من شوره زارعشقم دورازنگارباران
چون آتشم بدامن درانتظارباران
درابرهای چشمم محبوس گشته این دل
درچنگ آفتابم بس بیقرار باران
بربوته ی غزلهام آب دوچشم دادم
چون نازهای لاله درکوهسار باران
من شاعری غریبم صدهاغزل بدوشم
مست ازمی غزلهام لیکن خمارباران
ازخیل آه سردم آتشفشان ساکت
برسینه داغ دارم دردل شرارباران
اومیکشد به نازم من دلخوش مرامش
تیغش ببوسم ایجان باافتخارباران
دررود لانه دارم درانتظار دریا
زینروهمیشه بارم برهرکنارباران
من وام دشتهاراازآب چشم دادم
تاگل کندشقایق ازاعتبارباران
آب ازسرم گذشته غرق خیال نابم
ساحل کجاست ایجان درزیربارباران
من حافظم همیشه برزخم وداغت ایدوست
زینرونشسته ام من چون پاسدارباران
گوید(حمید)هردم باگریه های واژه
من شوره زارعشقم دورازنگاه باران
#حمید_علیمددی
ازکتاب آوای ققنوس🌹
"ارسالی شاعر محترم عضو کانال "👌🌹
https://eitaa.com/hamibb