eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
647 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️در تعریف کردن، بخیل نباشید! از رفتارها یا کارهای همسرتان، تعریف و تمجید کنید. لازم نیست برای این کار، یک سرویس طلا بخرید! فقط کافی است کمی فکر کنید و کارهایی را به یاد آورید که او تا بحال انجام داده است و شما بی توجه بوده اید . مثلاً اگر او هر روز صبح زود، از خواب بیدار می شود تا برای شما و فرزندان، صبحانه را آماده کند می توانید بگویید: «عزیزم، ازاینکه با تو ازدواج کرده ام خیلی خوشحالم. خیلی از زنها هستند که حتی ساعت 9 صبح هم از خواب بیدار نمی شوند» مطمئن باشید اگر همسرتان بداند که شما قدر کارهای او را می دانید، با انرژی و عشق بیشتری به شما لطف می کند
اگر سال هاست كه در زندگی تان از موضوعی رنج می برید بهتر است يا آن را "بپذيريد"و يا راهی در جهت "تغيير" مشكل تان بيابيد اما به هيچ وجه "تحمل"نكنيد *"تحمل كردن" موجب رنجِ روان تان می شود *"تحمل كردن"شما را در دراز مدت فرسوده و ناتوان می سازد “تحمل كردنِ" موضوعی دردناك ، شما را از درون می شكند، به گونه ای كه ديگر هيچ گاه حال و هوای روح و روان تان به حالت مطلوب باز نخواهد گشت. * "تحمل كردن"، هر يك از ما را در برابر بيماری های جمسانی و روانی آسيب پذير می سازد زيرا روح و جسم شما ساليان سال در حال "مبارزه" بوده است و ناگهان روزی فرا می رسد كه در می یابید ديگر تاب و توان جنگجو بودن را ندارد. •┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈•
💑 *به این ویژگی همسـرتان دقت کنـید* 🔸معمولاً زنان برای بيــان مشكلاتشان نظم منطقی ندارنــد و پــس از بیان يك مشـكل، بلافاصله به سراغ مشكل بعدی می‌روند و اگر حس کنند مردشان، حرف هايشان را نمی‌فهمد بيش از پيش افسرده می‌شوند. 🔸اگر‌ مرد به طبیعی بودن بی‌نظمی در کلام زن آگاه نباشد بی‌جهت عصبانی شده و زندگی تلخ می‌گردد. *بی حرمتی در هر شرايطی ممــنوع!* 🔸توی دعـواهاتون حرمت‌های همدیگــه رو حفظ کنید و از مرز بعضی از کلمات و جملات خارج نشوید. اگر خط قرمــزها رو رد کنــید، حرمت های بینتون شکستـه میشه و جبـران این بی‌حرمتی‌ها خیلی زمان میبره. مواظب باشــید...
💑 *با شوهر خود خوشرو و خوش زبان باشید* 🔸از نکات بسیار مهم در جلب محبت شوهر، رعایت اخلاق حسنه است. همیشه با گرمی و مهربانی و به آهستگی با شوهر خود صحبت کنید. هیچ گاه صدایتان را در مقابل او بلند نکنید. 🔸مبادا کلمات توهین آمیز درباره او به کار ببرید. هرگز او را به دلیل معایب یا نواقصش مورد استهزا قرار ندهید. 🔸اگر شوهر، احترام شما را نگه نمی‌دارد، برخورد خوب خود را کنار نگذارید و مطمئن باشید رفتار صحیح شما به تدریج او را اصلاح خواهد کرد.
