#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
ساعت کار:
به اطلاع کلیه مراجعین محترم میرساند:
کتابخانه آستان مقدس در روزهای غیر تعطیل (رسمی) از ساعت ۸ الی ۲۰ (بانوان) و ۸ الی ۲۰:۴۵ (اقایان) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد.
درضمن تا اطلاع ثانوی ثبت نام برای دانش آموزان عزیز مقدور نمی باشد.
لینک ثبت نام:
http://lib.amfm.ir/register/
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
✅از تحفه های کتابخانه آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
📙مجموعه شعر " دعانامه و نفرین نامه کفاش تهرانی"
مطبوع در چاپخانه خورشید واقع در خیابان ارک در 30 صفحه جیبی (تعداد صفحات موجود) با توجه به افتادگی از آخر
📝ابیاتی از دعانامه:
غنچه فصل جوانی مرا ایام چید
شد شب هستی سحر خورشید نومیدی دمید
همچنان پرگار دور من خط ماتم کشید
رهروان رفتند و هر یک بر مراد خود رسید
این میان، من بینوا در دام صیادم هنوز
📝ابیاتی از نفرین نامه:
جه بد کردم که باشد این سزای جرم و تقصیرم
چه کردم در جوانی کردۀ یکسر زمین گیرم
چه کاری کردۀ با من که در بند تو زنجیرم
تو روی سخت من را بین که زین ماتم نمیمیرم
الهی هم چو من ضرب المثل در داستان گردی
#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/