eitaa logo
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
5.8هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
655 ویدیو
935 فایل
کتابخانه آستان مقدس همه روزه (بغیر از ایام تعطیل) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد. ارتباط با ما؛پاسخگویی (ادمین): @mn_sedigh پذیرش خواهران: ۳۷۱۷۵۹۱۱ پذیرش برادران (شیفت عصر):۳۷۱۷۵۹٠۴ ارتباط مستقیم با رئیس کتابخانه @sadeghfallahpoor تلفن:۳۷۱۷۵۷۳٠
مشاهده در ایتا
دانلود
احادیث منتخب و برگزیده درباره ضرورت، فضیلت و آداب زیارت امام حسین(ع).pdf
حجم: 1.51M
🔻🔻🔻 🔸 کتاب پی دی اف 📕 نام کتاب : احادیث منتخب و برگزیده درباره ضرورت، فضیلت و آداب زیارت امام حسین(ع) ✏ تدوین: «گروه پژوهش بیان معنوی» کانال رسمی @haramqom_lib
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🎥 مستند زیبای "من اینجا هنوز دلتنگم" روایت تعمیر و بازسازی حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) توسط حاج محمد باقری و همکارانش است که ماجرا را از زبان خودش بیان می‌کند. برای تماشا رو لینک زیر کلیک کنید: ytre.ir/owj کانال رسمی @haramqom_lib
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🔃🔻🔃 #خلاصه_کتاب 🔹 کتاب لهوف ▪ از جمله صحنه هایی که در کتاب لهوف به تصویر کشیده شده است می توان
🔃🔻🔃 🔹 کتاب لهوف 4⃣ - سنان ابن انس نخعی از اسب به زیر آمد و شمشیر زیر گلوی امام حسین سلام الله علیه گذاشت و گفت: به خدا سوگند سر تو را از بدن جدا خواهم کرد در حالیکه معترف ام تو پسر رسول خدا علیه السلام هستی و پدر و مادر تو بهترین مردم هستند 5⃣- تشنگی به شدت بر امام حسین سلام الله علیه فشار می آورد آن حضرت بالای رود فرات آمد و می خواست که وارد شریعه فرات شود . حضرت عباس سلام الله علیه نیز همراه آن حضرت بود. سپس لشکر بن سعد میان امام حسین سلام الله علیه و حضرت عباس سلام الله علیه حائل شدند و حضرت عباس سلام الله علیه را امام جدا کردند و او را از همه طرف احاطه کردند تا به شهادت رسید. 6⃣ - این 10 نفر (که اسب بر بدن مطهر امام حسین سلام الله علیه رانده بودند) در مجلس ابن زیاد وارد شدند ابن زیاد پرسید شما کیستید ؟ آنها گفتند ما هما کسانی هستیم که با اسب بر بدن بی جان حسین تاختیم و همانند آسیابی استخوان سینه او را خرد و نرم کردیم . روای گفتن من در چهره آنان دقیق شدم دیدم که همه آنا زنازاده بودند کانال رسمی @haramqom_lib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻🔻 📕 کتاب: سیذارتا ✏ نوشته : هرمان هسه ✅ این داستان نیز مانند دیگر داستان معروف هسه، دمیان، به خودشناسی و قدرت درونی انسان می‌پردازد. 🔃👇🔃 کانال رسمی @haramqom_lib
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🔻🔻 #خلاصه_کتاب 📕 کتاب: سیذارتا ✏ نوشته : هرمان هسه ✅ این داستان نیز مانند دیگر داستان معروف هسه،
1⃣ قسمت اول: ▫ «سیذارتا» پسر برهمنی است که در کرانه رودخانه و در کنار زورق‌ها پرورش می‌یابد. دوستی دارد به نام «گوویندا» که با هم به درس‌های پدر و فرهیختگان و افراد دانا گوش می‌دهند. ▪ پدر از اینکه پسرش ولع یادگیری دارد بسیار خشنود است و وجود مادر مملو از عشق به سیذارتا. دوستش، گوویندا هم رفتار و روح و افکار والای او را دوست دارد اما سیذارتا احساس رضایت نمی‌کرد و روحش آرامش نداشت. احساس خلأیی در زندگی داشت، و البته با گوش کردن به تعلیمات افراد دانا و روشنفکر نیز روحش اقناع نمی‌شد و آرامش واقعی را به دست نمی‌آورد. به خدا و آفرینش دنیا می‌اندیشید. او باید خویشتن خویش را می‌یافت. او پی برد که آموزش کافی نیست و باید خودش جستجو کند و راه را طی کند و بر خویشتن خویش چیره شود؛ بنابراین با دوستش تصمیم گرفتند که از خانه پدری بروند و شمن شوند و به ریاضت بپردازند. ▫ زندگی معمولی دیگر برای او مفهومی نداشت، دنیا برایش تلخ بود و به ریاضت پرداخته بود. سیذارتا تنها یک هدف داشت؛ تهی شدن از هر چیز: از آرزو، شادمانی و از رنج و اگر به نفس غلبه می‌کرد، همه چیز در او بیدار می‌شد و در خویشتن