقاجون که شما خیالت راحت باشه،خوبه؟ -یعنی برات مهم نیست من نباشم؟فرقی نداره برات؟ -معلومه که مهمه.ولی کارت مهم تره.حاجی گفتن کس دیگه ای ندارن که بتونه این مأموریت رو انجام بده. بعد با شوخی گفتم: _برا بچه های بعدی جبران میکنی. -گوشام دراز شد. -قبلا هم بهت تذکر دادم وقتی درمورد همسر من صحبت میکنی مؤدب باش.بعدشم من میخوام دخترهام مثل مامانشون دو تا داداش مهربون هم داشته باشن.آخه خیلی خوبه آدم داداش داشته باشه. خنده ای کرد و گفت:.... ادامه دارد...