eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
632 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 یکی از مواردی که باید در رعایت شود، 👈 "انتخاب زمان مناسب برای فرزند دار شدن" است. هیچ شکی نیست که زمان مناسب اثر می گذارد. مثلا پدر اسکندر مقدونی یک فرد ستاره شناس بوده. او به این نتیجه می رسد که در مطالعات علمی٬ فلان سیاره در فلان موقعیت اگر قرار بگیرد٬ (و این در آموزه های دینی خودمان هم هست) اگر آن شب فرزندی تشکیل شود فرزندش می شود. او برای این این مطلب را بیان می کند و ظاهرا ۷۰ سال یک بار این سیاره در این موقعیت با زمین قرار می گیرد. ❗️اتفاقا خواهر همسرش هم که شنیده بود این مطلب نجومی را، دقت می کند و نطفهٔ بچه ای تشکیل می شود که همین است و فرزند این ها می شود . ❗️ لذا گاهی توجه به برخی از این نکات تأثیر دارد و این که می گوییم باید برنامه ریزی کرد٬ به این معنا نیست که اگر این طور عمل نکنند، کودک لزوما بد می شود. خوب است که انسان این دقت ها را داشته باشد. 💯استاد تراشیون @haram110
🔴 💠 خانمها در مقایسه با مردها نسبت به با خانواده و پدر و مادر خود بیشتر، حساس بوده و دارند. 💠 خوب است مرد گاهی پیش از درخواست همسرش بدهد که برویم منزل پدر و مادرت و نسبت به خانواده وی ابراز کرده و یا به آنها خدمت‌رسانی کند. 💠 این پیش قدمی شما در برقراری رابطه با خانواده همسرتان، شما را می‌کند. 💠و نیز اگر گاهی بخاطر نتوانستید به آنها سر بزنید و یا زمان ملاقات شما با آنها کوتاه شد همسرتان نکرده و زمینه ایجاد مشاجره، در این مسئله از بین می‌رود. 💠 زن دوست دارد بداند که آیا واقعا ارتباط با خانواده او را دوست دارد یا نه. 🌸 @haram110
💢مِهرم حلال، جونم آزاد ✅حضرت محمد(ص): هر مردی که را چنان آزار و اذیّت نماید که حاضر شود با بخشیدن مهریه، جان خود را کند، خداوند متعال برای آن مرد به کیفری کمتر از دوزخ رضایت نخواهد دادد؛ زیرا خداوند متعال، همانطور که برای تجاوز به حقّ یتیم؛ خشم می‌گیرد، برای تجاوز به حقّ زن نیز به می‌آید. 📚ثواب الأعمال، ج۱، ص ۳۳۶ .
🔴 #یک_فرمول_خوب 💠 خانمها در مقایسه با مردها نسبت به #دیدار با خانواده و پدر و مادر خود بیشتر، حساس بوده و #تعصب دارند. 💠 خوب است مرد گاهی پیش از درخواست همسرش #پیشنهاد بدهد که برویم منزل پدر و مادرت و نسبت به خانواده وی ابراز #دلتنگی کرده و یا به آنها خدمت‌رسانی کند. 💠 این پیش قدمی شما در برقراری رابطه با خانواده همسرتان، شما را #محبوب می‌کند. 💠و نیز اگر گاهی بخاطر #مشغله نتوانستید به آنها سر بزنید و یا زمان ملاقات شما با آنها کوتاه شد همسرتان #گلایه نکرده و زمینه ایجاد مشاجره، در این مسئله از بین می‌رود. 💠 زن دوست دارد بداند که آیا #همسرش واقعا ارتباط با خانواده او را دوست دارد یا نه. 💠 اینکار می‌تواند عامل برطرف شدن برخی دلخوری‌های دیگر نیز شود.
