eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
643 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلام عَلیکَ یا سَیدنا العَطشان ...💔 از سَحر تا دمِ لبَم آب نخورد پس نصیبِ آبِ بقا شد الحمد جگرم سوخٺ ڪمے یاد حسین افتادم نَفَسم هَمنفسِ شد الحمد ❤️ 🌷
4_5972011794405787041.mp3
6.36M
🌺مادر زهرا کجا میری از کنار احمد.. 🏴مداحی بسیار زیبا حمید علیمی به مناسبت وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها...
هدایت شده از حرم
abu_hamzeh_samavati_01.mp3
10.86M
@haram110 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
هدایت شده از حرم
sahar_farahmand.mp3
2.77M
🍃🌸دعای سحر فرهمند🍃🌸 @haram110 ☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘️🌷
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه 🌹 😔الهم انی اسئلک الاماااان التماس دعا ▪️ @haram110
یا یا حضرت سلام الله علیها در حق حضرتش چقدر کم گذاشتم تا هر کسی به خود لقب دهد @haram110
سلااااااام همراهان عزیز کانال ✋ حلول مبارک ماه رمضان بر همگی مبااارک🌛 ان شاء الله از امروز با رمان جدید در خدمت شما بزرگواران هستیم. این رمان واقعی و عاشقانه و به قلم فاطمه ولی نژاد به قلم تحریر در آمده است. این داستان درباره خاطرات مردم مبارز شهر امرلی عراق و بخصوص فرماندهی بی نظیر عزیز می باشد که در قالب داستان عاشقانه روایت شده است. دیگه بقیه داستان رو نمیگم خودتون دنبال کنید.....😄 مثل همیشه انتقاد و پیشنهادادتون رو در رابطه با رمان های کانال برای ما ارسال فرمایید التماس دعا داریم از همه شما خوبان🌸 در پناه حق و زیر سایه امام زمان عج باشید😍 یا علی✋
داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی نظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد. پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهیدعزیزمان حاج قاسم سلیمانی آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی (ع) است! وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنهاصورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند و بی آن که شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟ ... ✍نویسنده:
... دهمین روز به یادِ تب ِ آن «روز دهم» همهءقافیه ها خنجر وگودال شدست @haram110
❣یــاابـاعـبــدالــلّـه... ⚡️سحر روز دهم شد مکن ای صبح طلوع ⚡️عصر امروز محرم شود از گریه ما... @haram110
... اندکی صبر کن ای قاریِ قرآنِ حرم از نوکِ نیزه تلاوت میشود جزءِ دهم @haram110
💠سَحَر روز دهم،ظهر دهم در یادم... یاد غارت شدن پیراهنی افتادم🚩 🖤مادری گوشه گودال صدا زد پسرم🕯 خواهری گفت خدایا تو برس بر دادم✋🏼 💔 @haram110