🗣👌 پاداش صلوات در ماه شعبان
عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: شَعْبَانُ شَهْرِي ... وَ أَكْثِرُوا فِي شَعْبَانَ الصَّلَاةَ عَلَى نَبِيِّكُمْ وَ أَهْلِهِ ... وَ سُمِّيَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَةِ لِأَنَّ رَسُولَكُمْ يَشْفَعُ لِكُلِّ مَنْ يصلِّی عَلَيْهِ فِيهِ. (بحارالأنوار، ج97 ،ص77-78 به نقل از کتاب حسین بن سعید)
حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: ماه شعبان ، ماه من است، در این ماه، بر پیامبر خود و اهلش زیاد صلوات فرستید. ماه شعبان را ماه شفاعت نیز نامیده اند، زیرا رسول شما برای هرکس که بر وی صلوات فرستد، شفاعت می کند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼🙏🏼 نماز شب دوم ماه شعبان
عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الثَّانِيَةِ خَمْسِينَ رَکعَۀً، بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً مَرَّةً، لَمْ تُكتَب عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ إِلَى أَنْ يَحُولَ عَلَيْهِ الْحَوْلُ، وَ يَجْعَلُ اللهُ لَهُ نَصيباً فِي عِبادَةِ أهْلِ السَّماءِ وَ الأرْضِ. (البلدالأمين، ص171/ مشابه: اقبال الاعمال، ص201)
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در شب دوم ماه شعبان 50 رکعت نماز، و در هر رکعت یک بار سوره های حمد، توحید، فلق و ناس را بخواند، تا سال آینده در همین زمان کار بدی از وی نوشته نمی شود، و خداوند برای وی بهره ای از عبادت اهل آسمان و زمین قرار می دهد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
اول شعبان و دعوت منادی به زیارت نیمه شعبان کربلا
🔰عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ نَادَى مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ يَا وَفْدَ الْحُسَيْنِ لَا تُخْلُو لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ مِنْ زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا فِيهَا لَطَالَتْ عَلَيْكُمُ السَّنَةُ حَتَّى يَجِيءَ النِّصْفُ.
💠امام صادق علیه السلام فرمودند:
هنگامى كه روز اوّل شعبان مى شود ، منادى اى از زير عرش ، ندا می دهد: «اى ميهمانان حسين! شب نيمه شعبان ، از زيارت حسين (عليه السلام) جا نمانيد كه اگر مى دانستيد چه در آن است ، سال بر شما طولانى مى نمود [و دير مى گذشت] تا اين كه نيمه (شعبان) بيايد»
📚إقبال الأعمال - ط القديمة/ج2/ص711
بحار الأنوار/ج101/ص98/ح26
وسائل الشيعة ط-آل البیت/ج14/ص470/ح9
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلَاءَ وَ هِیَ أَنْجَحُ دَوَاءً وَ تَدْفَعُ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً وَ لَا يَذْهَبُ بِالْأَدْوَاءِ إِلَّا الدُّعَاءُ وَ الصَّدَقَة
صدقه، بلا را برطرف مىكند و مؤثرترين داروست؛ همچنين، قضاى حتمى را برمىگرداند و درد و بيمارىها را چيزى جز دعا و صدقه از بين نمىبرد.
📚بحارالانوار ج۹۳ ص۱۳۷
{به مناسبت اول هر ماه}
صدقه و آثار و برکات آن/
🎤استاد بندانی نیشابوری؛
*نکته: حتماً صدقه رو خودتون مستقیماً و یا به واسطهٔ شخصی که اونو میشناسید و بهش اعتماد کامل دارید، به دست نیازمند واقعی برسونید و از سپردن اون به دست برخی نهادها و ارگانهایی که معلوم نیست وجوهات رو در چه راهی هزینه میکنن، جدّاً خودداری کنید!
◻️▫️#ویدئو_استوری_روزشمار_نیمه_شعبان☀️
🎉 14 روز مانده تا میلاد حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 💚
حضرت امام محمد الباقر «سلاماللهعلیه» در تفسیر آیۀ (ای کسانی که ایمان آوردید، خدا و پیامبر و صاحبان امر را اطاعت کنید) فرمودند:
منظور از «اولي الأمر» امامان از نسل امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللهعلیهما میباشد تا لحظهای که قیامت برپا شود...