* 💞﷽💞 🖤♥️ نمی‌دونم محبت بود یا غیرت یا خودخواهی، ولی کارهاش به دلم می‌نشست و عجیب، دل می‌برد. شاید که اون خودخواهانه من رو دوست داشت و من حتی به اون شکل عشق ورزیدنش هم ایمان داشتم. وقتی که عماد به محمد گفته بود خیلی وقته چشمهاش دنبال منه انگار که حس می‌کردم روی ابرها سیر می‌کنم و در واقع تا زمانیکه بله رو گفتم هیچی رو جز شیرینی ته دلم به یاد نمیارم. دو روز بعد عقد، عماد از پدر و مادرم خواست که، مهیای جشن عروسی بشیم و وقتی که دلیل خواستم مستقیم و نوازش‌گون نگاهم کرد و ‌گفت: - دوست دارم فقط مال من باشی، تو خونه‌ی خودم، تو اتاق خودم، فقط مال من. اونقدر نزدیک که من باشم و تو و دیگه هیچکس. بوسه‌یی آروم گوشه‌ی شقیقه‌م زد و ادامه داد: - من از هیچی ترس ندارم به جز اتفاقی که بخواد تو رو از من بگیره. با همین چند کلمه قانع شده بودم و خروار خروار قند توی دلم آب شده بود و روی سرخ کرده بودم. در جواب پدرم هم که می‌گفت، چند وقتی عقد بمونید تا جهیزیه‌ش رو فراهم کنم گفته بود، هر چی که در توان دارید، براش تهیه کنید بقیه‌ش با خودم. معصوم روی چشمهای من جا داره. چقدر اونروز ذوق کرده بودم و مادرم حرص خورده و چشم گرد کرده بود. بالاخره عماد پیروز شد و حرف خودش رو به کرسی نشوند و مهیای جشن شدیم. توی روستای ما رسم براین بود که دو بار مراسم عروس کشون با پای پیاده و به اتفاق عروس و داماد و اهالی انجام بشه. یکبار از حمام عمومی روستا تا خونه‌ی آرایشگر و یک بار هم از آرایشگاه تا محل جشن که اصولا خونه‌ی پدری داماد بود. فضای داخل رختکن حمام رو کاملا به یاد دارم. دیسهای پر از شیرینی و لیوانهای شربت بین خانمها پخش می‌شد. دو سه تایی از اونها دف می‌زدند و بقیه هلهله می‌کردند و ترانه‌های محلی رو به صورت دسته جمعی می‌خوندند. مادر و فرخنده سادات من رو محکم پوشوندند، هم از سرما و هم از دید جمعیت نامحرم بیرون از حمام. آماده شده بودیم برای عروس کشون اول. در حالیکه مادر و مادر شوهرم در طرفینم بودند از حمام بیرون رفتیم. فرخنده سادات گفته بود که عماد راضی نشده و گفته معصومه رو با ماشین تا آرایشگاه می‌برم. قرار بر این شده بود تا عروس کشون برگزار بشه ولی بدون عروس و داماد! به محض بیرون رفتن، بازوم رو آروم گرفت و فشاری خفیف داد و چه حرارتی داشت دستهاش. به سمتش چشم چرخوندم و غلیظ و سنگین نگاهم کرد. به لب گزیدن مادرم و فرخنده سادات توجهی نکرد و کنار گوشم گفت: _ چادرت رو بکش روی اون لپهای گلی دختر! نمی‌خوام نامحرم تو رو ببینه. از خجالت گر گرفتم و سریع چادرم رو طوری روی صورتم کشیدم که فقط چشمهام پیدا بود. درون ماشین که نشستم در رو بست و به سمت مخالف رفت و خودش هم سوار شد و مقابل چشمان بهت زده‌ی اهالی روستا حرکت کرد و از اونجا دور شد. فاصله‌ی‌ حمام تا تنها آرایشگاه روستا سه کوچه‌ی باریک و پیچ در پیچ بود. سرم رو اونقدر پایین گرفته بودم که چونه‌م با لبه‌ی زری‌دار لباسم برخورد می‌کرد. واقعا خجالت می‌کشیدم و ضربان قلبم رو می‌شنیدم. آروم و شمرده گفت: _ به عزیز سپردم که به عفت بسپاره مبادا دست به قیچی بشه موهات رو کوتاه کنه. کارِتون هم که تموم شد چادر و چارقدت رو محکم بکش توی صورتت. با خجالت و صدایی که می‌لرزید گفتم: _ چشم، خیالتون راحت باشه آقا عماد. خندید و با سرخوشی گفت: _ می‌خواستم خیالم راحت باشه که پام رو توی یه کفش کردم و گفتم فقط باید معصوم رو برام بگیرید. تو آهوی زیبایی هستی که به وقتش یه گرگ درنده می‌شی و از حقت نمی‌گذری. همین اخلاقت من رو شیفته کرد. ✍🏻
