حرم
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ▪️ #فضائل_و_زندگانی_حضرت_فاطمه_زهرا علیها السلام ▪️◼️ #بخش_چه
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
▪️ #فضائل_و_زندگانی_حضرت_فاطمه_زهرا علیها السلام ▪️◼️
#بخش_پنجم
#دستور #ابوبكر و #بيعت با #او ▪️◻️▪️
در اين هنگام، ابوبكر برخاست و گفت: اين عمر و ابوعبيده است، با يكي از اين دو نفر، هر كدام را كه ميخواهيد، بيعت كنيد.
عمر و ابوعبيده گفتند: سوگند به خدا در بدست گرفتن امر خلافت، بر تو پيش نمي گيريم، تو بهترين مهاجران هستي، تو جانشين رسول خدا (ص) در اقامه ي نماز هستي كه بهترين دستور دين است!! اكنون دست دراز كن تا با تو بيعت كنيم.
وقتي كه ابوبكر، دستش را دراز كرد تا عمر و ابوعبيده با او بيعت كنند، بشير بن سعد بر آنها پيش گرفت و
با ابوبكر بيعت كرد، حُباب بن منذر انصاري فرياد زد: «اي بشير! خاك بر سر تو باشد، بخل كردي كه پسر عمويت (سعد بن عُباده) امير شود؟! ».
اسيد بن حضير رئيس دودمان اَوْس، به اصحاب خود رو كرد و گفت: «سوگند به خدا اگر شما با ابوبكر بيعت نكنيد، طايفه ي خزرج هميشه بر شما برتري خواهند يافت.
اصحاب اسيد برخاستند و با ابوبكر بيعت كردند، در نتيجه «سعد بن عُباده» در اين راستا شكست خورد، و طايفه ي خزرج با او همدست نشدند.
در اين وقت، مردم از هر سو آمدند و با ابوبكر بيعت نمودند، و در اين بين سعد بن عُباده كه در بستر خود بيمار و نشسته بود، نزديك بود زير دست و پاي جمعيت قرار گيرد و صدا زد: مرا كشتيد!
عمر گفت: سعد را بكشيد، خدا او را بكشد. [۲۷].
[۲۷]📚 اين مطلب در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج ۱ ص ۱۷۴ آمده است (مترجم).
~~~~~~~~⚜️🔸💠🔸⚜️~~~~~~~~
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۳۶
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۳۷
ایوب داشت به خرده کارهای خانه میرسید...
#تعمیر پریز برق و شیر آب را خودش انجام می داد و این کارها را دوست داشت.
گفتم:
_"حاجی، من درسم تمام شد دوست دارم بروم سر کار"
_ مثلا چه جور کاری؟
+ #مهم نیست، #هرجور کاری باشد.
سرش را بالا انداخت بالا و محکم گفت:
_"نُچ، خانم ها یا باید #دکتر شوند، یا #معلم و استاد، باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد."
ناراحت شدم:
_"چرا حاجی؟"
چرخید طرف من
_"ببین شهلا، خودم توی اداره کار می کنم، میبینم که با خانم ها چطور رفتار می شود.... هیچ کس #ملاحظه ی روحیه لطیف آن ها را نمی کند.... حتی اگر #مسئولیتی به عهده ی زن هست نباید مثل یک مرد از او بازخواست کرد.... او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد.... اصلا میدانی شهلا، باید #ناز_زن را کشید، نه اینکه #او ناز رئیس و کارمند و باقی آدم ها را بکشد.
چقدر ناز آدم های مختلف را سر #بستری کردن های ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود.
هر مسئولی را گیر می آوردم
برایش #توضیح می دادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است.
مراقبت های #خاص خودش را می خواهد.
به #روان_درمانی و #گفتاردرمانی احتیاج دارد، نه اینکه فقط دوز قرص هایش کم و زیاد شود.
این تنها کاری بود که مدد کارها می کردند.
وقتی اعتراض می کردم، می گفتند:
_"به ما همین قدر حقوق می دهند"
اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود #دوباره بستری می شد
ادامه دارد...
✿❀