eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
637 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️◻️عیدالله الاکبر غدیر •—در منابع مخالفین عمریه﷼ ▫️سند 🔖 شماره • دوم ✔️ ☀️حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و بیان آنچه در خم واقع شد و اشاره به و • 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️ ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
* 💞﷽💞 توی همون روزها بود که فهمیدم فاطمه بارداره و شوهرش اجازه نمی‌داد زیاد با خونه‌ی پدر و مادرش رفت و آمد نداشته باشه و همین باعث دلتنگیم شده بود. معلم نهضت ازم می‌خواست تا به شهر برم و دوره‌ی جدید سوادآموزیم رو شروع کنم ولی اونقدر اون‌روزها دلمرده و یکنواخت شده بودم که میلی نداشتم و دنبالش رو نگرفتم. همچنان همراه ماه‌بانو بودم و مریم رو هم با خودم می‌بردم. اون دو ساعت بهترین زمان‌ هر روزه‌م بود و انس با قران عجیب دل رو آروم می‌کنه. محمدرضا با فرخنده‌سادات عجیب خو گرفته بود و با مادربزرگش همراه بود. حوالی عصر بود و علی توی حیاط با عماد ایستاده بود و منتظر بود تا پدر و مادرش رو برای شام به خونه‌ش ببره. - داری میری یزد،‌ معصوم رو هم ببر پیش یه دکتر متخصص. من از تنها بودن با عماد اونهم با اون فاصله واهمه داشتم و حتما حرف علی طبق برنامه‌ی عماد بود تا راهی برای حرف زدن و توضیح پیدا کنه. - من چیزیم نیست داداش. خدا رو شکر دیگه حالم بد نشد. نگاه ملتمس عماد رو دیدم که پدرش رو نشونه داشت و حاج بابا اما ابرو بالا انداخت و از دیدم مخفی نموند. این بار فرخنده سادات گفت: - خوب برو معصوم، بچه‌ها پیش من‌ بمونن. یه نصفه روزه میری و خیالت راحت میشه، چند روز پیش مادرت رو توی مسجد دیدم. می‌گفت، اگه عماد نمی‌تونه و سرش شلوغه بگم داداشهاش ببرنش اصفهان ‌پیش یه دکتری چیزی اونها فکر می‌کنن عماد به تو بی‌توجهه نمی‌دونن خودت نمی‌خوای. صورت خوبی نداره تو فامیل و آشنا. میگن پسره بیخیال زنش شد. - من چیزیم نیست فرخنده سادات. با عماد هم جایی نمیرم‌. عصبی شده رو گردوندم و خواستم به سمت اتاق خودم برم که عماد گفت: - آخه بابد بفهمیم این چه دردیه که دامنگیرت شده. طعنه‌وار گفتم: - ممنون که به فکر منی اما درد من، درمون نداره. سکوت بود و من به اتاقم رفتم و می‌شنیدم صدای سرزنش حاج‌بابا رو که مثل همیشه‌ی این چند وقت عماد رو نشونه گرفته بود. دقایقی بعد علی به همراه حاج‌بابا و فرخنده‌سادات رفتند و عماد هم به سمت پله‌ها رفت. سفره‌‌ی شام رو جمع کرده بودم و ظرفها رو می‌شستم و مریم‌ منتظر پدرش بود تا بنا به قولی که بهش داده به خونه‌ی علی برن. ناگاه از صدای برخورد چیزی با زمین و شکستنش چنان جا خوردم که نفسم توی سینه حبس شد. سراسیمه به سمت اتاق بچه‌ها دویدم و دیدم که اونها هم ترسیده به من نگاه میکنن. صدای داد و بیداد و فریاد مرجان تموم فضای خونه رو گرفته و عماد، عصبی و پشت سر هم با تموم حرصش می‌گفت: - خفه شو تا خفه‌ت نکردم مرجان، دهنت رو ببند. ✍🏻
