ارباب...
یه ماه برات نوکَری کردیم..
یه ماه برات سیاه پوشیدیم ..
تویِ روضه هات اگه اشکمونم نیومَد خجالت کشیدیم...
زندگیامون اونقَد سخته که فقط این امضا شما پایِ براتِ اربعینمون میتونه خوشحالمون کنه...
تو این شبِ آخر محرم بِخرمون اقاا...
شما نخری کسیو دیگه نداریم..
بحقِ سه سالت...
بحقِ علمدارت...
بحقِ مادَرت...
اربعین راهیمون کن:)💔
#دلنوشته
#نوکرانه...
#شب_آخر..
[ @HarF_97 |
📝 #دلـــــــنــــــوشـــــتـــــــه
در کوچه هاے شهر که قدم می گذارم،آرامشے وصف ناشدنے دارم،آرامشے از جنس خدا...❤️
به گمانم دلیلش همین چادرسیاه روے سرم باشد...
همین چادرے که در کوچه پس کوچه هاے مدینه خاک آلود شد،
همین چادرے که پشت در چوبے سوخت🔥
همین چادرے که از حمله های اسکندر مقدونے و رضاخان،جانِ سالم به در برد،
همین چادرے که امروزه در جامعه اسلامے و در مکتب فاطمه سلام الله علیها دارد از سر دختران شیعه می افتد،
همین چادرے که فقط در حرم هاے ائمه علیهم السّلام،آن هم بالاجبار،مقدّس می شود،ولے حتّی در بین بچه مذهبے ها هم آن قدر غریب است که در تفریح ها و مسافرت هایشان دست و پا گیر میشود و باعث آزار😔
همین چادرے که برخے به او می گویند:یک تکه پارچه ی مشکے.
آرے،این تکه پارچه چه روزهایے را که پشت سر نگذاشته و چه انسان های شریفے که جان خودرا برای این تکه پارچه نداده اند😔
آری،همین پارچه اے که درعصرحاضر،هرروز آن را به شکل و شمایلے در می آورند،به آن رنگ و لعاب می دهند و آن را از هویّت اصلے خود جدا می سازند،یک روز خلیجے،روز دیگر حُسنیٰ،یک روز اماراتے و روز دیگر شالدار،روزے مخمل برّاق و روزے دیگر چادر مانتویے؛غافل از این که چادر زنده است،نفس می کشد و با این کارها قلبش به درد می آید💔
همین چادرے که روزے آن را می پوشندبرای زیبا جلوه کردن،روز دیگر آن را روی روسرے های گل گلے قرمز و بنفش و آبی که با کیفشان سِت هست می اندازند تا اینچنین از خود عکس گرفته و در اینستاگرام به قول خودشان تبلیغ حجاب بکنند و همچنان غافل از این که این پارچه جهت پوشیده شدن است نه نمایش های مختلف عروسکے،غافل از این که این پارچه مقدّس است و حرمت دارد.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حال جا دارد به او بگویم که چقدر در میان دختران شیعه غریب و تنهاست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه همین را بگویم:
دختر شیعه ی علوے،این تکه پارچه،روزگارسختے را گذرانده تا به دست تو برسد و روی سرت جای بگیرد،تو دیگر اورا مرنجان.....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نویسنده:🍁بـانـوی چـادرے🍃
#ارسالی
[ @HarF_97 |
📝 #دلـــنـــوشـــتـــه
عطر عود و اسپند و گلاب در هوا پیچیده🌱
آوای خوش مداحے سیّد رضا نریمانے به گوش میرسد
کفش هایم را از پا در مے آورم و وارد معراج میشوم
یکی از خانم هاے خادمة الشّهدا دم در ایستاده و خوش آمد میگوید:
به معراج شهداے گمنام خوش آمدید
با وضو وارد شوید
به محلّ ورود قدم هاے فاطمه ے زهرا خوش آمدید
این مکان مقدّس است ، با وضو وارد شوید
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
به اطرافم مینگرم
چراغ هاے سبز و سرخ،فضارا نورانے تر و معنوے تر کرده...
عطر دسته گل هاے یاس و نرگس فضارا خوشبو میکند💐
چند خانم در کنارے نشسته و آرام اشک میریزند
یک خانم هم آن طرف تر در حال قنوت است
کمے جلوتر میروم
چشمانم به چند تابوت که با پرچم ایران پوشیده شده میخورد.آرم "الله" وسط پرچم چشم نواز است...🇮🇷
حسّ عجیبے تمام وجودم را فرا گرفته
به رسم ادب زانو زده و روبروے تابوت ها مینشینم
چند نفر خودکار به دست درحال نوشتن دلنوشته یا درد و دل بر روی پرچم هستند✍🏻
چشمم به گل هاے نرگس روی تابوت سوم که بالاے دو تابوت دیگر است مے افتد.
کمے خودم را حرکت میدهم و یکی از شاخه هاے گل را از میان دسته ے آن بیرون میکشم و رایحه ے آن را با تمام وجود استشمام میکنم.
چشمانم ناخوداگاه روے هم میروند.
صداے مداحے همراه با آوای خوش ناله ها و شعرخوانے ها ے یک خانم با لهجه ے شمالے به گوش میرسد،به گمانم که او مادر شهید است و دلش براے جوان شهیدش پر میکشد.
به فکر فرو میروم!
چگونه برخے مادرها میتوانند اینگونه بیرحمانه مادران شهدا را قضاوت کنند ، به آن ها زخم زبان بزنند ، نمک روے زخمشان بشوند و بگویند:چند گرفتے بابت پسرت ؟!