*همه بخونن* 💠 خانمها در مقایسه با مردها نسبت به با خانواده و پدر و مادر خود بیشتر، حساس بوده و دارند. 💠 خوب است مرد گاهی پیش از درخواست همسرش بدهد که برویم منزل پدر و مادرت و نسبت به خانواده وی ابراز کرده و یا به آنها خدمت‌رسانی کند. 💠 این پیش قدمی شما در برقراری رابطه با خانواده همسرتان، شما را می‌کند. 💠و نیز اگر گاهی بخاطر نتوانستید به آنها سر بزنید و یا زمان ملاقات شما با آنها کوتاه شد همسرتان نکرده و زمینه ایجاد مشاجره، در این مسئله از بین می‌رود. 💠 زن دوست دارد بداند که آیا واقعا ارتباط با خانواده او را دوست دارد یا نه. 💠 اینکار می‌تواند عامل برطرف شدن برخی دلخوری‌های دیگر نیز شود.
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۳۶ _مسخره..! خیلی بی مزه ای...!! خواست از پشت بام پایین رود، که علی، جدی شد، باصدای بلندی گفت: _هادی رو که میشناسی، از بچه های هیئت. یوسف برگشت. منتظر ادامه جمله رفیقش بود. _سیدهادی حیدری. یادته میخاست بره سپاه...؟ رفته.حالا هم رسمی شده. _خب. این چه ربطـ... علی_امشب ساعت ٩شب باخانواده اش میان خونه محمداقا اینا،خاستگاری. همانجا ایستاد.... زمان برایش متوقف شده بود... علی هیچوقت دروغ نمیگفت. بحرفش شک نداشت. هنوز قلبش تپش داشت..چهره اش درهم شد.دیگر درد قلبش را نمیتوانست تحمل کند..! با زانو روی زمین افتاد.. علی بسمتش آمد. او را بلند کرد. _وایسا یه قرصی چیزی برات بیارم..! علی زود پایین رفت. از تو کمد قرص یوسف را پیدا کرد.پشت بام رفت.قرص را با یه لیوان آب به یوسف داد. یوسف_ من همه کار کردم.همه کار..! دیگه باید چکار میکردم، که نکردم. دیدی خاستگاری هم کردم، دوبار، هربار بهم خورد...!!! آخخخ... علی، موکتی را... که برای نشستن خودش آورده بود، را پهن کرد. یوسف دراز کشید. و خودش، کنارش نشست. علی_اون شب بهت گفتم، خونه آقابزرگ، یادته...؟ باید بجنگی..!! یه دکتر هم برو اینهمه درد، زمینگیرت میکنه..! خیلی آرام زمزمه کرد. _چیزیم نیس.خوبم.استخاره کن برام _دِکی...داری میمیری دیوونه..! دکتر باید بری. استخاره..!؟ استخاره راهی نداره.! وقتی به کارت مطمئن هستی..! _خب چکار کنم.!؟ علی_هیچی رفیق.فراموشش کن. یوسف سریع بلند شد. نشست. _میفهمی چی میگی...!؟ میگم استخاره کن میگی نه. میگم چکار کنم میگی فراموشش کنم؟؟!!! _آروم باش پسر..! هنوز که چیزی معلوم نیس.. بعدشم.. گفتم زودتر خبرت کنم.. همین امشب تمومش کنی! گوشی علی زنگ خورد... برداشت و مشغول حرف زدن شد.از یوسف گرفت.یوسف هم متوجه شد که مخاطب علی، هست. یوسف، لبه پشت بام نشست... آرنج دستانش را روی زانوهایش گذاشت. سرش را درحصار دستانش قرار داد. «خدایا خودت گفتی من به تو کنم برام کافیه..!همه تلاشمو کردم توکل کردم به نامت، به اسم اعظمت.!خدایا کسی رو . خودت . میخام تموم بشه ولی نمیشه. کمکم کن..! » صدای زنی از پایین می امد... نزدیک میشدند، به پشت بام.سرش را بلند کرد.مرضیه خانم و علی بودند. فکری مثل جرقه به ذهنش رسید. مرضیه خانم_سلام. یوسف_سلام از بنده ست. راستش یه زحمتی براتون دارم. بانگاهش به علی، میخواست تا را بگوید. لبخند علی تایید بود. مرضیه خانم_ بفرمایید. _من خواهر ندارم. میخام برام خواهری کنین. باعمو صحبت کنین. البته خودم، بهشون زنگ میزنم.به مامان هم میگم دوباره به مادرتون حرف بزنن.و اینکه برنامه امشب رو... مجلس امشب.. رو.. نمیدانست جمله اش را چطور کامل کند. ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