حرم
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶ ✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی ✨ #سجده_بر_یک_فرشته 💎قسمت ۳ و ۴ به جمع خیرین در هی
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی
✨ #سجده_بر_یک_فرشته
💎قسمت ۵ و ۶
با این حرفهای منا ترس افتاد به جونمون برگشتیم که از کوچه بیایم بیرون.چند قدمی برنداشته بودیم که صدای پسر بچهای ما رو وادار کرد تا برگردیم به عقب
_خانم..خانممم..صبر کنید.
یه پسر ۱۰ساله که انگاری سندروم دان (یک مشکل ژنتیکه)داشت به سمتمون میدوید.وقتی رسید نزدیکمون گفت:
+خانم اینو بگیر
منا:_اون وقت چیه این؟؟
+این بده به آقا پلیسه
_این دیگه چیه؟
منا:_من میترسم محدثه بیا زود بریم از این کوچه
اون بچه دستشو باز کرد یه گردنبند بود که از چوب ساخته شده بود. روش یه عدد حک شده بود ۶۶۶. پسر گفت:
+بگیرید دیگه خواهش میکنم بدید به آقا پلیسه
منا:_این بدیم به پلیس که چی بشه؟پسر جون فیلم پلیسی زیاد میبینیا
انگار از چیزی ترسیده بود و از چشماش التماس میبارید نمیدونم چرا قبول کردم.
_باشه
گردنبندو گذاشت دست من شروع به فرار کرد.بلند صداش کردم و چند قدم تند به سمتش برداشتم.
_آقا پسر کجا بیا من نمیخام دردسرنشه برام
منا:_ولش کن محدثه نمیرسی بهش
نفسم بند اومده بود چه سرعتی داشت.
منا:_اصلا این مگه چیه که بریم به پلیس بدیم نمیخندن بهمون!؟
_راست میگی ولی حالا اینو چکار کنم
منا:_ولش کن بیا بریم پیشت بمونه فردا یک سری از هم اینجا رد میشم شاید دیدیمشون بهش دادیم
_حالا چرا اونوقت پیش من باشه؟
منا:_چون داد دست تو دیگه
_چه ربطی داره اون وقت؟!
منا طوری برگشت سمتم که گفتم:
_باشه پیش خودم میمونه انشاالله فردا میبینیمش بهش پس میدیم.
دیگه تا خود خونه حرفی نزدیم.به دم در خونه که رسیدم از منا خداحافظی کردم.با کلید در باز کردم رفتم تو خونه
_سلاااام مامان
مامان:_سلام چرا اینقدر دیر کردی؟
_کارمون امروز طول کشید از اون ور هم یک سری وسایل لازم داشتیم سری به بازار زدیم ببخشید یادم رفت اطلاع بدم
مامان:_خسته نباشی برو مادر لباستو عوض کن بیا سالادو تو درست کن که الاناست بابات هم برسه
_چشم مامان بازم ببخشید با این پا دردت همه کار خونه افتاده رو دوش شما و دست تنهایی همشو انجام میدی.
به خاطر اینکه لباسهام آلوده نباشه رفتم لباس عوض کردمو در سبد جداگانه گذاشتم تا بندازم ماشین بشوره ولی فکرم هنوز مشغول اون پسربچه بود.یعنی اون گردنبد چوبی چی میتونه باشه از کیفم در آوردمش باز نگاهی کردمو گذاشتمش تو کشو.
بعد آماده کردن سالاد وضو گرفتمو اذان که تازه تمام شده بود نمازمو خوندم. اومدم پایین.مامان داشت سفره رو میانداخت که صدای در اومد.
بابا:_سلام علیک
_سلام بابا جونم خسته نباشی بزار کمکت کنم
+صبر کن اول ضدعفونی کنم وسایلها رو بعد
مامان:_سلام محسن...محدثه بده به من ضدعفونی کنم خسته ای
بابا:_سلام خانم گلم چه بوی راه انداختی تو امروز به به...
