eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
تلاش برای تربیت بچه ها بی فایده است آنها شبیه ما خواهند شد ، خودمان را تربیت کنیم آنها هم تربیت میشوند
🍀 ما کلفَت داریم در صف پمپ‌بنزین ایستاده‌ام و منتظرم تا نوبتم شود. راننده میان‌سالی که موهای جوگندمی دارد و کارش در پمپ‌بنزین تمام شده است به سمت مرد گل‌فروشی که کمی آنطرف تر از پمپ‌ها ایستاده است می‌رود و پنج هزار تومان در دست او می‌گذارد. مرد گل‌ها را به سمت راننده می‌گیرد و درباره قیمت گل‌ها توضیح می‌دهد. راننده اصلاً به توضیح مردِ گل‌فروش توجه نمی‌کند و به سمت ماشینش برمی گردد. مرد گل‌فروش با صدای بلند می‌گوید "آقا گل؟ برنداشتی که". راننده می‌گوید" گل نمی خوام". مرد گل‌فروش با تعجب به اسکناس خیره می‌شود. در چشمان راننده شعفِ ناشی از لطف در حقِ مرد گل‌فروش دیده می‌شود و در چهرۀ مرد گل‌فروش هم شرمِ ناشی از گدا تلقی شدن. با مرد گل‌فروش صحبت می‌کنم. به او می‌گویم که ای‌کاش پول را نمی‌گرفت. او گلایه می‌کند از اینکه چرا دیگران تصور می‌کنند که او گداست! می‌گوید که خودش شغل گل‌فروشی را انتخاب کرده و انتظار ندارد که به او پول بدهند ولی گل برندارند. گلایه می‌کند از اینکه چرا بعضی‌ها با او همچون گدا برخورد می‌کنند؟ آیا ظاهرش شبیه به گدایان است یا رفتارش؟ این نوع پول دادن‌ها را نه لطف بلکه نوعی تحقیر می‌داند. شاید این تحلیل مرا کمی بی‌رحمانه بدانید ولی فکر می‌کنم که انگیزه افراد برای پول دادن به نیازمندان؛ همیشه خیرخواهانه نیست. انگیزه‌های ظالمانه‌ای در پسِ این رفتار مثبت می تواند وجود داشته باشد. بعضی‌ها علاقه دارند تا به‌عمد حقارت دیگران را به تماشا بنشینند. اینان درواقع از مشاهده نیاز دیگران به خودشان لذت می‌برند. کمک به دیگری را به معنای نیاز دیگری به کمک تفسیر می‌کنند و این موقعیت را بسیار دل‌چسب می‌دانند. مانند رهگذری که در حاشیه پیاده‌رو غذایی به فقراء می دهد ولی نمی رود! می‌ایستد و با شَعفی وصف‌ناپذیر غذا خوردن آن‌ها را تماشا می‌کند. او از تماشای نیاز و وابستگی دیگران به خودش لذت می‌برد. اینان پول می دهند تا خودشان را بزرگ و دیگران را حقیر ببینند. به‌راستی در این‌گونه موقعیت‌ها کدام طرف نیازمندتر است؟ برخی دیگر با کمک به نیازمندان سعی می‌کنند تا طبقه اجتماعیِ خود را در ذهنشان ارتقاء دهند. به بیان بهتر خود را در جایگاه و شأن یک « ارباب سخاوتمند» تصور کنند که کیسۀ زری را به سمت « رعیت» پرتاب می کند. من ثروتمند و تو فقیر هستی. دقیقاً مانند برخی از زنان نوکیسه‌ای که به هنگام صحبت با اقوام خود می‌گویند که خانه‌شان را «ُکلفَت»، و نه کارگر خدماتی رُفت و روب می‌کند! ما کلفَت داریم! ما جزو ثروتمندان هستیم! ممکن است برخی از افراد در این گروه از وضع مالی مناسبی هم برخوردار نباشند ولی با کمک به نیازمندان این توهم یا خودفریبی را در خود ایجاد می‌کنند که وضعشان آن‌قدرها هم بد نیست و (خدا را شکر) می‌توانند به دیگران کمک کنند. درنهایت آنکه کمک به