* 💞﷽💞 ترسیده در رو باز کردم تا از حاج‌بابا بخوام بره وسط اون مهلکه اما آه از نهادم بر اومد وقتی به یاد آوردم علی اونها رو برای شام به خونه‌شون برد و چقدر اصرار کرد تا من و بچه‌ها هم همراهش بشیم و من قبول نکردم. باید چه‌کار می‌کردم؟ کاش به خونه‌ی علی رفته بودم. صدای جیغ فراصوت مرجان و کوبیدن شدن چیزی به دیوار تموم قفسه‌ی سینه‌م رو درگیر تپش پر هیجان قبلم کرد. عماد عصبی نبود ولی اگه روزی به هم می‌ریخت دیگه هیچکس جلودارش نبود و من می‌شناختمش. مریم و محمدرضا رو به اتاق برگردوندم و گفتم: - بازی کنید تا من بیام. مریم ترسیده گفت: - بابا داره مرجانو دعوا میکنه؟ کنارش زانو زدم. - مراقب داداش باش تا بیام، باشه؟ - مامان من می‌ترسم زودی بیا. سری تکون دادم و در رو بستم و پاتند کردم سمت راهرو. توی همون حین عماد چنان نعره‌یی زد و خواست که مرجان ساکت بشه که دستم رو بی‌اختیار روی گوشهام گذاشتم. هول شده و نگران به سمت راه‌پله دویدم و پاگردها رو پشت سر گذاشتم و به درگاه اتاقشون رسیدم. از دیدن صحنه‌ی روبروم تموم دنیا جلوی چشمم تیره و تار شد. صورت عماد به طرز وحشتناکی برزخی بود و چشمهاش کاسه‌ی خون! مرجان با صورتی کبود، پشت گنجه‌ی کنار اتاقش کمین کرده بود و گریه میکرد و خون بینی و دهنش رو پاک میکرد. - چی کار کردی عماد؟ زورت به این رسیده؟ عماد عصبی بود و باز هم مراعاتم‌ رو می‌کرد. - برو پایین معصی، برو. تو اومدی از کی دفاع می‌کنی؟ میدونی هر شب چقدر مخ منو می‌خوره و بهت فحش میده؟ عصبی و پشت سر هم به دیوار مشت می‌زد و تکرار می‌کرد: - هی بهش میگم‌ نکن، نگو، نگو، نگو! تو که زندگیشو خراب کردی، چرا دست از سرش بر نمی‌داری. مرجان ‌سوزناک ‌گریه میکرد دلم براش ‌سوخت. سری از تاسف تکون دادم و گفتم: - تو کِی اینطور نامرد شدی که من نفهمیدم؟ زور بازوت رو به کی نشون‌ میدی؟ مرجان پر از حرص نگاهم کرد و گفت: - تو همینجوری هم تو ذهن این نامرد شیرینی. من پشتیبانی تو رو نمی‌خوام برو پایین. خیلی بهم برخورد و عصبی گفتم: - زندگی خودتونه، اختیارش رو دارید که زهرش کنید ولی بالاغیرتا پدر اعصاب و روان من رو در نیارید. دعوا دارید برید تو بیابونی چیزی که کسی درگیرتون نشه. اونقدر همدیگه رو بزنید و جیغ و هوار کنید تا جونتون در بیاد. ✍🏻
* 💞﷽💞 عماد توی روشویی کنار راهرو صورتش رو آب زده و زیر لب لااله‌الااللهی گفت و از توی آینه با چشم غره مرجان‌ رو می‌پایید. - تو زنی؟ تو آدمی؟ پست‌فطرت اشتباهی! مرجان داد زد: - چشمت به عزیز دلت افتاد باز؟ یادت نره که تو رو مثل یه تیکه آشغال به درد‌نخور از خونه‌ و زندگی خودت بیرون کرد. عماد باز به طرفش یورش برد که اگه دستهام رو روی سینه‌ش نگذاشته بودم حتما بهش می‌رسید و ناکارش میکرد. اونقدر قلبش تند و بی‌امان می‌تپید که حس کردم هر آن سکته میکنه. به گریه افتادم و ترسیده گفتم: - تو رو قرآن بس کن‌ عماد! برو پایین، بچه‌ها تنهان، می‌ترسن. با دستهام به سینه‌ش فشار آوردم و رو به عقب هولش دادم. ملتمس نگاهش کردم و از چشمهاش خون می‌بارید. - برو پیش بچه‌ها. مرجان پر از حرص و طعنه گفت: - آره برو، برو همونجا که کل دلخوشیته. اونقدر این کلمه‌ی دلخوشی رو غلیظ و طعنه‌وار لفظ کرد که باز عماد خواست به طرفش بره. بازوش رو گرفتم و بلندتر از قبل گفتم: - بس کن عماد. خشمگین و عصبی براش خط و نشون کشید: - من آخر کوتاه می‌کنم زبونی رو که بی‌خود و بی‌جهت دراز شده. پا از اتاق بیرون گذاشت و مرجان زیر لب فحشی نثارش کرد و این بود دنیای ایده‌آل عماد؟ سری از تاسف تکون دادم و گفتم: - اگه من، یکی مثل خودت بودم چیکار می‌کردی مرجان؟ من که بریدم از عماد و دودستی تقدیمش کردم به تو. پوزخندی تلخ زد و گفت: - اون از تو نمی‌بره! چیزخورش کردی که با این همه غرور و بی‌محلی هنوز هم ورد زبونش تویی. - تو دیوونه‌یی، اونروزی که قصد زندگی من رو کردی فهمیدم کم‌عقلی! ولی الان از کم‌عقلی گذشتی و به مرز جنون رسیدی. تنهایی این بالا نشستی و برای خودت وهم و خیال می‌پیچی. - دیوونه نبودم، دیوونم کردید. با ابروهای بالا رفته گفتم: - تو اومدی زندگی من رو به هم ریختی من تو رو دیوونه کردم؟ - آره تو! اونقدر ادا و اصول اومدی براش که مجبور شد برای اینکه خیالش از بابت راحتی تو آسوده باشه و نزدیکت باشه من رو بیاره تو این خراب شده. اگه راهش داده بودی چی میشد؟ زندگی من رو هم خراب کردی. من رو آورده اینجا که اختیار جیغ کشیدن خودم رو هم ندارم، پادگانه انگار. ✍🏻
4_5778647522016758767.mp3
10.72M
😷 🤔علت ویروس امیکرون چیست❓ 🔅راه پیشگیری و درمان‌ چیست❓ 😰ترس باعث پایین آمدن سیستم ایمنی بدن میشود به هیچ عنوان نترسید❓ ✅کرونا ، دلتا ، امیکرون و...همان سرماخوردگی و زکام میباشد... ❌به هیچ‌ عنوان واکسن زده نشود و به بیمارستان مراجعه نشود... 👌نکات مهم و اساسی ، حتما گوش دهید و اطلاع رسانی کنید... 🎤 🍃🌺
📍 سه وظیفه مهم در زمان غیبت: ♥️ ارتباط روحی استغاثه به حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - در جیمع حالات روانی - از وظایف عاطفی زمان غیبت است: 🔹 ولایت و برائت 👈دو رکن مهم اعتقادی👉 در زمان غیبت است: 🔺 کنار گذاشتن اختلافات سیاسی و فرهنگی و محبت به شیعیان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف از سرزمینهای مختلف با لهجه و تفکر سیاسی و سن و سال و قومیت های متفاوت از 👈اوجب واجبات👉 در زمان غیبت برای دور ماندن از فتنه های آخر زمان است: 🔺 تصحیح اعتقادات و آشنایی با سخنان پدران معصوم حضرت ولیعصر عج و ترمیم رفتاریات و اخلاقیات و تبعیت از دستوراتشان از اهم وظایف زمان غیبت است: ♥️ مهم ترین وظیفه عشاق حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت آن است که از روی محبت و مودت او را در تمام امور الگوی و اسوة خویش قرار دهند: 🔺 دشمنی، برائت، بیزاری و دوری جستن از ابابکر ها، معاویه ها، صدام ها و قذافی ها، ادیان و فرق های باطله، سنی گری افراطی و فراعنه زمانه و پیروانشان که سبب امتداد غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و سختی های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی برای شیعیان میشوند از وظایف زمان غیبت است: 🔺 حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف اشرف مخلوقات است: 🔺 از علامت مهدی های دروغین در آخر زمان آن است که: داناترین مردم نیستند و پاسخ تمام سوالات بشریت در همه علوم را نمی دانند: 🔺 از علامات امام آن است که امام مهربانترین مردم است: 💚 استغاثه، و انجام واجبات، و دوری از محرمات، و انتظار فرج سبب تعجیل فرج میشود: ابو حمزه ثمالي میگوید: شنيدم حضرت امام محمدالباقر عليه السلام همیشه ميفرمود: إن أقرب الناس إلى الله عز وجل وأعلمهم به وأرأفهم بالناس محمد والأئمة … : ♥️ براستي اشرف مخلوقات، و نزدیک ترین آنها به خدا، و عالم ترین مردم به خدا، و 👈مهربان ترین مخلوق👉 به مردمان حضرت محمد و ائمه عليهم السلام هستند پس هر کاری آنها انجام دادند شما هم همان را انجام دهید و اگر از چیزی و یا کسی جدا شدند شما هم جدا شويد! فإن الحق فيهم وهم الأوصياء ومنهم الأئمة فأينما رأيتموهم فاتبعوهم وإن أصبحتم يوما لا ترون منهم أحدا فاستغيثوا بالله … : ♥️ حق همیشه با حسين علیه السلام و فرزندان