eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
* 💞﷽💞 ‍ #قسمت‌چهل‌و‌دوم #نم‌نم‌عشق یاسر نگاهی به ساعت انداختم،هشت بود...سریع لباس کارم رو تنم کر
* 💞﷽💞 ‍ یاسر بعدازتوضیحاتی که بقیه ی همکارا دادند جلسه به پایان رسید و کم کم همه از اتاق خارج شدند... من و امیرهم خواستیم خارج بشیم که سرهنگ صدام زد... سرگردموسوی،شماتشریف داشته باش امیرنگاهی به من انداخت و آروم گفت داداش گاوت زایید،دوقلو...من که الفرار... و سریعا متواری شد... به سمت سرهنگ رفتم و بعدازاحترام نظامی گفتم _درخدمتم ... بادست اشاره به نشستن کرد...روی نزدیک ترین صندلی نشستم... چته یاسر،پریشونی... واقعااحتیاج داشتم یکی اینوازم بپرسه... _دایی...هیچی تحت کنترل من نیست،روزی که این نقشه رو پیشنهاددادم فکرمیکردم همه چی خوب پیش میره ولی الان.... لبخندی زد و گفت از تو توقع بیشتری داشتم. هنوز که چیز جدی رخ نداده... _میدونید اگه مهسو جریان اصلی رو بفهمه چقدر داغون و شوکه میشه؟ یاسریادت باشه قرارنیست بچه بازی کنی و این همه ادم بی گناه رو پای احساساتت قربانی کنی... باعجز بهش نگاهی کردم و گفتم _استانبول برای مهسویعنی جهنم...میدونم به محض رسیدن به اونجا همه چیو میفهمه... نگاه غمگینی بهم انداخت و گفت تحمل کن دایی جان...توکل و تحمل... سری به نشونه ی تاییدتکون دادم و بعدازکسب اجازه از اتاق خارج شدم و به سمت پارکینگ رفتم...امیررو کنار ماشین دیدم...ریموت رو زدم و سوارشدیم و ماشین رو به حرکت درآوردم.. هردومون اخمامون درهم بود...سخت بود..راهی رو میخواستیم بریم که هیچ تضمینی نداشت...میخواستیم باپای خودمون به قتلگاه بریم... گوشیم رو برداشتم و سیم کارت دو رو فعال کردم... شماره ی مسعود رو گرفتم... سریع برداشت...زدم روی بلندگو جانم میلادجان.. _سلام مسعود.مهمونی رو کنسل کن... عه ،چراداداش؟ماکلی تدارک دیدیم _همین که گفتم،چراشم به خودم مربوطه... و قطع کردم...سریع شماره ی عفریته ارو گرفتم...خیر سرش مادرمه...هه..فقط اسمش مادره...نه رسمش... بانازجواب داد.. جااانم گل پسر.. _سلام غزال من سریع بگوچی شده _مهمونی کنسله...یعنی من برام یه کاری پیش اومده ،به مسعودگفتم کنسل کنه.گفتم درجریان باشی... ولی این قرار ما نبود میلاد اخمام توی هم رفت و گفت... _مسلما قرارمونم نبود من رو بااون دختره ی عوضی دوباره رو به رو کنی... و تماس رو قطع کردم و سیم کارت رو خاموش... ادامه دارد... لایک❤فراموش نشه😉 _ *