مامان لبخندی زد.لبخند رو لب مامان که میاد چالش گونه اش دل آدمو میبره خدا به داد بابام برسه
_بده من محسن جان محدثه تو برو غذا رو بکش تا بابات لباسشو عوض کنه بیاد
_بععلله چششم من رفتم دنبال غذا کشیدنم.
دیس پلو رو که گذاشتم تو سفره بابا هم لباس عوض کرده اومد
_محدثه بابا یک میلیون تومن که گفته بودی را گذاشتم رو میز
_ممنون بابا جونم خدا بده برکت
(بابا برای تهیه بسته غذایی نیازمندان هر ماه پولی به من میده که به صندوق هیئت بدم )
بابا:_همه چیز گرون شده دلم برای قشر ضعیف جامعه میسوزه. دیگه انصافی نمونده فروشندهها تو این حال روزکرونایی بیشتر اجناس ضروری مردمو دو برابر سه برابر گرون کردن.بنده خدا از فقیر و کارگر در این شرایط کرونایی از کجا بیاره شکم زن بچه هاشونو سیر کنند. دلشونو هم نمیتونن به یارانه خوش کنن با ۴۵ تومن یارانه نمیشه سه روز نون خالی خرید.
مامان:_خدا بزرگه محسن جان این بحثها بزارید برای بعد غذا، سرد شد غذاتون.
با حرفهای بابام موافق بودم ولی چیکار باید میکردیم.بعد از خوردن غذا سفره که جمع کردم،ظرفها رو شستم رفتم تو اتاقم.
رو تختم دراز کشیدم و تو فکر اون پسربچه بودم حتی اسمش رو هم نمیدونستم.
تندی از جام بلند شدم اون گردنبندو از کشو میزم بیرون اوردم.نگاش کردم این عدد 666 که روش حک شده یعنی معنی چی می تونه باشه؟ اصلا چرا اون پسره اصرار داشت حتما این باید بدم به پلیس؟
مگه این گردنبد چیه چه کاربردی داره؟؟
یهویی یه فکری زد به سرم حتما یه اطلاعاتی هست تو گوگل یک سرچ کنم ببینم
گوشیو برداشتم و عدد 666 رو تو گوگل سرچ کردم.واای خدای من چی میبینم!!! نوشته یه عدد شیطانی! یعنی چی چرا شیطانیه این عدد؟روی یکی از سایتها دربارش مطلب نوشته بود...نوشته شده بود:"بعد از رانده شدن آدم و حوا دقیقا ۶۶۶ روز بعد شیطان از درگاه خداوند به بیرون رانده شد."
با خودم گفتم حتما همین جوری هک کردن روش. گردنبندو گذاشتم تو کشوی میزم. بعد خوندن آیة الکرسی سه تا قل هوالله احد چشمام بستم خوابیدم.
✨ادامه دارد....
💎
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
✨رمان فانتزی، آموزنده و معرفتی
✨ #سجده_بر_یک_فرشته
💎قسمت ۷ و ۸
💤همه جا تاریک بود اما تو دل تاریکی یک نور میدیدم هرچه به نور نزدیک میشدم شبیه آتش میدیدمش کامل به اون نور نزدیک شدم صدای گریه کسی به گوشم میرسید..با صدای لرزونی گفتم:چرا گریه میکنید اتفاقی افتاده؟گفت:سبب گریه من شماهایید..شماها؟!من اصلا شما رو نمیشناسم که سبب گریه شما باشم.صدا خشنتر شد:خودتو به اون را نزن منو خوب میشناسی.گفتم میشه خودتون معرفی کنید؟ گفت:من که عزیز خدا بودم مقام بالاتر از فرشتههای مقرب در عبادت داشتم من عاشق او بودم ولی به خاطر سجده نکردن به موجودی پستی مثل و امثال تو از درگاهش رانده شدم...
