eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۲ آهی کشیدم به کوثر نگاهی انداختم ، از خستگی خوابش برده
۵۹ ۱۰۳ کمی باهم حرف زدند . تامی به کوثر اشاره کرد .. و به انگلیسی بهش گفت : تامی : اینه ، خیلی دختر خوشگلیه مطمئنم از دیدنش سیر نمیشی مرد جوون : من دختر خوشگل زیاد دیدم ولی این یه چیز دیگه اس ، قیمتش هرچقدر باشه مهم نیست فکراتونو بکنید قیمتش رو بهم بگید . هرچقدر باشه من دوبرابرش رو میدم فقط عجله دارم میخوام زودی برگردم انگلیس . تامی : نه خوشم اومد ، برای جنس خوب پول خوبم میدی ...حله . مرد جوون : یه ضرب المثل ایرانی هست که میگه هرچقدر پول بدی آش میخوری . تامی : اره مِستر ، باید بهت بگم جای خوبی اومدی . من میرم بیرون فکر کنم براش ... تامی خوشحال و خندون به غلام اشاره کرد بعد باهم از اتاق رفتند بیرون . مرد جوان نگاهی بهم انداخت ، اخماش رفت تو هم . نگاهش که به کوثر افتاد . نتونستم خودم رو کنترل کنم چادرش رو روی صورتش کشیدم تا نگاهش به عشقم نیفته . نگاهش رو گرفت بهم نگاه عاقل اندر سفیه ای انداخت . تا خواستم حرفی بزنم ، دستشو به نشونه سکوت بالا اورد . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۹ ۱۰۴ کوثر بیدار شده بود ، از ترسش دستامو گرفت و میلرزید . مرد جووون کاغذی رو از توی جیبش دراورد و اومد کنارمون نشست . روی کاغذ نوشته بود : ((منم همکار شمام جناب سرگرد از طرف سرهنگ ماموریت دارم اومدم همتونو نجات بدم فقط باهام خواهشا همکاری کنید لطفا ممنونم . )) اروم گفتم : +از کجا بدونم که راست میگی ؟ _جناب سرگرد اریاپور من شما رو میشناسم با جناب سروان رضوانی باهمیم . +شما کی هستی؟ _من سرگرد مهدی نوروزی ام ، از اداره کل مبارزه با جرائم . نگران نباشید نجاتتون میدم . +از اشناییتون خوشبختم منم علیرضا ایشونم خانم بنده اس . _منم خوشبختم . آبجی ببخشید اگه ترسیدی . +راستی ببخشید ، فکر کردم از ادمای تامی هستید غیرتی شدم . _خواهش میکنم ؛ فدای سرتون ؛ حستون رو میفهمم منم بودم همینکارو میکردم. +ممنونم . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
شـهـیـدانـه🍁 هـرگـاه شـبـ جمـعـه⚡️ شـهـدارایـادڪنیـد. آنهـانـیـزشمـارانـزد #ابـاعـبـدالله یــادمےڪننـد.🌈 •/شهـیـدمـهـدےزیـن‌الـدیـن/• {🌟} @Harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ای آفتابـ☀️ منجی بشر بیا ای مهر✨ تو در دل ها بیا دلـم تنگست 😔بـرای آمدنتـ دلم تنگست برای حضور سبزتـ پس با آمدن پر مهرتـ🍃 مرهمی‌باش‌برای‌دل‌عاشقانتـ♥️ #اللهم_عجل‌الولیک_الفرج💚 Join➟ @harame_bigarar
🍂 آثـارشـوم گـنـاه‼️ اگـرجـلـوےخـودرادرارتـڪاب معاصےنگیریم؛ حـالمان بـه انکاروتکذیبـ واستهـزابـه آیات الهے،ویـابـه جـایے مےرسـدکـه ازرحمتـ خـدا نـاامیـدمےشـویـم!!! Join⇝ @Harame_bigarar
4_548599930814464355.mp3
2.64M
•/• بـارون می باره🌧 رو کـویر دل خستـم ای خـدا😔💔 ببین من از هجران مهـ❤️ـدی😞 ز پـا نشستم ای خـدا😭 مـادح: ❣عـلـےفـانے❣ 💚 Join⇝ @Harame_bigarar
✨ هــرچـه مـ🌙ـاه هـستــ فـداۓرخ مهتـ✨ــابۓ تـو #فداییـان_سیدعلے😍 Join➟ @harame_bigarar
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۴ کوثر بیدار شده بود ، از ترسش دستامو گرفت و میلرزید .
۵۹ ۱۰۵ کوثر حالا که فهمیده بود این پلیسه اروم شد‌. مهدی تا صدای پا شنید ، چندتا جمله با داد به انگلیسی گفت : _من نمیزارم ، درضمن آقا پلیسه مطمئن باش زندت نمیزارم؛ من این دختر رو میبرم اما اگه بخوای نزاری خودتم به عنوان نوکر میبرم و کاری میکنم روزی هزار بار آرزوی مرگ‌ کنی و از شغلت پشیمون بشی ... درضمن دختر جون اماده سفر باش که سفر درازی درپیش داریم . چشمکی بهم زد از حرفاش عصبی بودم اما وقتی چشمکش رو دیدم من هم متقابلا چشمک زدم . وقتی مطمئن شد کسی نیست دستش رو روی سینه اش گزاشت و از ما عذر خواهی کرد . من هم برای اینکه بازیمون طبیعی تر بشه ، به انگلیسی حرف میزدم و داد و بیداد میگردم . کوثرم هراز چندگاهی جیغ میکشید هرکی نمیدید فکر میکرد واقعیه ؛ خودمم باورم شده بود . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۹ ۱۰۶ محمد وارد شد ... با انگلیسی صحبت میکرد و یه جوری وانمود میکرد که انگار مهدی داشت ما رو اذیت میکرد ‌. مهدی یه چوب هم دستش بود گاهی به دیوار میزد و من داد میزدم و کوثر هم جیغ میزد . با اینکه میدونستم جیغ های کوثر ، الکیه ؛ بازم جیگرم آتیش میگرفت اما تحمل میکردم . خیلی سخته برای یه مرد که ببینه ناموسش وسط یه سری گرگ گیر افتاده و خودشم هیچ کاری از دستش برنمیاد . مهدی نزدیکم شد و گفت : _داداش تا حالا اینقدر عذاب وجدان نداشتم ، خصوصا از وقتی که از تامی گفته و داستان خانمت رو فهمیدم.‌ دلم میخواست بمیرم ولی این اتفاق پیش نیاد ‌. آهی کشیدم و گفتم : +داداش ، خودم هم کلافه ام اگه کوثر اینجا نبود مشکلی نبود . _میفهمم چی میگی ، ان شاءالله درست بشه همه باهم بریم بیرون . مشغول صحبت بودیم که یکدفعه داد و فریاد کسی رو شنیدیم که همه ساکت شدیم . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee