eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
7هزار ویدیو
679 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5791866533705682128.mp3
17.24M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} سرود: مه عالم آرا جواد الائمه/ 🎙حاج محمّدعلی قاسمی؛
18.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج} دست خود را از دست امام زمان ارواحنا فداه جدا نکنیم/ 🎤شیخ عبّاس مفید؛
4_6046337096816270494.mp3
2.55M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج} تبرّی و برآورده شدن حاجت! 🎤استاد شیخ حسین یوسفی؛
37.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج} گلایهٔ منتظرین، در زمان امام صادق علیه السّلام/ 🎤حجّت‌الاسلام نعمت‌شاهی؛
حرم
💞رمان #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت ۱۰ _بله آقای فرمانده پایگاه . در همین حال یکی از پسرهای بس
💞رمان 💞 قسمت ۱۱ . . که دیدم همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستشه . نمیدونم چرا ولی بغضم گرفته بود . من اولش فقط دوست داشتم با اقا سید کل کل کنم ولی چرا الان ناراحتم؟! . نکنه جدی جدی عاشقش شدم؟! . تا آخر جلسه چیزی نفهمیدم و فقط تو فکر بودم . میگفتم شاید این انگشتره شبیهشه . ولی نه..جعبه انگشتر هم گوشه ی میز کنار سر رسیدش بود . بعد جلسه با سمانه رفتیم برای آخرین زیارت . دلم خیلییی شکسته بود . وقتی وارد صحن شدم و چشمم به گنبد خورد اشکهام همینطوری بی اختیار میومد. . به سمانه گفتم _من باید برم جلو و زیارت کنم . سمانه گفت _خیلی شلوغه ها ریحانه . گفتم _نه من حتما باید برم و ازش جدا شدم و وقتی وارد محوطه ضریح شدم احساس کردم یه دقیقه راه باز شد و تونستم جلو برم. فقط گریه میکردم. چیزی برای دعا یادم نمیومد اون لحظه .فقط میگفتم کمکم کن. . وقتی وارد صحن انقلاب شدیم سمانه گفت _وایسا زیارت وداع بخونیم . تا اسم وداع اومد باز بی اختیار بغضم گرفت . یعنی دیگه امروز همه چیز تمومه . دیگه نمیتونیم شبها تو حرم بمونیم . سریع گفتم _من میخوام بعدش باز دو رکعت نماز بخونم . -باشه ریحانه جان . مهرم رو گذاشتم و اینبار گفتم _نماز حاجت میخوانم قربتا الی الله . اینبار دیگه نه فکر آقا سید بودم نه هیچکس دیگه...فقط به فکر میکردم . بعد نماز تو سجده با خدا حرف زدم و بازم بی اختیار گریه ام گرفت و اولین بار معنی سبک شدن تو نماز رو فهمیدم. . بعد نماز تو راه برگشت به حسینیه بودیم که پرسیدم: . -سمانه؟! . -جانم؟! . -میخواستم بپرسم این اقا سید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟! . ادامه دارد ... . . نويسنده✍ .
💞رمان 💞 . قسمت ۱۲ -میخواستم بپرسم این اقا سید و زهرا باهم نسبتی هم دارن؟! . -اره دیگه...زهرا دختر خاله اقا سیده . وقتی شنیدم سرم خیلی درد گرفت..اخه رابطشون خیلی صمیمی تر از یه پسر خاله و دختر خاله مذهبیه . حتما خبریه که اینقدر بهم نزدیکن . ولی به سمانه چیزی نگفتم . -چیزی شده ریحان؟! . -نه...چیزی نیست . -اخه از ظهر تو فکری . -نه..چون اخرین روزه دلم گرفته . خلاصه سفر ما تموم شد و تو راه بازگشت بودیم و با سمانه از گذشته ها وخاطرات هرکدوممون حرف میزدیم..که ازش پرسیدم: . -سمانه؟! . -جانم ؟! . -اگه یه پسری شبیه من بیاد خواستگاریت حاضری باهاش ازدواج کنی؟! . -کلک.. نکنه داداشتو میخوای بندازی به ما . -نه بابا.من اصلا داداش ندارم که داشتمم به توی خل و چل نمیدادم کلا میگم . -اولا هرچی باشم از تو خل تر که نیستم ثانیا اخه من برای ازدواج یه سری معیارهایی دارم باید اونا رو چک کنم. الان منظورت چیه شبیه تو؟! . -مثلا مثل من نه زیاد مذهبی باشه نه زیاد غیر مذهبی .نماز خوندن تازه یاد گرفته باشه.و کلا شرایط من دیگه . -ریحانه تو قلبت خیلی پاکه اینو جدی میگم.وقتی آدمی اینقدر راحت تو حرم گریش میگیره و بغضش میترکه یعنی قلبش پاکه و خدا بهش نگاه کرده . -کاش اینطوری بود که میگفتی -حتما همینطوره..تو فقط یکم معلوماتت درباره دین کمه وگرنه به نظر من از ماها پاک تری..اگه پسری مثل تو بیاد و قول بده درجا نزنه تو مذهبش و هر روز کاملتر بشه چرا که نه حالا تو چی؟! یه خواستگار مثل من داشته باشی چی جوابشو میدی؟! . -اصلا راهش نمیدادم تو خونه . -واااا...بی مزه...من به این آقایی . -خدا نکشه تو رو دختر . خلاصه حرف زدیم تا رسیدیم به شهرمون و ... . یه مدت از برگشتمون گذشت و منم مشغول درس و جلسات اخر کلاسهای ترم بودم و کمی هم فکر اقا سید . دروغ چرا... . من عاشق اقا سید شده بودم. عاشق مردونگی و غرورش . عاشقه.. . اصلا نمیدونم عاشق چیش شدم . فقط وقتی میدیدمش حالم بهتر میشد . احساس ارامش و امنیت داشتم . همین . بعد از اومدن سعی میکردم نمازهامو بخونم ولی نمیشد. خیلیا رو یادم میرفت و نماز صبح ها رو هم اکثرا خواب میموندم . چادرم که اصلا تو خونه نمیتونستم حرفشو بزنم و چادر سمانه هم بهش پس داده بودم . یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر اقا سید . ادامه دارد ... . نويسنده✍
ای ولی عصــــــــر و امام زمان ای سبــــب خلقت کون و مکان حجّت حــق حامیِ دین العجل شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما تا تـــــو ز ما روی نهان کرده‌ای غم بـه دل پیر و جوان کرده‌ای ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا