ديده بگشا رنجِ انسان بين و سيلِ اشك وآه
كبرِ پُستان بين و جامِ جهل و فرجامِ گناه
تير و تركش،خون وآتش،خشمِ سركش ، بيمِ چاه
ديده بگشا بر سِتم ، دراين فريبستان ، علی
شمعِ شبهای دژم ، ماهِ غريبستان ، علي
ديده بگشا نقشِ انسان ماند باجامی تهی
سوخت لاله ، مرد لِیلی ، خشك شد سروِ سهی
زآگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
ديده بگشا اي صنم ای ساقی مستان ، علی
تيره شد از بيش و كم ، آيينة هستان ، علی
#علی_معلم
@haramedell