🔹 حدیثی از حضرت #امام_محمدالباقر علیه السلام
🔸 الأئِمَّةُ مِن وُلدِ عَليٍّ وَ فاطِمَة
🎤 گروه همخوانی #نوای_یاس
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
حرم
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت24 پیرمرد با لباس های مندرس اش از جا بلند می شود. به گمانم فهمید
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت25
کمی چشمانم را می بندم و همان جا استراحت می کنم.
انگار زن هنوز کنارم است و دست را روی پایم می گذارد.
کمی دستش را فشار می دهد و دوباره می پرسد:
_خوبی؟ اگه خوبی زودتر برو خونه.
اینجا نمون که خطرناکه!
به آرامی پلک هایم را باز و بسته می کنم.
زن از من دور می شود و به محو شدنش میان جمعیت خیره هستم.
از روی زمین بلند می شوم و نالان خودم را به هتل می رستانم.
تا شب چشمانم مثل تنور از درد زبانه می کشد.
کاسه چشمانم همانند گوله ای از آتش شده و رنگش به سرخی خون می زند.
روی تخت دراز می کشم و بخاطر چشمانم به زور میخوابم.
در عالم رویا خودم را میان تاریکی وحشتناکی می بینم که هر کجا که می دوم او هم همراهم می آید.
از ترس دست و پایم کرخت می شود.
میان خواب و بیداری هستم که نوری را میبینم انگار تونل است.
به طرف نور چنگ می زنم که از خواب می پرم.
دانه های سرد غرق روی پیشانی ام نقش بسته اند و بدنم سرد شده.
با خودم می گویم من همچین تاریکی به خود ندیده بودم.
دست می برم و لیوان آب را برمی دارم.
از سیاهی که دامن را در فضای اتاق پهن کرده حالم بد می شود.
برق را روشن می کنم و به اطرافم چشم می دوزم.
خبری نیست و به بهانهی خواب دیدن خودم را توجیه می کنم.
تا صبح چشم به سقف سفید می دوزم.
دم دمای سحر خوابم می گیرد و چشمانم مثل آهن ربایی بهم می رسند.
با گرمی هوا از خواب بیدار می شوم.
خودم را کنج این اتاق زندانی کرده ام که چه؟
روی تخت می نشینم و کمی با خودم فکر می کنم، واقعا زندگی من چیست؟
میخواهم در این زندگی به چه چیز برسم؟
وقتی جوابی درونم کتابخانهی افکارم نمی بینم به حال خودم تاسف می خورم.
حالا می توانم بفهمم فرق من با پیمان چیست!
من یک آدم بی هدف هستم که پیش پایم را میبینم اما پیمان هدفی دارد که زندگی اش را وقفش کند.
بی هدفی به انسان حس پوچی می دهد و من افکارم را مثل توپ تو خالی میبینم.
همین جور در میان وجودم می گردم تا شاید ردپایی برای پاسخ هایم پیدا کنم.
کاش من هدفی داشتم غیر از این که بهترین نقاش شوم و گالری ام پر فروش ترین گالری باشد!
واقعا مسخره است! وقتی میبینم پیمان هدفش آزادی است و برای یک چیز بزرگ میجنگد حس خوبی دارم.
چرا من هم برای بدست آوردن چیزهای بزرگ خودم را وارد چالش نکنم؟
کسی صدایش میان خیالم می پیچد و می گوید تو جرئت نداری!
مگر الکی است؟ تو و خانواده تان از اموالی که شاه به ارمغان آورده خورده اید و میخواهی نمکدان بشکنی؟
لب کج می کنم و می گویم که اینطور نیست!
پدر من فقط تاجر بوده و چند قراردادی توانسته از دولت امتیاز بگیرد!
چه ربطی دارد؟
جوابم را می دهد که گیرم که درست می گویی اما تو برای چه میجنگی؟ آزاد مگر نیستی؟
اگر این آزادی که مردم بخواهند بدست آوردند آن وقت آزادی تو سلب می شود!
میان کش مکشی گیر کرده ام و نمی دانم چه درست و چه غلط!
با خودم می گویم حتما جواب این سوالات در دستان پیمان است.
کاش یک بار دیگر او ببینم و این ها را از او بپرسم.
ولی او با من خداحافظی کرد!