معصوم اوست چون آنها 👈جانشینان رسول خدا و امامان خلائق👉 هستند، پس اگر در کنار آنها زندگی کردید از آنها پیروی کنید اما اگر روزي امام زمانتان غائب شد پس: 1️⃣ به خدا استغاثه کنید‼️ 2️⃣ از سنت پدرانش از اهل بیت علیهم السلام پيروي كنيد‼️ 3️⃣ اهل بیت و شیعیان آنها را دوست داشته باشد و با دشمنان آنها دشمنی کنید‼️ فما أسرع ما يأتيكم الفرج: ✅ در اين صورت چه زود فرج شما خواهد رسید‼️ 🔸 بررسي سند روايت: حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا محمد ابن الحسن الصفار قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى، ومحمد بن الحسين بن أبي الخطاب والهيثم بن أبي مسروق النهدي، عن الحسن بن محبوب السراد، عن علي بن رئاب عن أبي حمزة الثمالي، عن أبي جعفر عليه السلام … : ✔️ سند این روایت صحیح است، و تمام راویان ثقه هستند‼️ 🔺 محمد بن الحسن بن وليد: نجاشي میگوید: ثقة ثقة: موثق موثق است‼️ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 220، رقم: 10490. 🔺 محمد بن الحسن الصفار: نجاشی میگوید: ثقة: موثق است‼️ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 263، رقم: 10532. 🔺 محمد بن الحسين أبي الخطاب: نجاشی میگوید: ثقة : موثق است‼️ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 308 ـ 309، رقم: 10581. 🔺 الحسن بن محبوب: شيخ طوسی میگوید: ثقة موثق است‼️ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079. 🔺 علي بن رئاب: شيخ طوسی میگوید: ثقة موثق است‼️ معجم رجال الحديث، ج13، ص 20، رقم: 8139. 🔺 ابو حمزة الثمالي: شيخ طوسی میگوید: ثقة موثق است‼️ معجم رجال الحديث ، ج 4 ص 292 ـ294 Imam Bagher (a.s): pray, follow Ahlulbayte and love shia and hate our opposers, and How fast your relief will arrive! 📚Kamal Al-Din - Al-Saduq - V 1 - P 356. 📚كمال الدين وتمام النعمة - للشيخ الجليل الأقدم الصدوق - ج ١ - الصفحة ٣٥٦ 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
👌🙏دعای مُقائل بن سلیمان برای اجابت خواسته ها این دعا از حضرت سجاد علیه السلام نقل شده است:‏ «إِلَهِي كَيْفَ‏ أَدْعُوكَ‏ وَ أَنَا أَنَا! وَ كَيْفَ‏ أَقْطَعُ‏ رَجَائِي مِنْكَ وَ أَنْتَ أَنْتَ! إِلَهِي إِذَا لَمْ أَسْأَلْكَ فَتُعْطِيَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِيَنِي؟ إِلَهِي إِذَا لَمْ أَدْعُكَ‏ فَتَسْتَجِيبَ لِي، فَمَنْ ذَا الَّذِي أَدْعُوهُ فَيَسْتَجِيبَ لِي؟ إِلَهِي إِذَا لَمْ أَتَضَرَّعْ إِلَيْكَ فَتَرْحَمُنِي‏ فَمَنْ ذَا الَّذِي أَتَضَرَّعُ إِلَيْهِ فَيَرْحَمُنِي؟ إِلَهِي فَكَمَا فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ نَجَّيْتَهُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُنَجِّيَنِي مِمَّا أَنَا فِيهِ وَ تُفَرِّجَ عَنِّي فَرَجاً عَاجِلاً غَيْرَ آجِلٍ، بِفَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ!» (المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص292- 293) مرحوم محدّث قمی در «مفاتیح الجنان» در مورد این دعا می نویسد: این دعا را مُقاتل بن سلیمان از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده و گفته است: هرکس این دعا را صد مرتبه بخواند و دعایش مستجاب نگردد، مقاتل را لعنت کند. (مفاتیح الجنان، باب اول، فصل هفتم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»