eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 امیرحسین با تیزی فهمید بین ما مشکلی هست با اشاره ی چشم پرسید ولی سرمو تکون دادم و گفتم هیچی لقمه ی بزرگی گرفتم و بی هوا گاز زدم انگار استخون داشت زیر دندونم صدای بدی داد توجه جمع به سمت من جلب شد بی تقصیر و مظلوم نگاهی به دور تا دور سفره انداختم و با صدای آرومی گفتم _کی چشمش به لقمه ی من بود؟ صدای خنده ها بلند شد مازیار جواب داد _همه به اندازه ی کافی دارن تو هولی مارال با بدجنسی گفت _اقا امیرحیدر تقصیر شماستا امیرحیدر با تعجب سرشو اوورد بالا و سوالی انگشت زد به سینه اش _من؟ _بله شما حواسشو پرت کردین ماهورا اینجوری نبود که تازه متوجه منظور مارال شده بودیم خندیدیم امیرحیدر مصنوعی سرشو خاروند و جواب داد _والا من بی تقصیرم خودمم حواسم سرجاش نیست خداروشکر انگار فراموش کرده بود چه واکنش بدی نشون دادم به سوالهاش با خیال آسوده تری شروع کردم به خوردن _میگم امیرحیدر برنامه تون برای جشن ازدواج چیه؟ چرا امیرحسین همیشه حرفیو میزد که نباید بزنه از دستپاچگی لقمه پرید تو گلوم و به سرفه افتادم امیرحیدر فورا لیوان دوغی داد دستم بدون معطلی سر کشیدم _چخبرته ماهورا امشب یه چیزیت میشه ها نفسمو صاف کردم جواب دادم _تو چته امشب گیر دادی به ما؟ تعجب امیرحیدر از طرز صحبتم رو از ابروهای بالا رفته اش خوندم خب ما توخونه اینجوری باهم حرف میزدیم ولی اونا مودب بودن و رعایت میکردن پوففف چه سختگیر امیرحسین خندید و تکه ای کباب از بشقاب مارال برداشت _میخوام ببینم کی قراره راه برای ما هموار بشه مامان با خنده گفت _مگه بهتون اجازه ای هم دادن اقا امیرحسین خودشو ملوس کرد _با اجازه ی شما و دایی مارال گفت _مگه من اجازه دادم؟ امیرحسین با تخسی گفت _منتظر اجازه ات نیستم مارال عصبی شد با مشت چندبار کوبید تو بازوش و تا چند دقیقه بعد همچنان به مسخره بازی هاشون میخندیدیم امیرحیدر رو به بابا گفت _اگه اجازه بدید ولادت حضرت امیر، ما بریم ماه عسل 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