eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
632 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ♦️یکی از مواردی که ما در ماه رمضان باید کنیم👇 هست. 🖥 با تلویزیون افطار می کنید😎 با تلویزیون می خوابید 😇سحر هم با تلویزیون بلند می شید😍. خانوما چشم تلویزیون رو در نیارید.🤓 پاکسازیش نکنید هر چی داره تا فیها خالدونش نگاه نکنید⛔️ 😄 بعضی ها تمام سریال های این ماه شبکه های تلویزیون رو حفظند. میگه تا یه آب جوش و خرما بخوری سریال شبکه ۳ شروع میشه😳 تا به آش برسی شبکه ۲😉 تا به برنج برسی شبکه ۵☹️ تا بخوای بخوابی شبکه ۱ 😔سریال داره. تلویزیون هم مدام تبلیغ می کنه. حداقل سخنرانی ها، بیان احکام تلویزیون رو هم رصد بکنین و استفاده کنین. خودتون برای رشدمون و کنید. حيفه پای تلویزیون به بهانه سرگرمی و فیلم دیدن فرصت هامون رو بسوزونیم📛📛 ✅ اگه نمی تونی مسجد بری، نمی تونی جزء خوانی بری، برنامه جزء خوانی تلویزیون را داشته باش ببین شبکه یک چه موقع قرآن میخونه. نمی تونی یک ساعت با بچه بشینی قرآن بخونی. یه ربعش را با شبکه یک بخون، یک ربعش را با شبکه دو یک ربع بعدی رو با شبکه سه. حتی میتونی با پخش قرآن نوجوان ها بخونی که بچه هم تشویق بشه. از اذان صبح تا وقتی می‌ خوابیم یه جزء را کن کم بخون. 🍃گفتیم خانوما کارهاتونو خرد کنید، تقسیم کنید مثلا یه جزء اگه ۲۰ صفحه ست ۲۰ صفحه را در ۵ نوبت بخون. ۵ تا نماز داری بعد از هر نماز ۴ صفحه بخون ببینید پس شدبخونیم. ♻️❤️برای هم داشته باشید، ، داشته باشید. میدونید هرکاری آدابی داره، ادبی داره، حالا ما مسلمان ها چطور با کتاب آسمانی مان برخورد میکنیم⁉️⁉️ پامون به طرفش دراز نباشه❌ پشيمون بهش نباشه❌ وضو داشته باشیم✅ سرمون پوشیده باشه✅ خوابیده قرآن نخونیم❌ با صوت حزين بخونیم✅ خیلی چیزهای دیگه مثلا باشه، ✅ پایین تر از زانو روی زمین نباشه❌ میتونی یه سجاده پهن کنی و برای خودت درست کنی💠💙 گلاب بپاشی🌸💚 لباس سفید بپوشی یا یه روسری سفید بندازی🌟💛 رو به قبله بشبنی🕋❣ صدای قرآن توی خونه شنیده بشه💖 از قلم قرآنی استفاده کن♻️ به بچه ات بگو بخونه صداش رو ضبط کن 💞👧👦 برای همسرت عرقچین و عبا تهیه کن✅ نمیتونی، یه چفيه بذار. یه انگشتر عقيق یا فیروزه بگذار✅✅✅ عکس پدر و مادر هر دو نفرتون اگر هر کدام به رحمت خدا رفتن رو بگذار اول قرآن. بنویس بگذار که ختم قرآن از طرف اونا به نیابت، امانت به امام رضا علیه السلام هدیه به دست امام زمان عجل الله فرجه . 🌿💠🌿 کن👇 دعای روزهای ماه مبارک🌞 دعای شبهای ماه مبارک🌛 دعای سحرها🌗 تعقیبات نماز. افتتاح، عاشورا، عهد کم کم مفاتیح شما بيان کننده عادات شما میشه✨ ببینم چکار میکنید.👏👏💠 این کارها همش انرژی میده🌺 شوق میده🌺 سرذوق میاره🌺🌼 خانم ها کنید. جو خونه رو کنین. داشته باشین. . 