🔴 دنبال #قلق همسرتان باشید!
💠 اگر #قلق همسرتان را پیدا کنید و به آن توجه کنید درصد زیادی از مشاجرات و اختلافات شما کم میشود.
💠 بهترین راه #تشخیص قلق همسر، این است که به حرفهای همسر خود با دقت #گوش بدهید و ببینید او چه میخواهد و چه حرفهایی را مدام #تکرار میکند.
💠 قلق #همسر، همان حرفهای تکراری و #مکرر او در دعواهاست. مثلا اگر همسرت مدام تکرار میکنه که به من #بی_احترامی میکنی و #بد_حرف می زنی... قلق همسرت در #احترام گذاشتن رفتاری و کلامی است.
🍃❤️ @haram110
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
#خانمها_لطفا_بخونید
💠 #زنان محبوب و #جذاب» از #نظر_مردان چه ویژگی هایی دارند؟
👰اصل اول: احساس خوب به خود داشتن
زنان محبوب و جذاب، به خودشان احساس خوبی دارند.
در مرحله ی اول، زنان باید احساسات منفی را که به خودشان دارند بشناسند. احساسات منفی در عمق ضمیر ناخودآگاه یک زن، دفن و موجب می شود که او، احساس کند نمی تواند رابطه ی خوبی با همسر و جنس مخالف داشته باشد.
💞اصل دوم: در اولویت بودن احساسات
دومین ویژگی زنان جذاب این است که احساسات خود را در اولویت قرار می دهند و به این ترتیب قدرت اثرگذاری زیادی بر مردان دارند.
رقت و لطافت از امتیازات روحی زن و از مواهب دستگاه آفرینش برای اوست.
😃اصل سوم: #خنده روبودن
نکته ی مهم دیگر این است که زنان محبوب، خنده رو هستند. همه ی مردان دوست دارند بتوانند یک زن را بخندانند.
هر مردی وقتی بتواند زنی را بخنداند، احساس می کند فرد فوق العاده ای است و هرگاه نتواند، احساس بدی پیدا می کند.
یک اصل در این نکته نهفته است و آن این که زنان جذاب «خیلی جدی» نیستند.👌
💑اصل چهارم: #لذت_بردن از #محبت
نکته ی مهم دیگر این که مردان، زنی را دوست دارند که از محبت های آن ها لذت ببرد.
تشکر کردن از یک مرد، این احساس را در وی ایجاد می کند که مفید واقع شده و همسرش از محبت او لذت برده است.
🍃زنانی که مراتب تشکر و سپاس خود را ابراز می دارند، موفقیت دیگری را در رابطه ی زناشویی خود کسب کرده و زمینه ی دریافت محبت بیش تر را در خود تقویت می کنند.
👂اصل پنجم: #گوش شنوا داشتن
زنانی که در رابطه با همسر و حتی دیگر زنان، جذاب و دوست داشتنی به نظر می رسند، زنانی هستند که گوش شنوا دارند.
😍اصل ششم: #آراستگی ظاهری
نکته ی جالب توجه دیگر آراستگی و رسیدگی به ظاهر در برابر همسر است. جمله ی اثرگذار:
✅«مردان آن قدر بصری هستند که درک آن برای بسیاری از زنان مشکل است؛
به همین دلیل اغلب فیلم های مبتذل و تبلیغات تجاری، هماهنگ با طبیعت مردان ساخته می شود.👉
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
#همسرانه
👌 نقاط #ضعف و #قوت همسرتان را بشناسید
که به #قلق_همسرتان معروف است!
اگر #قلق_همسرتان را پیدا کنید و به آن توجه کنید
درصد زیادی از #مشاجرات و #اختلافات شما کم میشود.
👈 بهترین راه #تشخیص_قلق_همسر
این است که به حرفهای همسر خود با دقت #گوش بدهید
و ببینید او چه میخواهد
و چه حرفهایی را مدام #تکرار میکند.
🙏 #قلق_همسر
همان #حرفهای_تکراری
و #مکرر او در #دعواهاست.
مثلا اگر همسرت مدام تکرار میکنه که به من #بی_احترامی میکنی
و یا با من، #بد_حرف می زنی...
#قلق_همسرت در #احترام_گذاشتن رفتاری
و یا #اصلاح_لحن_کلامتان است.
❤ @haram110
🍃🌺🍃🌹🌴🌾🌺
#تکنیک_همسرداری
#تکنیک_گوش_دادن
🔴 وقتی به صحبتها و گلایههای همسرتان #گوش میدهید به منظور آنکه نشان دهید به حرفهای او گوش میدهید گاهی بگویید: چهجالب، آها، خوب، اِ و ...