مثل دیوانه ها دور اتاق می چرخم و سوالات ذهنم را بالا و پایین می کنم.
دیگر دل و دماغ رفتن به بیرون را ندارم.
پاریس که بودم هم زیاد بیرون نمی رفتم و فقط پای بوم های نقاشی می نشستم.
حالا که خبری از رنگ و بوم نیست، به کلی بیکار شده ام.
پایم بهتر شده و دردش به مرور دارد فراموش می شود.
قلم و کاغذ به دست می گیرم و تمام سوالاتم را از بالا به پایی می نویسم.
چند خطی جلویش جا می گذارم تا جواب را بنویسم.
جواب خیلی از سوالات را نمی دانم و علامت می زنم تا باری دیگر از پیمان بپرسم.
با همین امید ها خودم را دلخوش می کنم.
با تاریک شدن هوا متوجه می شوم شب شده.
چند لقمه باقی مانده از غذایم را قورت می دهم و مشغول نوشتن و فکر کردن هستم.
تقی به در می خورد و به طرف در می روم.
گارسون شیک پوشی با کت و شلوار مشکی و کراوات قرمز جلویم می ایستد و با احترام می گوید که تلفن دارم.
یاد بار قبل می افتم که تلفن داشتم!
فکرم پی پیمان می دود و به هیچ کس فکر نمی کنم.
لبخندزنان تشکر می کنم و پشت سرش به راه می افتم.
جلوی پذیرش می ایستم و تلفن را به دست می گیرم.
نمی توانم شادی را درونم کلامم خفه کنم و لب می زنم:
_سلام!
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت26
هر چه منتظر می مانم خبری نمی شود!
دوباره سلام می کنم اما باز هم خبری نیست.
به مرد توی پذیرش رو می کنم و می پرسم:
_تلفن خرابه؟
مردمکش را میان کاسهی چشمش می چرخاند و شانه بالا می اندازد.
_نه!
هوفی می کشم و تلفن را سر جایش برمی گردانم.
به مرد اشاره می کنم:
_ببخشید، شما نفهمیدین کی با من کار داشت؟
_والا خودشونو معرفی نکردن.
با نا امیدی از پله ها بالا می روم.
با چه امیدی پله ها را یکی دوتا کردم!
طولی نمی کشد که صدای در به گوشم می خورد.
در را که باز می کنم و با دیدن گارسون وا می روم.
انگار فردا میخواهند نظافت کنند و به من اطلاع داده اند.
تشکر می کنم و داخل می آیم.
توی بالکن ایستاده ام که فکری مثل شهاب سنگ به مغزم می خورد.
سریع دست به کار می شود. طرح کلی از چهره ی پیمان را در ذهنم تصور می کنم و آن را روی بومی که دارم می کشم.
آخرین بومم را خرج پیمان می کنم.
موهای صاف و کمی موج دار جلویش را ترسیم می کنم و بعد چشمان ساده و گیرایش را می کشم.
وقتی کار از گردی صورتش می گذرد دست به رنگ می برم.
اول زمینه را رنگ آبی می زنم و کمی انعکاس نور می دهم.
بعد با رنگ کرمی صورتش را رنگ آمیزی می کنم.
تا وقتی که چشمانم پر از خواب می شود این کار را ادامه می دهم.
پلک هایم را به زور باز نگه داشته ام که روی هم می افتند و به زور خودم را به تخت می رسانم.
با صدای تق در از روی تخت می جهم.
سریع آبی به دست و صورتم می زنم و در را باز می کنم.
از دست خدمتکارها درمانده شده ام و با لحن طلبکارانه ای می پرسم:
_بله؟
_تلفن دارین.
ناراحتی را فراموش می کنم و لباس بهتری می پوشم و بیرون می دوم.
تلفن را سریع برمی دارم و مرد نگاه عجیبی به من می کند.
خیلی زود سلام می دهم. با شنیدن صدای بم پیمان لب گاز می گیرم و ذوق می کنم.
_سلام خانم توللی، من نباید بهتون زنگ می زدم اما ضروری بود.
_نه، خواهش می کنم.
دعا دعا می کنم که قضیه کیف نباشد.
دوست ندارم به همین زودی کیف را پس بدهد. هر چند که این فکر احمقانه باشد!
_من باید ببینمتون. فقط احتیاط کنین و بدون ماشین بیاین
_باشه... کجا؟
آدرس پارکی به من می دهد که تا دو ساعت دیگر آن جا باشم.
بدون این که صبحانه بخورم پای آینه می ایستم و بعد از حاضر شدن بیرون می زنم.
جلوی هتل هر چه برای تاکسی دست بلند می کنم کسی نمی ایستد.
تا این که ژیان درب و داغانی جلوی پایم ترمز می کند.
مقصدم را می گویم و راننده جواب می دهد سوار شوم.
ماشین هن و هن کنان به راه می افتد.
راننده کبریت را نزدیک سیگارش می برد و دودش را رها می کند.
بوی سیگار در مشامم می پیچد و تک سرفه ای می کنم.
شیشه را کمی پایین می کشم که راننده می گوید بیشتر از این پایین نمی آید.
تا به آدرس برسم از یک ساعت هم بیشتر گذشته است.
سوالاتم را در ذهن مرور می کنم و با خودم می گویم که حتما جوابش را خواهم گرفت.
وقتی ژیان جلوی پارک می ایستد، کرایه را حساب می کنم و دوات دوان وارد پارک می شوم.
دنبال پیمان می گردم که می بینم از پشت درختی برایم دست تکان می دهد.
با سرعت خودم را به آن درخت می رسانم و پیمان رویش را به من می کند.
دست هایش را داخل جیب فرو می برد و سلام می دهد.
به او نگاه می کنم و جوابش را می دهم.
از نگاه هایش به اطراف کلافه می شوم که میبینم کلاه زنانه ای را جلویم آورده و می گوید:
_بگیریدش!
متوجه رفتار هایش نمی شوم و گنگ نگاهم را به چهره اش می سپارم.
می فهمد که نگرفته ام به چه دلیل، برای همین توضیح می دهد.
_ببینید! من مجرم تحت تعقیب هستم.
نباید شناسایی بشیم، پس کلاهو عوض کنین.
کلاه قرمزی است که رویش ربان مشکی زده اند.
دستم را به کلاه روی سرم می برم که پیمان نگاهش را از من دور می کند.
موهایم را پشت گوشم می اندازم.
به کلاه توی دستم اشاره می کنم و می پرسم:
_اینو چیکار کنم؟
با دست چانه اش را می خاراند و اشاره می کند به او بدهم.
کلاه را به دستش می دهم.
به طرف بوتهی شمشاد می رود و کلاه را میان آن ها رها می کند.
دلم به حال کلاه گران قیمتم می سوزد اما دم نمی زنم.
پیمان دست را تکان می دهد و می گوید:
_من نباید دوباره شما رو می دیدم؛ الانم اگه این مشکل نبود سراغتون نمی آمدم.
روی نیمکت چوبی می نشیند و من هم با فاصله از او می نشینم.
_چه مشکلی؟
⭕️کپے بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔸 ۲۳ بهمن / دلو ۱۴۰۲
🔸 ۲ شعبان ۱۴۴۵
🔸 ۱۲ فوریه ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌗 امروز قمر در «برج حوت» است.
✔️ مناسب برای امور زیر میباشد:
بنایی
امور زراعی
درختکاری
سَلَف خریدن (پیش خرید، پیش فروش)
قرض و وام دادن و گرفتن
نوشتن قرارداد
دیدار با بزرگان
دعوت گرفتن از افراد
بذرافشانی
از شیر گرفتن کودک
آغاز معالجات و درمان
افتتاح شغل
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
مکروه است.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.
منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود.
👶 زایمان
نوزاد خوشقدم و شایسته باشد. انشاءالله
💞 انعقاد نطفه
فرزند حافظ قرآن گردد. انشاءالله
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث حاجت روایی میشود.
🔴 حجامت، خون دادن
خوب نیست.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲ سوره مبارکه "بقره" است.
﴿﷽ الم ذلک الکتاب لا ریب فیه﴾
خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمیدانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر
از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به
#حضرت_امام_حسن علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
نقش #انگشتر #حضرت_ابوطالب صلی الله علیه و آله
امام رضا سلام الله علیه فرمودند : نقش انگشتر حضرت ابوطالب " رضيت باللّه ربّا و بابن اخي محمّد نبيّا و با بني علىّ له وصيّا 👈🏻 راضی هستم که خداوند ، رب من است و پسر برادرم محمد ، پیامبر من است و پسرم علی ، جانشین اوست " بوده است .
