🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀
#قصهشب
#قسمتچهلوهفتم
✍ اگر این خاندان اینقدر پیش او احترام دارند پس چرا دستور حمله به این خانه و اهل این خانه را داد؟
حضرت فاطمه سلام الله علیها همان طور که روی خود را به دیوار کرده است به او فرمودند: «آیا تو حرمت ما را نگاه داشتی تا من تو را ببخشم ؟»
ابوبکر لعنة الله علیه سر خود را پایین میاندازد ، هیچ جوابی ندارد که بگوید . اکنون موقع آن است که حضرت فاطمه سلام الله علیها از آنها سؤل خود را بکند:
ــ شما اینجا آمدهاید چه کنید ؟
ــ ما آمدهایم به خطای خود اعتراف کنیم و از تو بخواهیم که ما را ببخشی .
ــ من سؤلی از شما میکنم اگر راستش را بگویید میفهمم که واقعا برای عذر خواهی آمدهاید .
ــ هر چه میخواهی بپرس که ما راستش را به تو خواهیم گفت .
ــ آیا شما از پیامبر شنیدید که فرمودند: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم ، هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟»
ــ آری ، ای دختر پیامبر ! ما این حدیث را از پیامبر شنیدیم .
ــ شکر خدا که شما به این سخن اعتراف کردید .
نگاه کن ! حضرت فاطمه سلام الله علیها دستهای ناتوان خود را به سوی آسمان میگیرد و روی خود را به سوی آسمان میکند و از سوز دل چنین میگوید: «بار خدایا ! تو شاهد باش ، این دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضی نیستم »
آنگاه رو به آنها میکند و میگوید: «به خدا قسم ! هرگز از شما راضی نمیشوم ، من منتظر هستم تا به دیدار پدرم بروم و شکایت شما را به او بکنم »
اینجاست که ابوبکر لعنة الله علیه با صدای بلند گریه میکند: «وای بر من ، من از غضب تو به خدا پناه میبرم ، امان از عذاب خدا ، ای کاش ، به دنیا نیامده بودم و چنین روزی را نمیدیدم!»
عُمَر لعنة الله علیه نگاهی به ابوبکر لعنة الله علیه میکند و میگوید: «آرام باش ، من تعجّب میکنم که چگونه مردم تو را به عنوان خلیفه انتخاب کردند ، چرا با خشم یک زن ، بیقرار میشوی ؟ مگر چه شده است ؟ تو یک زن را از خود رنجاندهای ، دنیا که تمام نشده است»
ابوبکر لعنة الله علیه با شنیدن سخن عُمَر لعنة الله علیه ، مقداری آرام میشود، حضرت فاطمه سلام الله علیها ، سخن عُمَر لعنة الله علیها را میشنود ، برای همین میگوید: «من بعد از هر نماز شما را نفرین میکنم»
بار دیگر صدای گریه ابوبکر لعنة الله علیه بلند میشود . عُمَر لعنة الله علیه از جای خود بلند میشود ، ابوبکر لعنة الله علیه هم برمیخیزد و آنها خانه را ترک میکنند .
آیا به راستی ابوبکر لعنة الله علیه از نفرین حضرت فاطمه سلام الله علیها ترسید؟
آنطور که من میدانم ابوبکر لعنة الله علیه بسیار زیرک است، هدف او از این سخنان، چیز دیگری بود. اگر او واقعاً از کردار خود پشیمان شده بود، چرا اینقدر زود از سخن خود دست کشید؟ معلوم میشود که او این سخنان را از روی واقعیّت نگفت.
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، کنار حضرت فاطمه سلام الله علیها نشسته است ، حضرت فاطمه سلام الله علیها خوشحال است که درس خوبی به خلیفه داده است .
حضرت فاطمه سلام الله علیها نگاهی به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میکند و میگوید:
ــ علی جان ! تو از من خواستی که آنها را به خانه راه دهم ، آیا آنچه را از من خواستی انجام دادم ؟
ــ آری .
ــ حالا من اگر از تو یک چیز بخواهم قبول میکنی ؟
ــ آری ، فاطمه جانم !
ــ من از تو میخواهم که وقتی من از این دنیا رفتم نگذاری این دو نفر بر جنازهام نماز بخوانند .
آری! حضرت فاطمه سلام الله علیها به فکر این است که برای همیشه تاریخ، پیام مهمّی بگذارد. هر کس که تاریخ را بخواند از خود سؤل خواهد کرد که چرا ابوبکر لعنة الله علیه بر پیکر دخترِ پیامبر صلی الله علیه و آله نماز نخواند
( ادامه دارد ان شاء الله...)
#گزارشتحلیلیهجوم به بیت وحی🥀
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