eitaa logo
حرم
2.8هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
713 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 اولین چیزی که توی تصویر میبینید چیه؟ • گورخر : شما برونگرا هستید عاشق صحبت کردن و مهمانی و ملاقات با افراد جدیدید، دوست دارید کارهای جدید انجام بدهید و از اینکه بخواهید روی یک روال ثابت زندگی کنید متنفرید • شیر : شما یک درونگرا هستید دوست دارید وقتتان را در تنهایی سپری کنید و یا کنار تنها دوست صمیمی تان باشید و با او گپ و گفتی داشته باشید یک لیوان چای یا نوشیدنی مورد علاقه تان یا دیدن سریال و فیلمهای مورد علاقه‌تان به راحتی حالتان را سر جایش می‌آورد شادی شما اغلب درونی‌ست و به خودتان بستگی دارد نه دیگران! ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دست خودم نیست اگر غبطه می‌خورم، به قطره‌های آب وضویت، که صورت و دست و پایت را بوسه می‌زنند؛ به دانه‌های تسبیحت، که مدام نوازششان میکنی؛ به آسمان، به ماه، به خورشید، که تماشایت می‌کنند؛ دست خودم نیست، اگر آرزو دارم جای این‌ها باشم؛ دلتنگت هستم پدر!😔 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ، وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ، وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ، وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ، وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ، وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ، وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ»
📃 آفرینش زهرا علیهاالسلام قبل از خلقت دیگران همانند پدر و همسر و فرزندانش بوده است. آن انوار مقدسی که - پیش از آفرینش کلیه‌ی عوالم علوی و سفلی و خلقت بشر- در پیشگاه عرش عظمت حق تبارک و تعالی در حال تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر خدای یکتا بوده و در عبادت، استاد و آموزگار جبرئیل و سایر فرشتگان بوده‌اند. کتاب فاطمة الزهرا سلام الله علیها؛ تالیف: علامه امینی(ره) صفحه ۳۳۸.
پاسخ به یک شبهه👇👇 آیا قرآن دستور کتک زدنِ زنان را داده است! 💥 آیه ٣۴ نساء : ... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند. آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی نبود) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید ! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است. 1⃣ قرآن تنها مورد تَنبیه را نُشوز {نافرمانی} می داند. و به ترتیب ٣ راه حل می دهد: ١ - پند و نصیحت کنید {فَعِظُوهُنَّ} ٢ - در رختخواب از آنها دوری کنید ٣ ـ تنبیه کنید {اضْرِبُوهُنَّ} ⁉️ : ١- مصادیقِ نُشوز چیست؟ ٢- اندازهٔ تنبیه چقدر است؟ ✔️ در قرآن، پاسخ به این سوالات👆همانند بسیار مسائل ریز دیگر نیست؛{مثل تعداد رکعتهای نماز} 🔳 پاسخ را در احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام میابیم: أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَنَّهُ الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ امام باقر (علیه السلام) منظور از زدن در آیه، زدن با چوب مسواک است 📚 مجمع البيان، ج ٣، ص ٨٠ ✍🏼 توضیح علما : ..