نیازمندان توسط برخی از افراد را مکانیسم روانی «میکروب‌زدایی از وجدان» می‌دانم. این نوع کمک‌ها با هدف کاستن از تلنگرهای گاه و بیگاه وجدان بابت پایمال کردن حق‌وحقوق سایرین در موقعیت‌های مختلف اجتماعی توسط همین افراد می‌دانم. گویی این افراد به خودشان می‌گویند « من در همه‌جا آدم بدی نیستم. بعضی جاها بد و بعضی جاها خوب هستم». کمک به نیازمندان این توهم یا خودفریبی را در آنان دامن می زند که هنوز انسانیت در وجودشان نمرده است! و به این شکل به خودشان امید می دهند. 👤دکتر فردین علیخواه جامعه شناس
✳️ هیچ رابطه ی بد با به دنیا امدن کودک خوب نمی شود. 🎗هیچ رابطه ی بد زناشویی با چاق/لاغر شدن خوب نمی شود. 🎗هیچ رابطه بد زناشویی با قطع رابطه با خانواده همسر خوب نمی شود. 🎗هیچ رابطه بد زناشویی به صرف گذر زمان و افزایش سن زوجین خوب نمی شود. 🎗هیچ رابطه بد زناشویی با تزریق ژل،بوتاکس،عمل زیبایی و ... خوب نمی شود. 🔑🔑راه درمان مشکلات خانواده ، اموزش صحیح روابط زناشویی ، تغییر روش زندگی و کمک گرفتن از متخصصین این حوزه است.
❣️رابطه ی یکی از زیباترین بخش های ازدواج است که در دین مبین اسلام و در احادیث و روایات بسیاری بر چگونگی رابطه ی صحیح جنسی تاکید شده است. در این سری از مطالب ،مجموعه احادیث گرد آوری شده از ائمه اطهار و پیامبر اسلام ( ص) در مورد را برای شما گردآوری کرده ایم .امیدواریم راهگشای شما باشد . 🌱شروع رابطه از اولین شب مشترک بودن () 1️⃣-در این اوقات آمیزش نکنید: ۱- بین اذان صبح و طلوع خورشید ۲- بین غروب تا تاریک شدن هوا ۳- هنگام خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی ۴- هنگام زلزله 📕(امام صادق(ع)، همان، ص۹۶) 2️⃣-چون عروس را به خانه آوردید، با محبت و تواضع کفش هایش را در آورده، پاهایش را بشویید آنگاه او را به حجله دعوت کنید. این چنین است که مهر، برکت و رحمت، بر خانه و عروستان سایه می‌‌افکند. 📕(پیامبر اکرم(ص)، من لا یحضره الفقیه، ج۳٫ص۳۵۸) 3️⃣-وقتی عروس به حجله آمد به کعبه رو کنید، گیسوان او را نوازش کرده، زلف تاب دارش را به چنگ گیرید و آرام بگویید «خدایا! این امانت توست که به من سپردی. با گفته‌‌ی تو او را به خود حلال کرده‌‌ام، فرزندم را مبارک، پارسا و از پیروان پیامبرت قرار ده و شیطان را از او دور فرما». 📕(امام صادق(ع)، فروع کافی ج۵ ص۵۰۰) 4️⃣- آن گاه وضو سازید، تن و روان خویش را طراوت بخشید، رو به خدای مهربان کنید و دو رکعت نماز عشق به جای آورید. به عروس خود نیز بگویید همین کار را بکند. 📕(امام صادق(ع)، مکارم الاخلاق ص ۲۳۹) 5️⃣- پیش از این که با عروس خویش به بستر زفاف بروید، هدیه‌‌ای به وی بدهید، با این کار عشق و آرامش را به او هدیه کرده‌‌اید. 📕(امام صادق(ع)، وسائل الشیعه ج۲۱۵ ص۱۲) °•کپی با ذکر آزاد است•° 🍃🌸🍃 🍃 @haram110
یکی از راه‌های کاهش ریفلاکس، بهبود تونوسیته دریچه تحتانی مری است. رب انار گس و کمی ترش (نه خیلی ترش) برای این مقصود سودمند است. پرده‌ها و پیه انار هم قابض قوی دهانه معده هستند.