🔴 ارتباط کلامی با این #واژهها و نیز ارتباط #چشمی با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در #آرامش همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد.
🔴 اگر خوب و با توجه به صحبتهای همسرتان گوش ندهید برداشت او این خواهد بود که او را #درک نکردهاید و همین خود عامل گلایه و #تشنّج جدید خواهد شد.
#همسرداری
#آقایان_بخوانند
👈 #آقایون خانمتون #همجنس شما نیست لطفا اینو یه بار برای همیشه #درک کنید....😏
❤️ برای به دست آوردن #دلش:
- به حرفاش #گوش بده
- بهش #محبت کن
- گاهی براش یک شاخه #گل بگیر
- بهش بگو #دوستت دارم
- #تولدش وفراموش نکن
- حتی اگه پول کمی دستت داری گاهی یه #هدیه کوچک براش بگیر
- حداقل در روز یک بار بهش #تلفن کن
- جلوی جمع بهش #احترام بذار
- #سالگرد ازدواج و روز زن رو فراموش نکن
- موقعی که ناراحت هست کنارش باش و بهش بگو نگران چیزی نباش .
4_5886719039601903969.mp3
14.49M
#کنترل_شهوت ۷
👂گوش، بزرگترین ورودی روح ماست!
🔻بطوریکه شنیدنیها،میتوانند؛
نقشی عظیمی،در همه هیجانات روح،
خصوصاً التهابات جنسی ایفا کنند!
راه کنترل این ورودی را،بياموزيم
#گوش #غریزه_جنسی
#گوش دادن فعال به فرزندان به اين معني است كه وقتي كودكتان خواستار صحبت با شما شد، شما به عنوان والدين او فقط و فقط به صحبتهاي او گوش دهيد، بدون قضاوت و بدون نصيحت.
وقتي مكث كرد بگوييد چيز ديگري هم هست كه بخواهي بدانم؟؟؟
اگر نظرتان را راجع به موضوعي خاص يا تصميم گيري خاصي پرسيد، نظرتان را بگوييد اما نخواهيد كه عينا همان نظر شما را انجام دهد. لطفا و لطفا خودتان را همه چيز دان ندانيد. بيشتر مواقع اين كودكان هستند كه به ما مي آموزند.
به او بگوييد مطمئن هستيد و به او اطمينان داريد كه بهترين تصميم را مي گيرد.
#همسرداری
#آقایان_بخوانند
👈 #آقایون خانمتون #همجنس شما نیست لطفا اینو یه بار برای همیشه #درک کنید....😏
❤️ برای به دست آوردن #دلش:
- به حرفاش #گوش بده
- بهش #محبت کن
- گاهی براش یک شاخه #گل بگیر
- بهش بگو #دوستت دارم
- #تولدش وفراموش نکن
- حتی اگه پول کمی دستت داری گاهی یه #هدیه کوچک براش بگیر
- حداقل در روز یک بار بهش #تلفن کن
- جلوی جمع بهش #احترام بذار
- #سالگرد ازدواج و روز زن رو فراموش نکن
- موقعی که ناراحت هست کنارش باش و بهش بگو نگران چیزی نباش .
حدیث بسیار زیبا در فضائل امیر المؤمنین علی علیه السلام💚💛💚💛
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِأَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَضَائِلَ لَا یُحْصِی عَدَدَهَا غَیْرُهُ
1⃣💥فَمَنْ ذَكَرَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ وَافَى الْقِیَامَةَ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ
2⃣💥 وَ مَنْ كَتَبَ فَضِیلَةً مِنْ فَضَائِلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِیَ لِتِلْكَ الْكِتَابَةِ رَسْم
3⃣💥ٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اكْتَسَبَهَا بِالاسْتِمَاعِ
4⃣💥وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى كِتَابَةٍ فِی فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِی اكْتَسَبَهَا بِالنَّظَر
ِ 💥ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّظَرُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع عِبَادَةٌ وَ ذِكْرُهُ عِبَادَةٌ
☀️وَ لَا یُقْبَلُ إِیمَانُ عَبْدٍ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ.
رسول خدا (صلی الله علیه واله و سلم) فرمود:
خداوند متعال براى برادرم على بن ابى طالب فضائل بیشمارى مقرر كرده است.
💥هر كه یك فضیلت او را ذكر كند با اعتراف به آن، خدا #گناهان_گذشته و آیندهاش را بیامرزد،
گرچه با گناه جن و انس به محشر آید.
💥و هر كه یك فضیلت از او بنویسد تا آن نوشته بماند فرشتگان برایش آمرزش جویند
💥 و هر كه به فضیلتى از او #گوش دهد خدا گناهانى كه با گوش كرده بیامرزد
💥و هر كه به یك فضیلتش نگاه كند خدا گناهانى كه با چشم كرده بیامرزد.