فَإِذَا كَانَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَهُوَ أَنْ لَا تُطِيعَهُ فِي فِرَاشِهِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ‌ فَالْهَجْرُ أَنْ يُحَوِّلَ إِلَيْهَا ظَهْرَهُ وَ 👈🏽 الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ 👈🏾 غَيْرِهِ ضَرْباً رَفِيقاً .. پس هرگاه نُشوز از جانب زن شد و در بَستر از اطاعت مرد امتناع ورزيد اين همانست كه خداوند عزّ و جل فرموده: و آن زنانى كه می ترسيد از اينكه نافرمانى كنند پس پندشان دهيد، و از آنها دورى گزينيد در بستر و همخوابگى از آنها دوری کنید، و سپس بزنيدشان پس اگر زن از همسرش كناره گيری كرد، در رختخواب به او پشت كند، {اگر اولی اثر نداشت} 👈🏽 با چوب يا شبيه آن بزند. 👈🏾 البته حالت زدن با و باشد. 📚روضه المتقین، ج ٩، ص ١٣٣ 2⃣ ملاحظه میفرمایید👆که مقصود از کلمهٔ ، تنبیه بدنی به معنای مُصْطَلح امروزی نیست. بلکه تنبیه ویژه‌ای است که بیشتر تأثیر و می‌گذارد، بدون هیچگونه درد و آسیب بدنی این کار در حقیقت نوعی ضربه عاطفی به زن است که شدتش از دوری کردن در بستر، کمی بیشتر است 3⃣ مصداقِ ، جلوگیری از بهره وری جنسی است ✔️ عدم انجام دادن کارهای خانه، { مثل جارو کردن، آشپزی} و اختلافات مشابه مصداق نیست. 4⃣ زن و مرد نسبت به یکدیگر، حق و 👈🏾 دارند. ✔️هیچ تکلیفی در دنیا بدون نیست. ✔️حال اگر زنی بی دلیل از همسرش فاصله بگیرید، تَمکین نکند باید چه کرد؟! ⁉️ تحویل مقام قضایی داد؟! که همانند مردان برای آنها مجازات زندان باشد! یا که تا ابد نباید هیچ واکنشی نشان داد؟! مخالفین چه پاسخی دارند؟ 5⃣ خشونت علیه زنان خلافِ آموزه دینی است، و پیامبر (صلی الله علیه واله) از این عمل زشت همواره اعتراض می کردند.👇 شَرِّ رِجَالِكُمْ.. الضَّارِبَ أَهْلَهُ وَ عَبْدَهُ الْبَخِيلَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهُ.. بدترین مردان کسی است که و خدمتکارش را بزند، بُخل بوَرزد، خانواده اش را به اميد ديگران رها کند.. 📚ملاذ الأخيار، ج ١٢، ص ٣٢٢ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲
🌴حقوق فرزندبرپدر🌴 📒یکی ازسه حقی که فرزندبرپدرداردآشناکردن اوباقرآن است.ازاین روهرپدری می بایست نسبت به آموزش قرآن فرزندش احتمام ورزدیاخودشخصاآموزش فرزندش راعهده دارشودویااینکه برای اومعلم استخدام کند.متاسفانه اکثرپدران ازاین وظیفه خطیرغافل بوده وبه درستی عمل نمی کنند.📒 🌷امام حسین علیه السلام برای آموزش قرآن فرزندش علی اکبرعلیه السلام معلمی استخدام نمود،معلم پس ازآنکه سوره حمدرابه وی یاددادحضرت علی اکبرعلیه السلام برای پدربزرگوارشان تلاوت نمودوسالارشهیدان سلام الله علیهاانقدرخوشحال شدندکه که دستوردادنددهان معلم راپرازجواهرکردندوچندین دست لباس به اوهدیه دادندبرخی ازاصحاب اعتراض کردندکه: این جوایزودستمزددرقبال این کارکوچک معلم بسیارزیاداست.حضرت فرمودند:این مادیات ازبین می روداماکارمعلم معنوی است وباقی می ماند.📒 🌺درروایتی است که اگرمعلمی به کودکی بسم الله الرحمن الرحیم بیاموزدخداوندآن کودک وآن معلم وپدرومادرکودک راازدوزخ نجات می دهد🌺 📒تفسیرمنهج الصادقین دیل آیه اول حمد📒