تازه دو هزاریم افتاد فهمیدم کیه گفتم: زمانی که تکبر کردی عبادت خود رو سوزاندی.این امتحان ساده به ظاهر سخت برا تو بوداین دوست داشتن از روی عشق نبود اینو خودت میدونی. بجاى توبه و اعتراف به اشتباهت، عمر طولانی از خدا خواستی.حالا هم به خاطر پلیدی و فکرهای شومت میخوای آدمها رو گمراه کنی! شعله آتش زبانه کشید:تا زمانیکه عمر دارم و مهلت داده شده کاری میکنم که معلوم بشه این بشری که خلقش کرد از گل ناچیز بجای سجده به خالق خودش، به چه چیزهای و چه کسایی سجده میکنه.گفتم:من تنها به خالق خودم سجده میکنم.قهقههای شیطانی کشید:هر کسیو به روش خودش مطیع میکنم تو رو هم مطیع خودم میکنم.اینو گفتو حملهور شد به سمتم..همین که به دو قدمیم رسید توسط یه نور پرت شد چند کیلومتری اون طرف..این نور چی بود دیگه...شما کی هستید؟؟گفت:من فرشته مراقب تو هستم نترس اون هیچوقت نمیتونه بهت آسیب برسونه. شیطان قهقهه شومی باز زد عیبی نداره پشت سرت نگاه کن..به پشت سرم نگاه میکنم وقتی برگشتم پشت سرم پدر و مادرم دیدم.شیطان:حالا ازش کمک بخواه..یه چیز شبیه شمشیر از شعله آتش درآورد.. میخوام این صحنه همیشه یادت بمونه.
با بغض رو کردم به فرشته:لطفا بهشون کمک کن من زورم بهش نمیرسه. فرشته:من چنین اجازه ای ندارم تو چیز داری قدرتمندتر از من..چی؟؟تو الان به من کمک کردی به اونا هم کمک کن. فرشته:متاسفم..شتابان بسوی اونا حرکت کردم.به یه چشم بهم زدن شیطان کنارشون ظاهر شد و شمشیر آتشین بالا برد فریاد زدم:خدااااا با گفتن خدا یک نوری همه جا رو پر کرد یه صدای آشنا و دلنشین به گوشم میرسد.💤
چشمم باز کردم.وای خدا من همش یه خواب بود..صدای دلنشین و دلنواز موذن مسجدمون بود..با خودم این آیه رو نجوا کردم :
إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ "همیشه نجوا و راز گفتن از (نفوس شریره) شیطان است که میخواهد مؤمنان را دلتنگ و پریشان خاطر کند در صورتی که هیچ زیان به آنها نمیرساند جز آنکه امر خدا باشد، و مؤمنان باید همیشه بر خدا توکل کنند "
از جام بلند شدم وضو گرفتم نماز صبحم که تموم شد نجواگونه گفتم...خدایا اگه گناه کردم که موجب دور شدن تو از من شده ببخشم، به سجده افتادمو به اشکام اجازه ریختن دادم گریه کردمو طلب بخشش کردم از خدای یگانهم..بعدتوکل کردم به خودش و سجاده امو جمع کردم بلند شدم سعی کردم بخوابم ولی خوابی که دیده بودم نذاشت دوباره بخوابم..بلند شدم چند صفحه قران خوندم تا این دل ناآرامم آروم بشه...
به طرف اشپرخونه رفتم.استکانها رو روی سفره گذاشتم که مامان وارد آشپزخونه شد.
مامان:_سلام صبح بخیر چقدر زود بیدار شدی
_سلام صبح مامان خوشکلم هم بخیر گفتم تا بیدارم حداقل میز رو بچینم.اخه قراره برم بیرون تا ۱۲و نیم برمیگردم بعدشم منو منا میریم هیئت مثل همیشه
مامان:_وقت میکنی درسهاتو بخونی؟عقب نمونی.
_اره مامان حواسم هست نگران نباش
همینطور که با مادرم حرف میزدمو استکانها رو از چای پر میکردم بابامم واردآشپزخونه شد...
_صبح بخیر بابا جون
بابا:_صبح تو هم بخیر دختر گلم به به عجب صبحانهای. مادرت که تازه بیدار شد پس حتما آماده کردن صبحانه کار توعه
_اره امروز زود بیدار شدم
بابا:_خیره انشاءالله
_انشاالله
بعد خوردن صبحانه به سمت اتاقم رفتم تا اماده بشم.وارد اتاقم که شدم گوشیمو برداشتم.پیام دادم به منا که یکساعت دیگه دم پارک منتظرتم.