* 💞﷽💞 🖤♥️ نفسهام بلاتکلیف بودند از پایین رفتن یا بالا اومدن. قلبم از اعتراف زیباش رقص‌کنان می‌تپید و لبخند روی لبم رو توان جمع کردن نبود. این حقیقتی غیر قابل کتمان بود که من هم می‌خواستمش. توی یک روستا بزرگ شدیم و قد کشیدیم. گاهی به خونه‌‌ی ما رفت و آمد داشت. با محمد، برادرم، دوست بود و به اصطلاح جان در دو قالب بودند. عماد از خاندان مصباح بزرگ بود. پدرش کسی بود که سر پیش ارباب و کدخدا خم نمی‌کرد و خیلیها از اون حساب می‌بردند. عروس این خانواده بودن آرزوی خیلی از دخترهای روستا بود و البته که من هم‌ مستثنی نبودم. دغدغه‌ی سالهای نوجوونیم این بود که مخفیانه به اتاق محمد سرک بکشم برای دیدن دوستش. بهار که از راه می‌رسید، مادرم توی بهارخواب زیلو پهن می‌کرد و محمد و عماد با هم درس می‌خوندند و کار من شده بود رفتن به پشت بوم و مخفیانه دید زدن. عماد خاص بود و من شاید که خاص‌پسند بودم! عماد که پیداش میشد دلم ‌بیقرار دیدنش میشد و اون روزها حتی سلام کردن دخترها هم به پسرهای عزب و مجرد گناه محسوب میشد. گرم صحبت با محمد که می‌شدند آروم و بیصدا از نردبوم‌ چوبی کنار راهرو بالا می‌رفتم تا از روی بوم بتونم ببینمش و روح سرکش من حرفهای مادر رو بر نمی‌تابید وقتی دائم گوشزدم می‌کرد: - آخر از اون بالا میفتی دختر، تو میری روی بوم ‌چیکار؟ و من سر خوشانه اما بیصدا می‌خندیدم و می‌گفتم: - برم ببینم دونه‌های نارنجی که کاشتم توی گودی بوم سبز شده یا نه. و نگاه پر از عتاب و توبیخ‌گرای مامان رو میل تفسیر و ترجمه نبود و شاید که اصلا توان و منطقش نبود. عقل از سر پریده و عشق در دل لونه کرده بود. قد نسبتا بلند و موهای خرمایی روشن و چشمهای سبزآبی عماد، از سایر پسرهای روستا متمایزش کرده و حتی با برادر بزرگش، علی، هم متفاوت بود. تیپش همیشه به روز بود. به شهرهای بزرگ زیادی رفت و آمد داشت و همین امر باعث شده بود تا خوش‌پوش‌تر از بقیه باشه و البته که رفتارش هم پر از جذبه و غرور بود. از کنار دختران روستا با چنان هیبتی رد میشد که اگر تن می‌لرزوند، دل هم می‌برد و اگرچه در اون مواجهه‌ها ابروهام ‌گره‌دار بود و در ظاهر توجهی بهش نداشتم و مثل باقی دخترها عرقش نمی‌شدم اما هزار بار در دل تحسینش می‌کردم و از خدا می‌خواستم که سهم ‌من باشه از زندگی. اون‌روز، عماد مراسم عروس کشون دوم رو هم برنتابید و جمعیت بدون عروس و داماد مسیر رو طی کردند. آخر شب، وقتی که میهمانها رفتند و به اتاق حجله رفتیم، روبروم نشست و پر محبت و عمیق به چشمهام چشم دوخت و گفت: - خوشحالم که بالاخره مال من شدی. دیرزمانی بود که تو شدی بودی کل خواسته‌م از این دنیا. سرم رو پایین انداختم و غرق خوشحالی بودم و البته کمی شرم. روی دو زانو کمی جلوتر اومد و دست برد زیر چونه‌م و با اشاره‌یی به چشمهام ادامه داد: _ آخه این چشمها سرمه می‌خواستن؟ انگار مطلبی رو به یاد آورد که صدادار خندید و گفت: _ روزی که عزیز رو فرستادم از حاج ابراهیم اجازه بگیره بیاییم خواستگاری، وقتی برگشت تعریف کرد که، گوشه‌ی چارقدش رو خیس کرده و روی ابروهات کشیده چون گمان می‌کرده با سرمه اینقدر سیاهشون کردی. آره معصوم؟ آروم خندیدم و تایید کردم. نگاهش رو از چشمهایم سُر داد روی گونه‌هام و با پشت انگشتانش نوازشش کرد و گفت: _اصلا این لپهای گلی سرخاب زده‌ی خدایی هست، سرخاب نمی‌خواست که. دستی روی موهای سیاهرنگم کشید و سنجاق طلایی رنگی که از سفر تبریز برایم خریده بود رو باز کرد و موهام مثل رشته های ابریشم دورم پخش شد. داغی و تب نگاهش ذوب کننده بود. داشتم از خجالت و شرم آب می‌شدم. شاید پی به احوالم برد که نفس عمیقی کشید و نگاه سنگینش رو از روم برداشت و باز به خودش مسلط شد. - موندم خجالت و رنگ عوض کردنت رو باور کنم یا جسارت و سرکشیهات رو. دستم رو تا حوالی لبهاش بالا برد و سرش رو کمی خم کرد و بوسه‌یی روش کاشت و چنان امواج مغناطیسش توی تموم بدنم پخش شد که دمای بدنم رو چند درجه‌یی افزایش داد. نفسی گرفت و گفت: _معصوم! می‌دونم و می‌شناسمت که گلیم خودت رو از آب می‌کشی و خیالم از بابت تو راحته ولی خوب، می‌دونی که حاج بابا دشمن زیاد داره و منت دار ارباب و کدخدا نبوده و همین باعث شده تا پی کینه و انتقام باشن. تو دیگه عضوی از این خونواده یی. همین امشب چند کلمه حرف دارم باهات خوش دارم که همیشه ملکه‌ی ذهنت بشه و نیاز به یادآوری نباشه. محجوب نگاهش کردم و گفتم: _ بله می‌دونم، فرخنده سادات همه رو بهم گفته. با نگاهش که حالا تموم مهربونیش رو پس می‌زد و رنگ جدیت گرفته و جذبه‌دار می‌نمود جواب داد: _ یکبار دیگه هم از خودم بشنو. ✍🏻
✴️ پنجشنبه 👈22 اردیبهشت/ثور 1401 👈 10 شوال 1443 👈12 می 2022 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی 🌹اول ماه ایاز رومی : 👈 این ماه سی و یک روز است. در طول این ماه از غذاهای شور و گوشت های سنگین مانند کله ی حیوانات و گوشت گاو و افراط در خوردن ماست نهی شده است. 👈 حمام رفتن هنگام صبح خیلی مفید است. 👈 حرکت و تقلای زیاد قبل از غذا خوب نیست. 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز خوش یُمن و خوبی برای امور زیر است : ✅خرید رفتن. ✅ مسافرت. ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ دیدار روسا و مسئولین. ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅و شروع به کار خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود . 👶 زایمان خوب و نوزادش مبارک و روزی دار خواهد شد. 🚘 مسافرت :خوب و مفید و سود دارد. 👩‍❤️‍👩 مباشرت و مجامعت : 👩‍❤️‍👩 امروز : شیطان نزدیک فرزند هنگام زوال ظهر نگردد تا پیر شود ان شاءالله. 