۱۹ 💖زن، دنبال زیبایی روح و تقوای مرد هست. 👈پس سعی کن خودت را به زیبایی های باطنی آراسته کنی
۱۹ ❤️اختلاف سن پسر و دختر به صورت زیاد بودن سن دختر 🧕🏻ممکن است مشکلاتی به وجود آورد. 💝معمولا پسران از ۱۳، ۱۴ سالگی قدرت فعالیت جنسی را دارند. اما ممکن است در سنی باشند که توان ارتباط عاطفی نداشته باشند. و درک متقابلی از یکدیگر نداشته باشند.⚠️ 👈🏻مثلا زن جاافتاده و عاقل است، اما مرد لوس، رفیق‌باز و دنبال تفریح و گشت‌وگذار است. زن دائم حرص می‌خورد و عقیده دارد شوهرش هنوز بچه است و مسئولیت پذیر نیست. ‼️ ✨بعضا دیده شده زنی ک شوهرش چندسال از او کوچک‌تر است، مرد را به عنوان قدرت برتر قبول ندارد و این با ذات زن در تضاد است. زیرا زن به طور فطری به قدرتمند بودن شوهرش نیاز دارد. 💪🏼 🔆گاهی این نوع اختلاف سنی در زن مسئله‌ساز است. 🥀 زن‌ها از نظر بهداشتی زودتر شکسته می‌شوند. و جذابیت خود را برای مرد از دست می‌دهند. اما در مردان اینگونه نیست. وقتی اختلاف سنی زیاد هست، مسئله جایگزینی مطرح می‌شود.➕مثبت و منفی➖ 🌻جنبه مثبت آن تقوا است. و لذا در روایات داریم دخترانتان را به مردان باتقوا دهید، چون اگر از آنها خوششان آید خوشبختشان می‌کنند و اگر غیر این باشد به آنها ظلم نخواهند کرد.💭 🔶زیبایی روح بسیار مهم و مورد توجه دختران است. مثلا یک دختر تحصیل کرده زیبا با شرایط خوب، با یک جانباز ازدواج می‌کند. چون روح زیبای آن مرد را دیده.🌟 و لذا مسئله شخصیت معنوی و روحی بسیار دارای اهمیت است. در تلاش باشید روح خود را جلا دهید، که مجبور نباشید با زیبایی‌های ظواهری نقص باطنی را بپوشانید. ⛅️ 🌷در زنان نیز همینگونه است اما جنبه تاثیری آن کمتر است. مثلا ممکن است خانم کمالات معنوی خوبی داشته باشد، اما شوهرش به راحتی با او کنار نیاید. 💜مسئله دیگر درباره سن ازدواج، زایمان و بچه‌دار شدن است. 🤰🏻باید دقت کرد سن دختر هرچقدر کم باشد(به خصوص زیر۱۸ سال)، احتمال مرگ و میر و آسیب دیدن فرزند و حتی خود مادر بالا می‌رود. ⚠️‼️ سن مناسب 🔆 💢معمولا اختلاف سنی بین ۳ تا ۶ سال مناسب است. خطری که در اختلاف سنی کم وجود دارد و باید از جانب مرد کنترل شود، آن است که دختر فکر کند شوهرش همبازی اوست. و نتواند حق اطاعت از مرد در مواقع لازم را به جا آورد. 🧔🏻 🔺خوب است مرد در سواد، سن و قد از دختر برتر باشد. مگر دخترانی که فرهنگ و فهم خوبی از دین داشته باشند و بتواند شوهر را به عنوان مرد خانه بپذیرند.☘ در غیر این صورت در نهایت ممکن است به شکل برابری با خود ببیند و مشکل‌ساز شود.⚠️
🥀بسم رب الحیدر کرار علیه السلام🥀 ✍ابوبکر لعنة الله علیه رو به عُمَر لعنة الله علیه می‌کند و از او می‌خواهد که بنشیند امّا او نمی‌نشیند ، ابوبکر لعنة الله علیه او را قسم می‌دهد که آرام بگیرد و بنشیند عُمَر لعنة الله علیه می‌نشیند و ابوبکر لعنة الله علیه رو به قُنفُذ لعنة الله علیه می‌کند و می‌گوید: «برو به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بگو که ابوبکر لعنة الله علیه تو را می‌طلبد ، همه مسلمانان با ابوبکر لعنة الله علیه بیعت کرده‌اند و تو هم یکی از آنها هستی و باید برای بیعت به مسجد بیایی» قنفذ لعنة الله علیه این بار همراه با ده نفر به سوی خانه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می‌رود و می‌گوید: ــ ای علی ! ابوبکر تو را می‌طلبد ، تو باید برای بیعت با او به مسجد بیایی . ــ پیامبر صلی الله علیه و آله به من وصیّت کرده است که وقتی او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا این‌که قرآن را به صورت کامل بنویسم نگاه کن ! حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از گفتن این سخن وارد خانه می‌شود و در را می‌بندد . او برای حفظ اسلام ، صبر می‌کند و در خانه خود می‌نشیند . پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده اند و هنوز قرآن به صورت کامل ، جمع آوری نشده است ، درست است که عدّه‌ای به فکر ریاست و حکومت دنیای خود هستند، امّا حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به فکر قرآن است قنفذ لعنة الله علیه به سوی مسجد باز می‌گردد و سخن حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را به ابوبکر لعنة الله علیه می‌گوید . خلیفه، خیلی ناراحت است ، برای این که دیگر نمی‌تواند حضرت امیرالمومنین علیه السلام را به زور از خانه بیرون بیاورد ، همه فهمیده‌اند که حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مشغول جمع‌آوری قرآن است و دیگر کسی نمی‌تواند مزاحم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شود، گویا چاره‌ای نیست، باید صبر کرد تا حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، کار نوشتنِ قرآن را تمام کند امروز پنج شنبه ، اوّل ماه ربیع الأوّل است ، مردم برای خواندن نماز در مسجد جمع شده‌اند . حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام وارد مسجد می‌شود . همه تعجّب می‌کنند ، او که قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود خوب نگاه کن ، آیا آن پارچه را می‌بینی که در دست‌های اوست ؟ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام قرآن را نوشته و در داخل این پارچه گذاشته و به مسجد آورده است او با صدای بلند با مردم سخن می‌گوید: «ای مردم ، من در این مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم ، نگاه کنید ، این قرآنی است که من نوشته‌ام ، من به تفسیر همه آیه‌های قرآن آگاه هستم چرا که از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد همه آنها سؤل کرده‌ام» اگر کسی خواهان فهم قرآن باشد باید نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام برود ، زیرا او از همان ابتدایِ نزول قرآن همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله بود و هر گاه آیه‌ای نازل می‌شد، تفسیر آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله می‌پرسید. در این هنگام عُمَر لعنة الله علیه از جا بلند می‌شود و می‌گوید: «ما نیاز به قرآن تو نداریم» وقتی که عُمَر لعنة الله علیه این سخن را می‌گوید حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام قرآنی را که نوشته است به خانه خود می‌برد 😭😭 ( ادامه دارد ان شاء الله...) به‌ بیت‌ وحی🥀 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