# ماجرای عجیب ابن زیاد و ماری که در بینی اش بود «عبیدالله بن زیاد» در کنار شهر موصل به دست ابراهیم بن مالک اشتر، کشته شد، ابراهیم سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد، مختار در این هنگام غذا می خورد که سرهای بریده دشمنان را کنار مسند مختار به زمین ریختند. در این هنگام دیدند مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و وارد سوراخ بینی ابن زیاد شد و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و از سوراخ گوش او وارد گردید و از سوراخ بینی او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار گردید. مختار پس از صرف غذا برخاست با کفشی که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت: «این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافر نجس نهادم». مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیّه در حجاز فرستاد، محمد حنفیّه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد، امام سجاد در آن وقت، غذا می خورد، فرمود: روزی سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند، او غذا می خورد، عرض کردم: خدایا مرا نمیران تا اینکه سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره ام که غذا می خورم بنگرم، حمد و سپاس خدا را که دعایم را اکنون به استجابت رسانیده است. نکته قابل توجه اینکه مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی می نویسد: آن مار، مکرر از بینی ابن زیاد وارد می شد و از گوش او بیرون می آمد، و تماشاچیان می گفتند: قََد جائت قَد جائت: «مار باز آمد، مار باز آمد» و می نویسد: همان هنگام که ابن زیاد در مجلس خود با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام حسین (ع) می زد، شاید بر اساس تجسم اعمال، همان چوب خیزران (در عالم برزخ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینی او وارد می شده و از سوراخ گوش او بیرون می آمده، تا در همین دنیا، مردم مجازات ننگینش را ببینند. 📚منابع: 1- منتهی الآمال، ج1: 299. 2- بحارالانوار، ج6: 248؛ 45: 334- 336. 3- عالم برزخ در چند قدمی ما: 172- 175. ★°•❉•°☆ @haram110
✨﷽✨ 💥براے مجرد ها : 👈حواسمون باشه تو زمان مجردی داریم چیکار میکنیم ... 🔸از هر دستی بدی از همون دست میگیری ... 🔸اگه به نامحرم نگاه کردی ؛ 🔸اگه با نامحرم چت کردی ؛ 🔸اگه بهش لبخند زدی ؛ پس بپذیر که همسر آیندت هم این کارارو انجام بده!!! ✍زمان مجردی امتحان بزرگی برای انسانه ... شاید خدا میخواد ببینه چیکار میکنی که به نسبت تلاش و عملت روزیت کنه ! حواست باشه . . . . 🔹شاید یه لبخند 🔹شاید یه نگاه حرام 🔹شاید یه چت ؛ یه دایرکت ؛ 🔹ازدواجت رو به تاخیر بندازه ... 🔹شاید لیاقت داشتن همسر خوبی که خدا برات مقدر کرده بوده رو با همین اشتباهات از دست بدی ... ♡همسر یعنی همسفر تا بهشت ♡
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 لعنت الله علیه نامش به گونه های عمرو بن صبیح صیداوی، صدایی، عمرو بن صبح و ... در تاریخ ذکر شده است. جنایاتش: بیشتر مورخین گفته اند که روز عاشورا سال 61 هـ.