eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
727 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 {مجروح عملیات} 🌸سال 1390بود و مزدوران و تروریست‌های وابسته به آمریکا، در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند . آن‌ها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند ، هر بار سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده می‌شدند،نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند . 🌸شهریور سال 1390 و به دنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه، نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاک‌سازی کل منطقه تدارک دیدند . عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چندتن از نیروهای پاسدار،ارتفاعات جاسوسان و کل منطقه مرزی از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. 🌸من در آن عملیات حضور داشتم . از اینکه پس از سال ها،یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه می‌کردم،حس خیلی خوبی داشتم .‌ آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم،اما با خودم می گفتم:ما کجا و شهادت؟! دیگر آن روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود . 🌸در آخرین مراحل این عملیات، تروریست‌ها برای فرار از منطقه از گازهای فسفری و اشک‌آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آنها را تغییر کنیم . آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود . دود اطراف ما را فرا گرفت . رفقای من سریع از محل دور شدندامامن نتوانستم .چشمان من به شدت می‌ سوخت . سوزش چشمان من حالت عادی نداشت . چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمم را باز نگه دارم! 🌸 به سختی وبا کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم . پزشک واحد امداد ، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی . ساعتی گذشت اما همین طور درد چشم را اذیت می کرد . 🌸چند ماه از آن ماجرا گذشت . عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن ، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به طور کلی پاکسازی شود . نیروها به واحدهای خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم . بیشتر،چشم چپ من اذیت می کرد . حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم . در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم . 🌸 تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود . در مقابل آینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده ! حالت عجیبی بود . از طرفی درد شدیدی داشتم . همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس می کردم که مرا عمل کنید . دیگر قابل تحمل نیست . 🌸 کمیسیون پزشکی تشکیل شد . عکس ها و آزمایش های متعدد از من گرفتند . در نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص بود ، اعلام کردند: یک غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ایجاد شده، فشار این غده باعث جلو آمدن چشم گردیده . به علت چسبیدگی این غده به مغز ، کار جداسازی آن بسیار سخت است . بعد اعلام شد که اگر عمل صورت بگیرد،یا چشمان بیمار از بین می‌رود و یا مغز او آسیب جدی خواهد دید . 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿
* 🍀﷽🍀 🌸🌺🌸🌺🌸 🌺🌸🌺 🌸 ❤️﷽❤️ 💞 با رفتن سارا منم وسیله هامو جمع کردم واز کلاس خارج شدم داشتم از ساختمون خارج میشدم که سارا صدام زد برگشتم دیدم کنار هاشمی ایستاده با دست اشاره میکنه که بیا رفتم نزدیکشون سارا: بازم ببخشید بابت امروز هاشمی ( یه نگاهی به من کرد ) : مهم نیست ،هر چی بود گذشت بعد از کلی پاچه خواری کردن سارا از هاشمی خدا حافظی کردیم رفتیم سمت محوطه سارا: میمردی تو هم یه کلمه حرف میزدی - ولا اینجوری تو خوب جلو رفتی،دیگه حرفی واسه من نموند سارا: یعنی حناق میگرفتی یه عذر خواهی کنی - واسه چی؟ مگه من زدم با ماشین بهش که عذر خواهی کنم سارا: وااایی از دست تو آیه ،آخرش با کارات باید دوباره این درس و برداریم 😩 - چه بهتر پایه امون قوی میشه😄 کلاسامون ساعت ۲ تمام شد از دانشگاه زدیم بیرون یه کم پیاده قدم زدیم تا رسیدیم به یه پارک سارا: راستی از آقا رضا چه خبر - خوبه سارا: چرا نمیان خواستگاری ،دیگه بچه نیستی که بزرگ شدی داری کم کم بوی ترشی میگیری 😄 زدم به پهلوش: نه اینکه خودت الان چند دقیقه دیگه شوهرت میاد دنباله ت 😄 سارا: راستی با بچه ها میخوایم بریم کنسرت حامد زمانی میای؟ - نه حوصله ندارم سارا: خوبه حالااااا،،نترس بابا با شنیدن صداش نظرت درباره آقا رضات عوض نمیشه 😄 - دیونه سارا: خودتی،تو نیای منم نمیرم « بی تو هرگز😄» - پاشو بریم خونه ،الان امیر مثل نکیر و منکر منتظرمه 😅 سارا: آخییی، خوش به حالت که داداش داری ،ای کاش منم یه داداش داشتم - ولا حاضرم دو دستی ببخشمش به تو یعنی یه کم پولم میزارم روش تقدیمت میکنم ،تو یکی از خوهرات و بدی به من 😂 سارا: ععع دلت میاد ،داداش به این خوبی - اهه ،خوبه حالا فاز احساسی نگیر پاشو بریم 💕 ... 🌸 🌺🌸🌺 🌸🌺🌸🌺🌸