خویش غرق می‌شد و سیذارتا غرق شدن در خویشتن خویش را از شمن‌ها آموخت. حس‌ها و خاطرات را در خود می‌کشت و به جانور و سنگ تبدیل می‌شد، اما دوباره به خود می‌آمد. هزاران بار از خود گریخته بود و بازگشت او اجتناب ناپذیر بود. اما سیذارتا به این نتیجه رسید که فقط با آموختن نمی‌شود، بلکه باید خودش جستجو کند. او تصمیم گرفت به محل اقامت بودا برود و شاگرد او شود. ▫ گوتاما؛ یعنی همان بودا، طریقه رهایی از رنج را یعنی رهایی از رنج این جهان و زندگی را آموزش می‌داد. کسانی که راه بودا را پیش گرفته بودند، رستگار می‌شدند؛ ولی سیذارتا آنجا را هم ترک کرد و راه خویش را دنبال کرد. او به بودا می‌گوید که حرف‌هایش را گوش کرده و مقصود او را که رهایی از رنج است، دریافته و اینکه دریافته‌است که بودا به بالاترین مقصود رسیده و به این مقصود با جستجوی خود رسیده‌است و نه از راه درس. سیذارتا می‌خواهد این راه را طی کند و بر خویشتن خویش چیره شود. پس با خود می‌اندیشد و پی می‌برد که آن چیزی که معلمان نتوانستند به او بیاموزند، خویشتن بود. کانال رسمی @haramqom_lib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚪ معرفی کانال ✅ در یک زمان کم کتاب مطالعه کنید (خلاصه کتاب) ✅ با کتابهای مفید آشنا شوید (معرفی کتاب) ✅ بریده ای از کتاب ها مفید را مطالعه کنید ( قسمتی از کتاب) ✅ با کتاب هایی که فرهیختگان معرفی می کنند آشنا شوید. ✅ بریده ای از روزنامه هاو نشریات قدیمی را مطالعه کنید. ✅ با مستندهای علمی، سیاسی، مذهبی، ... آشنا شده و با کمک لینک آنها را مشاهد کنید. کانال رسمی @haramqom_lib
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
#خلاصه_کتاب 1⃣ قسمت اول: ▫ «سیذارتا» پسر برهمنی است که در کرانه رودخانه و در کنار زورق‌ها پرورش می
🔃🔻🔃 سیذارتا 2⃣ قسمت دوم او فهمید که راز خود را باید از خود یاد بگیرد و شاگرد خود باشد. سیذارتا اکنون جهان را شناخته و می‌خواست جای خود را در این جهان پیدا کند و به دنبال آنچه درونش به او دستور می‌دهد، برود. سیذارتا با زنی زیبا آشنا می‌شود و زندگی مادی را تجربه می‌کند. در کنار این زن، دوست داشتن، مهرورزی و خوشی‌ها را می‌آموزد تا اینکه شبی خوابی می‌بیند و این زمانی است که تقریباً جوانی‌اش سپری و موهایش سفید شده‌است. او خواب می‌بیند که پرنده‌ای که این زن زیبا داشت در لانه‌اش مرده و سیذارتا آن را بیرون می‌آورد و دور می‌اندازد. گویی هر چه در درون خود نیکی داشته، بیرون ریخته‌است و ترس وجودش را فرا می‌گیرد و حس می‌کند تمام زندگی‌اش را بیهوده سپری کرده‌است. بعد از این خواب، آن زن را ترک می‌کند. سیذارتا در واقع دیگر به مرگ خود راضی است و نمی‌خواهد بیش از این بار زندگی بی‌محتوای خود را به دوش بکشد؛ بنابراین تصمیم می‌گیرد به حیات خود خاتمه دهد، اما در ساحل رودخانه ناگهان به یاد کلامی در دعای برهمنان می‌افتد که انسان را به ادامه راه و رسیدن به کمال فرا می‌خواند. در این هنگام از اندیشه خام خود منصرف می‌شود و خود را باز می‌شناسد. او باز هم توانسته بیندیشد و ندای درونش را بشنود و به دنبال آن بیاید. آن چشمه پاک هنوز در درون او زنده بود. آری، سیذارتا دریافت که ندای درون او درست بود. هیچ معلمی نمی‌توانست راه رستگاری را به او نشان دهد، او باید خود تجربه می‌کرد و به ناامیدی می‌رسید و دوباره زندگی نوین خود را آغاز می‌کرد. بالاخره سیذارتا در ساحل رودخانه می‌ماند. سیذارتا زندگی‌اش را برای مردی تعریف می‌کند و او به سیذارتا می‌گوید که رود با او سخن گفته‌است. روزی می‌رسد که افرادی از رودخانه می‌خواهند عبور کنند تا نزد گوتاما بروند؛ زیرا او در بستر مرگ است و یکی از آنها زن زیبایی با پسرش است که جزء رهروان گوتاما شده‌است. این پسر در واقع پسر خود سیذارتا است. در راه، این زن زیبا دچار مارگزیدگی می‌شود و می‌میرد و سیذارتا پی می‌برد که پسربچه، پسر خود او است. پسر را نزد خود نگه می‌دارد، اما چون پسرک به آن زندگی عادت نداشت، روزی سیذارتا را رها می‌کند و از آنجا می‌رود. کانال رسمی @haramqom_lib