* 💞﷽💞 ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃  اما درباره اون جمله ت که گفتی، کاملا درسته واقعیت اینه که محبت و احساسات قلبی و ادراک ها قابل انتقال نیست من الان نمیتونم این حرارتی که از این توصیف عاشقانه ی تو از خدا توی قلبم ایجاد شد رو کف دستت بریزم و تو حسش کنی! برای معرفی یک تفکر و یک مکتب منطق لازمه. که البته مکتب خدا تماما سرشار از منطقه چون حقه و حقیقت منطق داره همونقدر که محبت داره... اما واقعیت اینه که پذیرش یک مکتب با منطق و دلیل و برهان آغاز میشه اما با محبت ادامه پیدا میکنه... علم و منطق برای راستی آزمایی صحت یک تفکر و عقیده لازمه اما برای استمرارش کافی نیست. میشه باهاش شروع کرد اما نمیشه ادامه داد استمرار و حرکت نیاز به نیروی محرکه داره محبت همون نیروی محرکه ی طی مسیره! بعد از درک دلیل، باید محبت خدا وارد قلبی بشه تا بتونه ایمان بیاره. به قول تو باید حسّش کنی یا حتی ببینیش! مثل حس شیرینی این شکلات. من هرچقدرم که برات از تجربه خوردن شیرینی بگم و وصفش کنم دهنت شیرین نمیشه. باید یکی بزاری دهنت بفهمی چی میگم. خیلی چیزها رو باید تجربه کرد... یقین با مشاهده عملی حاصل میشه نه تئوری برای اولین بار لبخند ژانت رو دیدم هرچند خیلی محو. و چه لحظه ی شیرینی بود... سرش رو در تایید حرفم تکون داد وسکوت کرد... کتایون نگاهی به ساعت مچی ش کرد و گفت: ساعت 9 و نیمه ژانت نمیخوای بخوابی فردا قرار نیست جایی بری؟! ژانت از جا پرید: _چرا چرا... شب بخیر... و بدون هیچ حرف دیگه ای رفت توی اتاقش و در رو بست به نظر می اومد کتایون یکم از شنیدن مکالمه ما کلافه ست برای همین خواستم بحث رو عوض کنم: کجا میخواست بره مگه؟ _یکشنبه صبحا همیشه میره کلیسای مرکزی میدونی که خیلی دوره برای اینکه از اول مراسم باشه باید راس ساعت شیش توی ایستگاه اتوبوس باشه... همیشه شبا زود میخوابه ولی شنبه شبا یکم زودتر! زندگی مومنانه ژانت اونهم اینجا واقعا جذاب و قابل ستایش بود... صدای کتایون از فکر بیرونم آورد: _میبینی این خارجیا چه خوبن انگار نه انگار مهمون داره اصلا نگفت کجا میخوابی رفت گرفت خوابید! خندیدم: _اشکال نداره بیا برو تو اتاق من بخواب من اینجا میخوابم. روی کاناپه دراز کشید: _نه من همینجا راحتم فقط اگه میتونی یه پتو بهم بده... اصرار نکردم چون ممکن بود راحت نباشه... رفتم اتاقم و براش پتو آوردم. بعد هم شب بخیر گفتم و برگشتم اتاقم... *** ساعت تقریبا ده صبح بود که از اتاق اومدم بیرون. ژانت هنوز برنگشته بود و کتایون هم خواب بود... بی سر و صدا چای دم گذاشتم و برگشتم اتاق... کار گزارش کار سه شنبه رو تموم کرده بودم برای همین قلم و دوات برداشتم که یکم خط بنویسم... کمی بعد صدای باز شدن در و رفت و آمد بعدش گفت که ژانت برگشته... اما من کماکان به کارم ادامه دادم تا اینکه تقه ای به در خورد و کتایون از همون پشت در گفت: این کتری قوریت خودشو کشت خانجون بیا به دادش برس... از هول چای فوری بلند شدم و در رو باز کردم... سلام کوتاهی کردم و بدون اینکه در اتاق رو ببندم دمپایی رو فرشی پام کردم و دویدم توی آشپزخونه... فوری زیر اجاق رو خاموش کردم و آروم چک اش کردم... خدا رو شکر آب کتری خشک نشده بود... تازه ژانت رو دیدم که با نگاه عاقل اندرسفیهش جلوی در سرویس بهم زل زده بود باخنده گفتم: سلام... این کتایون الکی هولم کرد ترسیدم آبش خشک شده باشه ته کتری ترک بخوره! کتایون از راهروی کوچیک پشت آشپزخونه بیرون اومد: بدکاری کردم بهت خبر دادم! بعد با ذوق گفت: ببخشید من سرک نکشیدم درو باز گذاشتی چشمم افتاد. چه خط خوبی داری خطاطی میکنی؟ _آره البته همچینم خوب نیس _چرا خوب بود فقط نصفه نیمه بود نتونستم بفهمم چی نوشته _جهان و هرچه دراوست همه صورتند و تو جانی ژانت فوری گفت:چی؟ کتایون براش ترجمه کرد.. پرسید به چه کسی گفته میشه و کتایون بدون اینکه از من سوال کنه گفت احتمالا خدا! بعد گفت: من تمام هنر های سنتی ایرانی رو دوست دارم مینا منبت تهذیب خط... همونطور که داشتم برای صبحانه عسل توی کاسه های کوچک میریختم گفتم: _ماشاالله واردیا! حالا کار من خیلی هم هنرمندانه نیست بیشتر دل مشغولیه ولی چند تا خط تو این دو سال و اندی نوشتم اگر میخوای بیارم ببین.. فوری گفت:آره بدم نمیاد... کاسه رو روی میز گذاشتم: پس تا این چای جوشیده یکم خنک شه بیاید تو اتاق نشونتون بدم فقط کفش یادتون نره! خودم جلو افتادم و وارد اتاق شدم... از توی کمد دیواری پوشه برگه ها رو پیدا کردم و بیرون کشیدم... وقتی برگشتم فقط کتایون توی اتاق بود و ژانت با فاصله دم در اتاق خودش ایستاده بود... انگار غریبگی میکرد. برگه ها رو گذاشتم روی میز.. به کتایون اشاره کردم که ببینه و خودم توی چارچوب در ایستادم:چرا نمیای تو ژانت دوست نداری ببینی؟ آب دهنش رو فرو داد و فوری گفت:بدم نمیاد... ...
* 💞﷽💞 ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃  دستش رو گرفتم و کشیدم:خب پس بیا دیگه نازکش میخوای؟ پرسید: کفشهامو باید دربیارم؟ _بله البته لطفا... کفش هاش رو دم در درآورد و پا توی اتاق گذاشت... رفت سمت کتایون و با هم شروع کردن به نگاه کردن برگه ها... هر برگه ای که میدید میپرسید که روش چی نوشته کتایون هم اول فارسیش رو میخوند و بعد ترجمه میکرد... ژانت هم زیر لب و خیلی آروم این جمله رو تکرار میکرد: خیلی جالبه... برگه ها که تموم شد نگاه کتایون دور اتاق چرخید و روی قالیچه ی کوچیک زیر پاش ثابت موند.. یک قدم برداشت و وسطش ایستاد... بعد دو زانو نشست و روش دست کشید.. ژانت هم با دیدنش هوس کرد همینکارو بکنه اما اون به محض لمس صداش در اومد:خدای من چقدر نرمه این با چی بافته شده؟ _این فرش خیلی قدیمیه خاله ی مادرم برای جهیزیه ش بافته ابریشمه... کامل تا میشه مثل پارچه واسه همینم راحت با خودم آوردمش... ژانت روی فرش دراز کشید و چشمهاش رو دوخت به نوری که از پنجره به داخل میتابید: تابحال انقدر راحت روی زمین دراز نکشیده بودم... چون آدم مطمئنه تمیزه خیالش راحته... کار خوبی میکنی با کفش و دمپایی توی اتاق نمیای حیف این فرشه که کثیف بشه کتایون از جاش بلند شد و روی تخت نشست: ولی خیلی زحمت داره هی بپوش هی درآر.... گفتم: _چه زحمتی داره من اینجا روی این فرش نماز میخونم باید تمیز باشه... ژانت از روی فرش بلند شد و کتایون باز نگاهش دور چرخید: در مجموع اتاقت حس خوبی داره آدم توش راحته... راحت گفتم: قابل نداره... لبخندی زد: میدونی که من تعارفی نیستم پس سر چیزای مهم باهام تعارف نکن... راحتتر گفتم: تعارف نکردم از این به بعد هر شبی اومدی اینجا موندی تو اتاق من بخواب. البته تا وقتی که هستم چون احتمالا به زودی رفع زحمت میکنم کتایون_خب دیگه ممنون بابت بازدید اتاقت! بریم صبحونه بخوریم من گرسنمه! ... بعد از صبحانه مقابل هم با همون چینش دیروز روی مبلها نشستیم و بعد پرسیدم: خب کجا بودیم؟ ما هیچ ما نگاه! ظاهرا خودم باید زحمتش رو میکشیدم گفتم: تا اینجا گفتیم که اصلا انسان چرا خلق شد و هدف و اساس این خلقت چی بود! الان میخوایم درباره تاریخ ادیان و شناخت خدا صحبت کنیم چون دیدیم که علم ماده نمیتونه معرفت کاملی از خدا بهمون بده برای درک بهتر خدا لازمه مجدد فاز مطالعاتیمون رو عوض کنیم... کتایون کمی جلو کشید: _من هنوز سر همون حرفم هستم اگرم خدایی باشه خدای ادیان نیست چون خدای ادیان همیشه در طول تاریخ در حال جبهه گیری و مرزبندی بوده و باعث اشتقاق بشر و دشمنی و تکفیر و خونریزی شده مثلا همین دین باعث میشه که ژانت مسیحی باشه و تو مسلمان و بینتون درگیری پیش بیاد وگرنه چرا شما باید با هم مشکلی داشته باشید. و خیلی از آموزه های غیرانسانی و خشن ادیان مثل جنگ و غارت و... که با منطق جور در نمیاد یک خالق به قول تو مهربان از بنده هاش اینو بخواد! و اگر هم همچین خدایی وجود داشته باشه قطعا ظالمه و اگرم قدرتی داشته باشه و جهنمی، من یکی که حاضرم الی الابد بسوزم ولی زور نشنوم ابروهام بلند شد و لبهام خندید: _این روحیه ظلم ستیزی که داری واقعا شایسته ی تقدیره به زودی علیه ت استفاده میکنم. خب بریم سراغ بحثمون _بررسی کن ولی همین اول یه چیزی بهت بگم که نگی نگفتی تو هیچ جوره نمیتونی منو قانع کنی یعنی ته این بحث برای تو هیچی نیست. جز یه چالش اساسی درباره طرز فکرت چون به حد کافی دلیل برای ردش دارم... با این تفاسیر هنوز میخوای ادامه بدی؟ خونسرد گفتم: برای بار نمیدونم چندم میگم، من از سر لج و لج بازی یا به امید هدایت تو این بحث رو شروع نکردم که با این توضیحاتت نظرم عوض بشه من دنبال رفع اتهام و احقاق حقم اینکه حقیقت، هر چیزی که هست، آشکار بشه و در این مسیر اگر هم چالشی برای من وجود داشته باشه با آغوش باز ازش استقبال میکنم... به نظرم تو هم باید همین روحیه رو داشته باشی ما این راه رو تا تهش میریم آخرش اگر آدمای عاقلی باشیم یکی باید دستاشو ببره بالا چون حقیقت فقط یکیه ضمنا گفتی خیالم راحت باشه که تحت هیچ شرایطی قانع نمیشی! حتی اگر دلیل منطقی وجود داشته باشه یعنی انقد دیکتاتوری؟! پوزخندی زد: _نه ولی مطمئنم هیچ منطق و حقیقتی وجود نداره امیدوارم همینقدر که میگی شجاع باشی و تهش بتونی به شکست خودت اعتراف کنی _امیدوارم هردومون آدمای شجاعی باشیم! ژانت بی حوصله کل کلمون رو قطع کرد: تمومش کنید دیگه بحث رو شروع کنید! با ترس خنده داری گفتم: _چشم... من یه سوال دارم؛ خدا از کجا و چجوری وارد زندگی انسان ها شد؟ با فرض تو که میگی ادیان متصل به خدا نیستن یعنی یا خدایی در جهان وجود نداره، که دیروز اونهمه راجع بهش صحبت کردیم، یا اونقد خدای بی خیال و منفعلیه که اینهمه سال هیچ تلاشی برای معرفی خودش و ارتباط با مخلوقاتش نکرده
هدفی هم که از خلقت نداشته اصلا معلوم نیس آدما رو خلق کرده برای چی نه کاری باهاشون داشته نه حرفی باهاشون داشته ...