👏👏👏👏 😱بعضیا میگن وای یه جزء عقب موندم دیگه هیچی یه جزء موند‌ . بعد هی سنگین میشه می مونه یه دفعه ۵ جزء عقب موندی. 📢📢 تا می تونید تو این ماه قرآن بخونید روزی یه جزء را بخون که اقلا توی ماه بکنید. یکی دو صفحه شو با معنی بخونید. یکی دو تا آیه رو تدبیرش را جستجو کن پیدا کن. یک دو تا آیه رو مهارتی کن توی زندگی استفاده کن. بعد چند سال شما کلی به آیات قرآن عمل کردی و نور قرآن توی زندگی و وجودتون هست🌟🌸🌟🌸 @haram110 ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
* 💞﷽💞 ‍ اما آنچه راحله تعریف میکرد هیچ جایی برای خیال پردازی معصومه باقی نمی گذاشت... دعوا با استادی سوسول و از خود راضی، رد وبدل شدن حرفهایی تهدید آمیز که به هیچ عنوان شبیه یک دعوای سطحی نبود و آخر سر تشر خواهرش به آن پسره! مبنی بر اینکه حتی اگر درس را حذف کند و یک ترم عقب بیفتد از وی معذرت خواهی نخواهد کرد. شاید اگر شخص دیگری ب جز راحله این حرفها را میزد میشد به این توپ و تشر ها اعتنا نکرد اما راحله چنین آدمی نبود. اگر حرفی میزد سر حرفش می ایستاد و بنابراین جای امیدی برای تبدیل این رابطه به یک رابطه عاطفی باقی نمی ماند. مخصوصا با توصیفاتی که راحله از آن جناب میکرد: پسری تهرانی،لوس و سوسول، با آن موهای آلا مد، زنجیر طلا و تیپ جین پوشش هیچ شباهتی به خواستگار های راحله یا تیپ و قیافه هایی که راحله می پسندید نداشت و معصومه را بیشتر مایوس کرد و متقاعد شد که باید از خیر ماجرای عشقی بگذرد... هرچند معصومه فراموش کرده بود گاهی حقیقت از دل عجیب ترین اتفاقات سر بر می اورد. راحله که در حین صحبت هایش متوجه وا رفتن معصومه شده بود، بعد از اتمام صحبتش پرسید: -حالا تو چرا مث شیر برنج وا رفتی? و وقتی معصومه دلیل سرخوردگی اش را بیان کرد راحله یک آن ماتش برد و بعد، چنان از خنده منفجر شد و کتاب منسفیلد پارک را محکم بست، که من مطمئنم تن جین آستین بیچاره در گور لرزید! صدای خنده راحله آنچنان بلند بود که مادر را به اتاق کرسی کشاند: -چه خبره دخترا?چی شده? راحله که از شدت خنده نمیتوانست حرف بزند به معصومه اشاره کرد و با نفس هایی منقطع گفت: -این..این...برام شوهر .. پیدا کرده... اونم...چه کسی! مادر با تعجب به معصومه نگاه کرد. معصومه که هم گیج بود و هم شرمنده لحظه ای به مادر خیره شد و بعد سرش را پایین انداخت. مادر پرسید: - شوهر پیدا کرده?یعنی چی? راحله که سعی می کرد آرام باشد دستش را روی دلش گذاشت و گفت: -پارسا!میگه فک کرده منو پارسا ... اما دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد... مادر که گویا از جریان خبر داشت نگاهی به معصومه کرد: -آره معصومه? معصومه، معصومانه سری به نشانه تایید تکان داد و این بار نوبت مادر بود که بزند زیر خنده! اینطور که ب نظر میرسید هر سه نفر از چیزی به نام "جادوی زمان" بی خبر بودند... ...