سپس رسول خدا (صلی الله علیه واله و سلم ) فرمودند:
✨نگاه بر على بن ابى طالب عبادت است و یاد آوریش عبادت است
🌿♻️و ایمان بنده پذیرفته نیست جز بولایت او و برائت از دشمنان او.
کتاب امالی شیخ صدوق/ مجلس 28
#پیامبر #فضائل #حضرت_محمد #فضائل_امیرالمومنین_علی #برائت #جمال
حرم
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی ✿❀قسمت ۵۲
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۵۳
#وصیت_ایوب بود، میخواست نزدیک برادرش، حسن، در وادی رحمت دفن شود.
هدی به #قم زنگ زد
و اجازه خواست.
گفتند اگر به سختی می افتید میتوانید به وصیت عمل نکنید.
اصرار هدی فایده نداشت.
این #اخرین_خواسته ایوب از من بود و می خواستم #هرطورهست انجامش دهم.
سومِ ایوب، #روزپدر بود.
دلم می خواست برایش #هدیه بخرم. جبران آخرین روز مادری که زنده بود.
نمی توانست از رخت خواب بلند شود.
پول داده بود به محمد حسین و هدی
سفارش کرده بود برای من ظرف های کریستال بخرند.
صدای نوار قران را بلند تر کردم.
به خواب فامیل آمده بود و گفته بود:
_"به شهلا بگویید بیشتر برایم #قرآن بگذارد."
قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم.
آه کشیدم:
"آخر کی اسم تو را #ایوب گذاشت؟"
قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه می کنم:
_"می دانی؟ تقصیر همان است که تو این قدر #سختی کشیدی، اگر هم اسم یک آدم #بی_درد و #پولدار بودی، من هم نمیشدم #زن یک آدم صبور سختی کش"
اگر ایوب بود، به این حرفهایم می خندید.
مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش
روی صورتش دست می کشم:
_"یک عمر من به حرف هایت #گوش دادم...حالا تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه می گویم.
از همین چند روز آن قدر حرف دارم از خودم، از بچه ها.....
محمدحسین داغان شده،
ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش شمال
هر شب از خواب می پرد،
صدایت می کند.
خودش را می زند
و لباسش را پاره می کند.
محمدحسن خیلی کوچک است،
اما خیلی خوب #می_فهمد
که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند.
هدی هم که شروع کرده
هرشب برایت نامه می نویسد...
مثل خودت حرف هایش را
با نوشتن راحت تر می زند.
اشک هایم را پاک می کنم و به ایوب چشم غره می روم:
_"چند تا نامه جدید پیدا کرده ام. قایمشان کرده بودی؟ رویت نمی شد بدهی دستم؟"
ولی خواندمشان نوشتی:
"تا آخرین طلوع و غروب خورشید حیات، چشمانم جست و جو گر و دستانم #نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه #عظمت، نمی دانم چه بگویم، فقط زبانم به یک #حقیقت می چرخد و آن این که همیشه #همسفر_من باشی خدا نگهدارت.....#همسفر تو ....ایوب"
قاب را می بوسم و می گذارم روی تاقچه
ادامه دارد...
✿❀
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۱۸ چند روزی گذ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۹
هیئت عمو محمد تکیه ای بود صد متری. نیمی از آن خواهران و نیمی از آن برادران. تکیه دو درب داشت. که دومتر از هم فاصله داشت.هرماه غیر از ماه محرم، اول هرماه مجلس روضه داشتند.
چند ساعتی بود که مشغول زدن داربست، بنرها و پرده ها بود.
رفقای هیئت را...
با هیچکس عوض نمیکرد.بخصوص #علی را.که مدتها بود داماد عمو محمد شده بود. هم کار میکردند هم سر به سر هم میگذاشتند....
هر بار یکی را به نوعی سوژه میکردند!و این بار ''میثم'' سوژه بود...
که خاستگاری رفته بود و بس که استرس داشت موز را با پوست خورده بود.
میثم پایین داربست را بالا گرفت تا یوسف آن را ببندد.
علی_تو اصلا دست نزن یه وقت حالت بد میشه
مهران_نه بابا چکارش داری بذار بلند کنه پوست موزها هضم بشه
یوسف خود را متعجب نشان داد و گفت:
_مگه پوستش قابل هضمه؟؟
خنده پسرها به آسمان رفته بود.حتی خود میثم هم میخندید.دستش را روی دلش گرفت.
سیدهادی بالحنی سرشار از عصبانیت داد زد.