ق، در سرزمین کربلا، یکی از فرزندان حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام بنام عبدالله (عبیدالله) و مادرش رقیه دختر علی بن ابیطالب علیه السلام به جنگ و مبارزه با دشمن آمد که عمرو بن صبیح تیری به طرف او پرتاب کرد. عبدالله دستش را بر پیشانی خود سپر کرد، اما آن تیر دست او را آن چنان بر پیشانی جوان بیست و چند ساله دوخت که عبدالله دیگر نتوانست دستش را حرکت دهد و با تير ديگر، قلب او را نشانه گرفت، آن گاه ملعون دیگری، نیزه ای به قلب مبارکش زد و او شهید شد. هم دستش را زید بن ورقاء جهنی و به نقلی اسد بن مالک گفته اند. به هر حال همه بر این که عمرو بن صبیح قاتل و کشنده بنی هاشم بوده، اتفاق نظر دارند. بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام، او به فرمان عمر بن سعد همراه با دیگر اشقیا، با اسب بر بدن مطهر آن حضرت تاخته و استخوان سینه و پشت و پهلو را در هم شکستند و وقتی به کوفه رسیدند، نزد عبیدالله بن زیاد اظهار خوش خدمتی کرده و جایزه اندکی گرفتند. سرنوشت او: عمرو بن صبیح، در زمان قیام مختار ثقفی، به دستور او توسط عبدالله بن کامل دستگیر شد. شب هنگام که در پشت بام منزلش خوابیده و شمشیرش را زیر بالین گذاشته بود، ماموران مختار خانه اش را محاصره کردند. او که ناگهان خود را در محاصره شدید دید، خواست شمشیرش را بر دارد، اما مأموران زودتر آن را برداشته بودند. او را نزد مختار آوردند؛ ادعا می کرد که من در کربلا بودم و بعضی از یاران حسین بن علی علیه السلام را با نیزه زدم و زخمی کردم ولی کسی را نکشتم. به دستور مختار، او زندانی شد و صبح فردا، در مجلس بزرگی که تشکیل شده بود، او و همراهانش را دست بسته به قصر آوردند تا محاکمه کنند. عمرو فریاد زد: ای مردم کافر و فاجر (خطاب به اصحاب مختار) اگر شمشیر در دستم بود می دیدید که قوت بازویم چه قدر است و اکنون که باید کشته شوم همین بهتر که شما مرا بکشید زیرا بدترین خلق خدایید. پس با هتاکی، سیلی به صورت عبدالله بن کامل زد. وی از حماقت و حمله او خندید و دست او را گرفت و به مختار گفت: امیر، این مرد مدعی است که در کربلا فقط با نیزه بعضی از اصحاب حسین علیه السلام را زخمی کرده، چه دستور می دهید؟ مختار دستور داد نیزه داران آمدند و آن قدر نیزه بر او زدند، تا به هلاکت رسید. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت می کند آن جا که می فرماید: السلام علی ابی عبدالله (عبیدالله) بن مسلم بن عقیل، و خداوند قاتل و تیرانداز او، عمرو بن صبیح صیداوی را لعنت کند. بر تا قیامت لعنت ✨یا علی✨
"رمان از ماشین پیاده شد و وارد دانشگاه شد،تصمیم گرفت که خودش شخصا به دانشگاه بیاید و رویا رضایی،که بعد از صحبت با سمانه به او مشکوک شده بود ،را ببیند. وارد دفتر شد ،کمی جلوتر چشمش به در اتاقی افتاد که بر روی آن با خط زیبایی کلمه ی فرهنگی نوشته بودند افتاد. دستگیره را فشار داد و وارد اتاق شد،با دیدن خانمی که پشت سیستم نشسته بود قدمی برگشت! ــ معذرت میخوام ،فکر کردم اتاق خانم حسینی هستش خانم از جایش بلند شد: ــ بله اتاق خانم حسینی هستند ،بفرمایید کمیل که حدس می زد این خانم رویا رضایی باشد قدمی جلو گذاشت و گفت: ــ خودشون نیستن؟ ــ نه مسافرتن،بفرمایید کاری هست در خدمتم ــ ببخشید میتونم بپرسم شما کی هستید؟ ــ رضایی هستم،مسئول علمی ــ خانم رضایی خانم حسینی کجا هستن؟ ــ مسافرت کمیل با تعجب پرسید: ــ مسافرت ــ بله،ببخشید شما؟ ــ از اداره اڱاهی هستم. با شنیدن اسم اداره اگاهی برگه هایی که در دست رویا بودند بر زمین افتادند ،کمیل به چهره رنگ پریده اش خیره شد،رویا سریع خم شد و با دستان لرزان برگه ها را جمع کرد. کمیل منتظر ماند تا برگه هایش را جمع کند،رویا برگه ها را در پوشه گذاشت و آرام معذرت خواهی کرد. ــ چرا گفتید مسافرته؟ ــ خب ،خیلی ارباب رجوع داشتند،یه مدته هم نیستن گفتیم شاید رفته باشن مسافرت ــ خانم سمانه حسینی چطور خانمی بودند؟ ــ نمیدونم خوب بودن،اما یه مدت بود مشکوک میزد،نمیدونم چش بود ــ شما شخصی به اسم بشیری میشناسید؟ کمیل لحظه ای ترس را در چشمانش دید،ولی سریع حفظ ظاهر کرد و با آرامش گفت: ــ بله،از فعالین اینجا هستن. ــ آخرین بار کی دیدینشون؟ ــ دارید از من بازجویی میکنید ؟ ــ اگر بازجویی بود الان دستبند به دست توی کلانتری این سوالاتو از شما میپرسیدم رویا ترجیح داد جوابش را بدهد تا اینکه پایش به آنجا باز شود. ــ یک روز قبل انتخابات ــ یعنی روز انتخابات ندیدنشون؟ ــ نه ــ این مدت چی؟ ــ نه نیومدن دانشگاه ــ یک سوال دیگه ــ بفر مایید ــ شما تو اتاق خانم حسینی چیکار میکنید ــ سیستمم مشکل داشت روشن نمیشه،برای همین اومدم از این سیستم استفاده کردم ،ببخشید چیزی شده شما این سوالاتو میپرسید؟ کمیل سری تکان داد و از جایش بلند شد. ــ نخیر،ممنونم خانم رضایی،با اجازه ــ خواهش میکنم وظیفه بود،بسلامت کمیل از اتاق بیرون رفت و از کنار اتاقی که در آن باز بود گذشت،متوجه سیستم روشنی شد،نگاهی به نوشته ی روی در انداخت با دیدن کلمه ی علمی پوزخندی زد،سریع از دانشگاه بیرون رفت و پیامی برای امیرعلی فرستاد. ــ سلام.فیلمای دوربینای دانشگاه بخصوص اطراف دفترو بگیر و بررسی کن
کمیل پرونده را روی میز گذاشت و کتش را درآورد،که در بعداز تقه ای باز شد،و امیر علی در چارچوب در نمایان شد. ــ سلام،کجا بودی؟ ــ سلام دانشگاه،فیلما چی شد؟ ــ فرستادم بچه ها فیلمارو بیارن تا بشینیم روشون کار کنیم ــ خوبه ــ برا چی رفتی دانشگاه؟؟ ــ برای این و عکسی از پرونده بیرون آورد و روبه روی امیرعلی گرفت! ــ این کیه؟ ــ رویا رضایی ــ کی هست؟ ــ مسئول علمی دفتر دانشگاه ــ خب؟ ــ روز انتخابات رویا رضایی به خانم حسینی زنگ میزنه که بیاد سیستمو درست کنه ،خانم حسینی که میره سیستمو درست کنه میبینه سیستم مشکلش خیلی ساده است ،تو این مدت گوشیش و کیفش تو اتاقش بوده و اون تو اتاق رضایی، ــ خب چه ربطی داره؟ ــ خانم حسینی دقیقا ساعتی که پیام از گوشیش ارسال میشه اون تو اتاق رضایی بوده و یه چیز دیگه ــ اون ساعت سهرابی تو دفتر بوده یعنی فقط رضایی و سهرابی. ــ منظور؟ کمیل برگه ی دیگری از پرونده در آورد و نشان امیرعلی داد: ــ رشته ی رویا رضایی کامپیوتر بوده،پس از پس یک مشکل کوچیک برمیومده، ــ پس میگی ،کار سهرابی بوده اون پیام؟ ــ هنوز معلوم نیست.فیلماروچک کن ببین رضایی روز انتخابات با بشیری برخوردی داشته با نه؟ ــ چطور؟ ــ چون ازش پرسیدم گفت آخرین بار اونو یک روز قبل انتخابات دیده،ببین واقعا برخوردی نداشتن؟چون بشیری یک روز بعد انتخابات بودش ــ باشه چک میکنم ــ امیرعلی من به رضایی خیلی مشکوکم ــ چطور؟ ــ تو اتاق حسینی پا سیستم نشسته بود اول ریلکس بود وقتی بهش گفتم که از اداره اگاهی اومدم هول کرد و برگه هایی که تو دستش بدند ریختن روی زمین،اما زود خودشو جمع کرد و دوباره ریلکس شد،از خانم حسینی پرسیدم ،اول خوبشو گفت بعد بدیشو،گفت که به همه گفتیم مسافرته،وقتی هم ازش پرسیدم چرا اینجایی،گفت سیستم اتاقم خرابه روشن نمیشه وقتی اومدم بیرون در اتاقش باز بود سیستم روشن بود و اتقفاقا صفحه ی گوگل باز بود،بعد اخر از من پرسید که برا خانم حسینی اتفاقی افتاده که سوال میپرسید؟یعنی اونا از دستگیری خانم حسینی چیزی میدونستن ـــ این دیگه خیلی مشکوکه،ازتو کارتی نخواست؟ ــ نه اونقدر ترسیده بود اوایل،که یادش رفت کارت شناسایی ببینه ــ من تا فردا صبح گزارش فیلمارو به دستت میرسونم. ــ یه گزارش از رویا صادقی میخوام،کی هست ؟کجاییه؟فعالیتاش چی بود کلا یه گزارش کامل ــ باشه امیرعلی به سمت در رفت،قبل از خروج برگشت و گفت: ــ راستی،شنیدم با خان داییت دوباره همکار شدیم ــ درست شنیدی ادامه دارد... نویسنده :