🔭احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ مسافرت. ✳️خواستگاری عقد و ازدواج. ✳️ فروش جواهرات. ✳️ شروع به معالجه و درمان. ✳️ مباشرت. ✳️ و نو بریدن و پوشیدن نیک است. 💑 امشب : امشب (شبِ جمعه ) پس از فضیلت نماز عشا ،مجامعت برای سلامتی مفید و امید می رود فرزند حاصل از ان از ابدال و یاران امام زمان عجل الله فرجه گردد.ان شاءالله 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود. 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد باعث درد و الم می شود. 🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 11سوره مبارکه "هود علیه السلام" است. الا الذین صبروا و عملوا الصالحات..... و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده کاری پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد ولیکن چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش می گردد.ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
حرم: 👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکات تکمیلی اینجاس👇 🔸یکی از بهترین گرمی‌هایی که توی ایام پریودی برات عالیه کاچی هست👌 ــــــــــــــــــــــــــــــ چطور کاچی بپزیم❓ موادلازم: آرد ۱پیمانه پودر نبات ۱ پیمانه گلاب ۱پیمانه آب ۴/۵پیمانه هل ۱قاشق مرباخوری پر زعفران غلیظ به مقدار لازم چهار زیره ۲ق غذاخوری(زیره سبز و زیره سیاه. بادیان. تخم شوید،به نسبت مساوی) کره حیوانی یا روغن به مقدار لازم ⬅️ طرز تهیه: آرد را با کره و روغن تفت می دهیم تا به رنگ دلخواه برسد. آب و زعفران و شکر و هل را جداگانه روی حرارت گذاشته تا شکر حل شود . وقتی آرد تفت خورد آن را از روی حرارت بردارید شربت را اضافه کنید.بعد باقی مواد را هم اضافه کنید در آخر گلاب را هم اضافه کنید. سپس روی حرارت گذاشته زیر شعله را کم کرده تا خوب جا بیافتد. 😉نوش جان. امیدوارم شما هم درست کنید و لذت ببرید. ⚠️آداب استفاده از نوره و حنا رو توی پست »پاکسازی کل بدن با نسخه ضد سرطان« داخل پیجم برات کامل توضیح دادم حتما ببینش 👇 https://instagram.com/shahrenore110?igshid=YmMyMTA2M2Y= ارتباط با ادمین جهت ثبت سفارشات:👇 🆔@meshkat120 📱09100100908 🌍@shahrenore
✅ نکته جانبی : ♦️ باتوجه به سوالات مکرر مردم در مورد دهک بندی 🔸 شما میتوانید آخرین سابقه تامین اجتماعی و حقوق ماهیانه ثبت شده خود در بیمه را از طریق شماره گیری *۴*۳# گزینه دو استعلام بگیرید ♦️ توجه داشته باشید حتما باید سیم کارت بنام شما باشد و درصورتی که چند سیم کارت بنام شما هست ، در موقع اخطار ، با خط دیگری وارد شوید
•عمریه﷼ ▫️قسمت 🔖 سوم 💠 حضرت پدر امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام , باب خانهء حکمت است …"از منابع عامه"(عمریه) ♦♦➖➖♦♦ 🔺حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ❇ أنا دارُ الحِكمَةِ و عَليٌ بابُها . •———••———••———••———••———• ✴ من خانهء حکمت هستم و علی درِ آن خانه است . ✊🏻 …صحیح ترمذی ۲۹۹/۲ …حلیة الأولياء ٦٤/١ … تاريخ بغدادي ٢٠٤/١١ … كنزالعمال ٤٠١/٦ 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..