eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
727 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 هرچقدر گشتم نبود انگار فقط اون یه تیکه کاغذ از بین تمام دارایی گذشته ام گم شده بود کلافه و سردرگم با همون چادر نشستم وسط اتاق دوست داشتم به حال خودم بلند بلند اشک بریزم مارال از راه رسید با فرم مدرسه بود با نگرانی کنارم زانو زد و پرسید _آجی مامان چرا گریه میکنه؟ آخ که من چقدر مایه عذاب خانواده بودم چقدر ننگ بودم براشون مارال نصف سن منو نداشت ولی عاقلتر از من کار میکرد _مارال گوشیتو میخوام هراسون دست برد تو کیفش بین وسایلاش پیداش کرد گرفت سمتم _رمز داره آهانی کرد و چندتا گزینه رو تند تند لمس کرد _بفرما آجی گوشی خودت کجاست؟ دستشو گرفتم بلندش کردم از اتاق بردمش بیرون درو قفل کردم تند تند شماره غیاث رو گرفتم _بله؟ ناشناس بود حق داشت اینجوری حرف بزنه _ماهورام چندثانیه مکث کرد _چرا با گوشی خودت زنگ نزدی؟ _شکوندمش _چرا چه اتفاقی افتاده؟ کلافه دویدم میون حرفش _غیاث آدرس باغ لواسون رو بده _چرا میخوای؟ _میدی یانه؟ _نه بهم شک داشت حق هم داشت بعد از این همه مدت _به جهنم و بدون هیچ حرفی قطع کردم و شماره اش رو بردم تو لیست سیاه که نتونه دوباره زنگ بزنه باید از شراره و شبنم میگرفتم ولی هیهات که اوناهم آدمای غیاث بودن و عمرا اگه جا و مکان اصلیشو به من لو میدادن گوشیو پرت کردم روی تخت و دوباره دنبال آدرس بین وسایلای گنجه گشتم بین دفترچه خاطراتم بین عکسها یا زهرا بالاخره پیداش کردم موفق شدم با ذوق بلند شدم رفتم سمت در اتاق باز کردم مارال و مازیار همزمان پریدن داخل اتاق مازیار خیلی عصبی بود انگار مامان برای اولین بار شیرش کرده بود جوری که هیچیو نمیدید چک اولو که زد تو دهنم پرت شدم روی تخت 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