💎👌💎 آیا می خواهید، قبر مطهّر و شریف حضرت مجتبی علیه السلام را در کنار قبرستان بقیع، زیارت کنید؟ به اطلاع دوستان و سروران می رساند که سایت الکفیل، برای زیارت حضرت مجتبی علیه السلام در سالروز شهادت آن بزرگوار در روز هفتم ماه صفر، ثبت نام می کند. پس با ثبت نام در آدرس زیر، آن حضرت را به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. https://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نمازمی خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✅✅✅ بعضی از ویژگی های اخلاقی حضرت مجتبی علیه السلام از زبان ائمّه معصومین علیهم السلام عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ علیهماالسلام‏ أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهماالسلام كَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِي زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ، وَ كَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِياً، وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِياً، وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى، وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى، وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى، وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى، وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا، وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ، وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ، وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّارِ. وَ كَانَ علیه السلام لَا يَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: إِلَّا قَالَ: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ». وَ لَمْ يُرَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِ إِلَّا ذَاكِراً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَ كَانَ أَصْدَقَ النَّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَهُمْ مَنْطِقاً. (بحار الأنوار، ج‏43، ص331 به نقل از امالی صدوق) حضرت صادق علیه السلام از پدرش از حضرت سجّاد علیهماالسلام السلام نقل می کنند که فرمود: حسن بن علیّ أبی طالب علیهماالسلام در زمان خود عابدترين و زاهدترين و برترين مردم به شمار مي رفت. هر گاه به حجّ می رفت، پياده مي رفت. و چه بسا مى‏ شد كه پاى برهنه مي رفت. هر گاه ياد مرگ مى ‏كرد،گريان مى ‏شد، هر وقت ياد قبر می کرد، اشك مي ريخت. هر گاه به یاد بر انگيخته شدن در محشر می افتاد، گريه مي كرد. هر وقت به ياد عبور از صراط مى ‏افتاد، گريان مى ‏شد. هر وقت به ياد آن موقعى مى ‏آمد كه براى حساب، نزد خدا خواهد رفت، طورى فریاد و نعره می کشید كه غش مى‏ كرد. هر گاه براى نماز قيام مى ‏نمود، اعضايش در مقابل خدا مي لرزيد. هر وقت به یاد بهشت و دوزخ مى‏افتاد، مثل شخص مار گزيده مضطرب مي شد و به هم می پیچید و از خدا تقاضاى بهشت می کرد و از جهنّم، بيزارى می جست. هرگاه حسن بن علی عليه السّلام به آيه‏ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا" مي رسيد مي فرمود: «لبّيك! اللهمّ لبّيك!». آن حضرت جز در حال ذكر و ياد خدا مشاهده نگردید. ایشان از همه مردم راستگوتر و فصيح تر بود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»