🌙|•°
#پارت_32
#ماهورآ
زیارت عاشورا که تموم شد مداح شروع کرد به خوندن مرثیه و ذکر مصیب و خیلی زود وارد اصل مطلب شد و از ناظمای مجلس خواست چراغا رو خاموش کنن تا هرکسی با خدای خودش خلوت کنه
_من از بانی خیر این مجلس میخوام تا فضا رو محیا کنن برای اینکه دلامونو ببریم کربلا ان شالله هرکجای این مجلس نشستی بگو یا زهرااا
صدای یا زهرا گفتن جمعیت بلند شد
_بگو یازهرا و دلتو ببر مدینه اون وقتی که گل امید علی پشت در پر پر شد آخ امون از دل مولا
نفهمیدم کی اشکام جاری شد و زمزمه میکردم التماس میکردم و از خدا میخواستم ببخشتم به حرمت آبروی زهرا ببخشتم از سر گناهم بگذره
نمیدونستم کی قرار بود فراموشم بشه اون حرامی ها تو اوج نوجوونی تا کجا بردنم و تا کجا خرابم کردن آه خدایا خودت ستارالعیوبی عیب منم بپوشون و از گناهم بگذر بحق حضرت مادر
صدای بم و دلنشینی شروع کرد به مداحی کردن و سینه زنی یکدست
_روی لبهام نور و قدر کوثر و طاها/ذکر نورانی عاشق ها تسبیحات حضرت زهرا
و بقیه هم تکرار میکردن
_الحمدلله که مادرمی الحمدلله که نوکرتم
صدایی مداحی میکرد که انگار سالها بود میشنیدم و باهاش آرامش میگرفتم ای خدا این چه حسی بود که منو وادار میکرد تا بلند شم و برم مطمئن بشم که خودشه داره مداحی میکنه یا نه بلند شدم مامان و مارال پرسیدن کجا آرومی دستی تکون دادم و جواب ندادم رفتم دم پنجره ایستادم سرک کشیدم خودش بود امیرحیدر داشت مداحی میکرد
میکروفن گرفته بود سمت دهانش چشماشو بسته بود و میخوند اشک روی صورتش جاری شد وقتی گفت
_دلم نمیاد بی بهرتون بذارم از سوریه و حال و هوای حلب دلم میخواد بخونم التماس کنم بلکه بی بی نظری کنه به حالمون
رفیقاش که جلوش زانو زده بودن صدای ناله شون بالا رفت و همزمان صدای خودش
_منم باید برم آره برم سرم بره نذاااارم هیچ حرومی ..
نتونست ادامه بده اشک مانع شدولی صدای جمعیت همراهیش میکرد
به خودم اومدم مات چهره اش بودم به خودم اومدمصورتم پر از اشک بود به خودم دلم لرزیده بود آه خدایا خودت صبری بده طاقت بیارم به بلایی که داشت سر دلم میومد
_خوبی ماهورا جان؟
ای وای این از کجا پیداش شد یهویی تند تند زیر چشممو پاک کردم و با لبخند و صدایی که گرفته بود جواب دادم
_خوبم عزیزم ممنون
_چیو نگاه میکردی؟
وای خدا این چه سوالی بود گیر داده بود حتما مارو ضایه کنه ها خداروشکر اون اقایی که شال سبز سیدی روی گردنش بود و اول بار راهنماییمون کرد صداش زد و رفت نفس عمیقی کشیدم و برگشتم پیش مامان و مارال
مارال همچنان سرش تو گوشی بود مامان هم داشت خودشو مرتب میکرد
🌙|•°