سریع لباسامو پوشیدم و بعد خداحافظی از خونه زدم بیرون..خیلی تشنم شده بود ولی وقت نداشتم دوباره برگردم تو آشپزخونه.وارد سوپری محله شدم
_سلام آقا مجتبی ببخشید آب معدنی میخواستم
آقامجتبی:_بفرمایید
حساب کردم.داشتم میرفتم از سوپری بیرون که نگاهم به تلویزیون به خبری جلب شد (قتل پسربچه ۱۰سالهای در محلههای قدیمی تهران)
آقامجتبی:_اخه این بچه چه گناهی کرده.
چشمهامو دوختم به تلویزیون تا ببینم چه شکلیه از عکسی که دیدم شوک شدم این این همون بچه 10 ساله بود خدای من وااای.. خودش بود باورم نمیشه...
✨ادامه دارد....
💎
✶⊶⊷⊶⊷❍💚💎💚❍⊶⊷⊶⊷✶
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
57.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ برای سفر اربعین چی برداریم؟!
🔺توی این کلیپ چیزهای ضروری که باید توی کولهات بذاری تا انشاءالله با سلامت کامل به سفر معنوی اربعین بری و برگردی رو کامل توضیح دادم برات پس تا آخرش ببین رفیق!
⚠️تو هم در ثواب زیارت دوستانت سهیم شو و تا میتونی این پست رو بفرست برای دوستانت تا اونا هم یاد بگیرن و با آمادگی بیشتری به سفر سراسر نور اربعین مشرف بشن!
🔹با خودت نگی این همه چیز رو چطور ببرم چون قراره از هر کدوم یه کوچولو برداری و وزن همه شون با همدیگه یک کیلو هم نمیشه!
https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3
#اربعین
🙏👌نمازهای روز دوشنبه
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: هرکس روز دوشنبه ده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار سوره حمد و ده بار سوره توحید، خداوند در روز قیامت برای او از آن نماز نوری قرار می دهد که از آن نور، موقف (قیامت) روشن می شود به گونه ای که همه کسانی که خداوند خلق کرده است، در آن روز به واسطه آن نماز به او غبطه می خورند. (جمال الأسبوع، ص41)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، وقتی روز بلند شد، چهار رکعت نماز بخواند، در رکعت اول سوره حمد و آیةالکرسی، در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید، در رکعت سوم سوره حمد و سوره فلق و در رکعت چهارم سوره حمد و سوره ناس، و بعد از نماز ده بار استغفار کند، خداوند همه گناهانش را می آمرزد و به او قصری در بهشت فردوس عطا می کند که ویژگی آنچنانی دارد که در روایت بیان شده است. (جمال الاسبوع، ص68)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔸 ۲ مرداد/ اسد ۱۴۰۳
🔸 ۱۷ محرم ۱۴۴۶
🔸 ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۴
💠 مناسبتهای دینی
🐘 نزول عذاب بر اصحاب فیل
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج عقرب» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
امور ازدواجی
امور تجاری
امور زراعی
امور مربوط به حرز
امور مشارکتی
امور حفاری
بنایی
ختنه نوزاد
نام گذاری نوزاد
قرارداد مضاربه
دیدار با دوستان و مسئولین
⛔️ ممنوعات
جابجایی
رفتن به خانه نو
🚖 مسافرت
خوب و همراه صدقه باشد.
👶 زایمان
نوزاد هرگز فقیر نشود.
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
فرزند دهانی خوشبو و دلی مهربان دارد.
💇 اصلاح سر و صورت
میانه است.
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث صحت بدن میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سهشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۱۷ سوره مبارکه اسراء است.
﴿﷽ وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح﴾
کاری که باعث آزردگی و ناراحتی خواببیننده باشد، پیش آید ولی عاقبت بخیر شود.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
💞 #امام_سجاد علیهالسلام
💞 #امام_باقر علیهالسلام
💞 #امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز سهشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