مصدر : الدرجات الرفیعه ، صفحه ۶۰ _ روض الجنان ، جلد ۱۵ ، صفحه ۱۵۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🛑 تقویم شیعه 👈❷شعبان
ﻣﺮﮒ ﻣُﻌﺘَﺰ ﻋﺒّﺎﺳﻰ
💢ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 255 هـ ﻣﻌﺘﺰ بالله ﺑﻪ ﺩﺭک ﻭﺍﺻﻞ ﺷﺪ.
↩️ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺯﺑﻴﺮ ﻳﺎ ﻣﺤﻤّﺪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻳﺶ ﻣﺴﺘﻌﻴﻦ ﺑﻪ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺳﻴﺪ.
👈 ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺟﺮﺍﺋﻢ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻯ ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪ، 👉ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺮﺱ ﺁﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﺆﻳﺪ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻟﺤﺎﻑ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ 23 ﺭﺟﺐ ﻣُﺮﺩ.
🔻ﺍﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺳﺮ ﻛﺮﺩﮔﺎﻥ ﺍﺗﺮﺍک ﺭﺍ ﻣﻰ ﻛُﺸﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﻌﺚ ﺳﺎﻝ 255 هـ ﻋﺪّﻩ ﺍﻯ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻛﺮﺩﮔﻰ ﺻﺎﻟﺢ ﺑﻦ ﻭﺻﻴﻒ ﺩﻭﺭ ﻣﻌﺘﺰ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺑﻴﺦ ﻭ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ی ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺠﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﮔﺮﻡ ﺑﭙﺎﻯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﺪّﺕ ﮔﺮﻣﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ یک ﭘﺎ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻣﻰ ﺯﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ 27 ﺭﺟﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺧﻠﻊ ﻛﺮﺩ.
🔺ﺳﭙﺲ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺁﺏ ﻭ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣُﺮﺩ؛ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﺗﻨﻘﻴﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻌﻀﻰ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
🔻ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﮔﺮﻣﺎﺑﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺏ ﻭ ﻏﺬﺍ ﺣﺒﺲ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺁﺏ نمک ﻳﺎ ﺁﺏ ﺑﺮﻓﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪ.
📚تاریخ طبری ج7 ص525
📚 تاریخ بغداد ج2 ص124
#لَعَنَ اللَّهُ ﻣُﻌﺘَﺰ ﻋﺒّﺎﺳﻰ🔥
#اَللّهُمَّ الْعَنْ #اَلجِبتْ وَالطاغُوتْ #وَالنَعْثَل وَالحُمِیراء..👊 🔥
#دوشنبه های_برائتی
🛑 تولے و تبرے در تمام امت هاے پیشین
👤#علامه مجلسی به نقل از #امام باقر ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾ السلام مینویسد:
🔺 الْعَيَّاشِيُّ:عَنْ خَطَّابِ بْنِ مَسْلَمَةَ،قَالَ:قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ): «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ إِلاَّ #بِوَلاَيَتِنَا وَ #الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا،
⫸√⫸ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ:۞وَ لَقَدْ بَعَثْنٰا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اجْتَنِبُوا #الطّٰاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّٰهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاٰلَةُ بِتَكْذِيبِهِمْ آلَ مُحَمَّدٍ(صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ)
⫸√⫸ ثُمَّ قَالَ:
۞فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ #فَانْظُرُوا كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ #الْمُكَذِّبِينَ ۞
🔻 امام باقر ﴿؏َـلَیْه السَّلامْ﴾: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر به #ولایت ما و #برائت از دشمنان ما و این معنای سخن خداوند عز و جل در کتابش است:
↩️ و همانا در هر امتی پیامبری را مبعوث کردیم که خدا را بپرستید و از #طاغوت اجتناب کنید؛ پس خداوند گروهی از آنها را هدایت کرد و گروهی از آنها گمراهی دامنشان را گرفت.زیرا آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) را تکذیب کردند.💯
📖﴿سوره نحل- آیه ٣٦﴾
🔻سپس فرمودند :
بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام #تکذیب کنندگان چگونه بوده است.
📖﴿سوره نحل- آیه ٣٦﴾
📚 بحار الأنوار ، جلد ۲۴ ،صفحه ۳۳۰