_مگه نمیگم نخندید..!حالا تو این هاگیر واگیر اینجا نجس بشه کی میاد تمیزش میکنه؟؟!!!
بخاطر لحنش اول همه سکوت کردند.اما بعد خنده ها به قهقهه تبدیل شده بود.
میزی جلو در ورودی، بیرون از تکیه، گذاشته بودند. جهت پذیرایی از میهمانان. کیک فنجانی را از قبل، سفارش میدادند.و با چای از میهمانان پذیرایی میکردند.
عمومحمد، سینی کیک را در دست داشت، وارد تکیه شد.
_یه کم زودتر کار کنین بد نیستاااا !! زود باشین خیلی کارا مونده.!
یوسف باخنده از روی میله پایین پرید.
_خب نمیشه عمو..! اقا، طرف اومده بجای اینکه خود موز رو بخوره پوستش رو خورده
حسین_نه بابا موز رو با پوست خورده
و باز خنده همه به آسمان رفت.عمومحمد هم خنده اش گرفته بود. سری تکان داد.
عمومحمد بسمت ورودی خواهران رفت...
طاهره خانم مشغول چیدن لیوانها درسینی بود.مرضیه و ریحانه هم پارچه ها ی اضافی را تا کرده و در پلاستیک میگذاشتند.عمو محمد رو به مرضیه کرد.
_الان علی اقا میخاد زیارت بخونه ببین وصله!
مرضیه سری تکان داد و نزدیک سیستم رفت.عمو محمد به قسمت مردانه برگشت.
با صحنه ای مواجه شد که نگران بسمت میثم دوید
_چیشده؟؟؟
میثم سرفه میکرد و حسین محکم به کمر او میزد و خیلی جدی گفت:
_چیزی نشده عمو دارم میزنم ببینم پوست موزها میاد بیرون!! احتمالا نرسیده ب معده کلا دستگاهش گریپاچ کرده.!
عمومحمد_دستگاهش!؟!
حسین_ آره دیگه دستگاه گوارش
عمو محمد باخنده از جمعشان جدا شد. رو به قبله نشست. بلندگو را گرفت و برای جمع شدن حواس همه گفت:
_برای تعجیل در فرج، سلامتی تمام خادمان به نظام،طول عمر حضرت آقا، یه صلوات ختم کنین.
همه صلواتی بلند فرستادند.بلندگو را به علی داد.علی دستش را روی چشمش گذاشت. و شروع کرد...
با صوت سوره کوثر را تلاوت کرد.
کم کم میهمانان امام حسین.ع. می آمدند...
«علی» دعای فرج میخواند.
«میثم و مهران» ورودی هیئت با چای و کیک از میهمانان پذیرایی میکردند.
«یوسف» صندلی ها را کنار دیوار میچید.
«حسین» وسایل اضافی را جمع میکرد.
«سیدهادی» کفش ها را مرتب کرده در جاکفشی میگذاشت.
طاهره خانم روی صندلی نشسته بود رو به دخترها گفت:
_دخترا.. یکیتون برید به بابا بگین صدای سیستم یک رو، کمتر کنه صداش خیلی زیاده.
ریحانه چشمکی ب مرضیه زد.
_پاشو تو برو! شوهر جونت هم میبینی یه ثوابی هم گیر من میاد
_وای من خیلی خسته ام، جون ریحان خودت برو
_کوفت و ریحان
_خب حالا... ریحانه خانم
ریحانه حریف خواهرش نشد..
به ناچار خودش بلند شد، بطرف درورودی خواهران رفت،پرده برزنت را کنار زد، با نگاهش بدنبال پدر گشت. او را نیافت. خواست برگردد که باصدایی مکث کرد.
_چیزی میخواستید ریحانه خانم
آری یوسف بود.
#سربه_زیر ایستاده بود و #گوش سپرده بود به #جوابی که ریحانه میخواست بدهد.ریحانه سرش را #پایین انداخت. کمی چادرش را #جلوتر کشید
#محکم_وقاطع گفت:
_بابا نیستن.. ؟! گوشیشون اشغال هست. سیستم یک، خیلی بلنده بیزحمت یه کم کمترش کنین.
_عمو تلفنشون زنگ خورد. دارن با تلفن حرف میزنن. بله چشم شما باشین کنار سیستم من میرم چک میکنم.
دستگاه آمپلی فایر را گوشه گذاشت،همه را چک کرد(سیستم یک و دو در قسمت خواهران بود. سیستم سه و چهار قسمت برادران) سیستم چهار که قطع بود را درست کرد.سیستم یک را، هم، کمتر کرد.
مراسم شروع شده بود اما خبری از عمومحمد نبود...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