واقعاً جان آدمے چقدر مے ارزد؟
آیا اصلاً میشود جان کسی را با پول معاوضه کرد؟
شما حاضرید چقدر پول بگیرید در ازای جان پسر،فرزند و یا برادرتان؟😔
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کمے تشویش دارم،پریشانم ولے حالم
خـــوب خـــوب خـــوب
است ، از همیشه بهتر.....
مـنـم بـایـد بـرم
آره بـرم سـرم بـره
نـزارم هـیـچ حـرومـے
طـرف حـرم بـره................
نویسنده :🍁بـانـوی چـادرے🍃
👇👇👇👇👇
[ @HarF_97 |
ارباب...
یه ماه برات نوکَری کردیم..
یه ماه برات سیاه پوشیدیم ..
تویِ روضه هات اگه اشکمونم نیومَد خجالت کشیدیم...
زندگیامون اونقَد سخته که فقط این امضا شما پایِ براتِ اربعینمون میتونه خوشحالمون کنه...
تو این شبِ آخر محرم بِخرمون اقاا...
شما نخری کسیو دیگه نداریم..
بحقِ سه سالت...
بحقِ علمدارت...
بحقِ مادَرت...
اربعین راهیمون کن:)💔
#دلنوشته
#نوکرانه...
#شب_آخر..
👇👇👇👇👇
[ @HarF_97 |
#دلنوشته
ای کاش امسال #اربعین کربلا باشیم...
هر سال مثل آقاها میرفتیم پاسپورتمان را تحویل میدادیم، با هم هماهنگ میکردیم که چه جوری بریم؟
با اتوبوس بریم یا ماشین شخصی...
ویزای زیارت اربعین میچسبید به یکی از صفحههای گذرنامه، ما هم میچسبیدیم به اینکه فلان همسفرمان باشد فلانی نباشد!!!
فکر میکردیم نجف کجا بخوابیم که راحت تر باشیم؟
از طریق اصلی برویم یا از طریق فرات؟
یا از حله که نزدیکتر است، راحت تر برویم کربلا؟
شبهای پیادهروی موکب بخوابیم یا در خانهی محلی های مسیر؟
کربلا برویم موکب فلان رفیقمان یا منزل فلان کربلایی مهمان نواز که جای خوابش بیشتر است؟
اول برویم کاظمین و سامرا یا همینطور سرمان را بندازیم پایین بریم جف بعد کربلا ؟
سر مرز پنج شش ساعتی معطل میشدیم، میگفتیم و میخندیدم با خاطرهای شیرین سال پیش و سالهای قبلش. از مرز رد میشدیم یکساعتی دنبال ماشین که ببرتمان کاظمین.
از نجف راه بیوفتیم هر صد عمود قرار بگذاریم، بشینیم روی صندلی های جلوی موکب و حرف بزنیم که فلان عمود فلان موکب فلان غذا را داشت، نخوردید از دستتان رفت.
راه به راه چایی بخوریم و ایراد بگیریم که این از قبلی کم شکر تر بود.
قهوه بخوریم و ایراد بگیریم که چرا این عراقیها اینقدر تلخ قهوه دم میکنند.
گله کنیم که اینترنت قطع و وصل میشود، خط های تلفن شلوغ است!!!
گیرم هر شب آوارهی موکب به موکب بودیم، گیرم شب یا سرد بود و موکب پتو کم داشت یا گرم بود موکب کولر نداشت. گیرم پاهایمان خسته شد، مریض شدیم و هزار سختی دیگر در راهش کشیدیم، با خودمان رو راست باشیم از سرمان هم زیاد بود و ما ناشکری کردیم!!!
این سختی ها که چیزی نبود، چه آدمهایی که در راه زیارتش دست و سر دادند، زن و بچه فدا کردند.
چه انسانهایی که شهید شدند و کربلا را ندیدند تا از شارع عباس به قمر منیر بنی هاشم سلام بدهند.
بی تعارف، ما کرخت شدیم، خیال کردیم با اراده خودمان آمدهایم، با همهی این ها راحت میرفتیم، عراقی ها روی چشمشان از ما پذیرایی میکردند، برای ما زیارت اربعین ساده شده بود.
یادمان میرفت که “دیدن او یک نظر، صد چو منش خون بهاست”
ای کاش امسال #اربعین کربلا باشیم...
#ادمین
#حَرف
👇👇👇👇👇
[ @harf97 |
ارباب...
یه ماه برات نوکَری کردیم..
یه ماه برات سیاه پوشیدیم ..
تویِ روضه هات اگه اشکمونم نیومَد خجالت کشیدیم...
زندگیامون اونقَد سخته که فقط این امضا شما پایِ براتِ اربعینمون میتونه خوشحالمون کنه...
تو این شبِ آخر محرم بِخرمون اقاا...
شما نخری کسیو دیگه نداریم..
بحقِ سه سالت...این بیماری از بین ببر
بحقِ علمدارت...نزار امسال اربعین ایران باشیم
بحقِ مادَرت...
اربعین راهیمون کن:)💔
#دلنوشته
#نوکرانه...
#شب_آخر..
#حَرف
👇👇👇👇👇
[ @harf97 |
#دلنوشته
ای کاش امسال #اربعین کربلا باشیم...
هر سال مثل آقاها میرفتیم پاسپورتمان را تحویل میدادیم، با هم هماهنگ میکردیم که چه جوری بریم؟
با اتوبوس بریم یا ماشین شخصی...
ویزای زیارت اربعین میچسبید به یکی از صفحههای گذرنامه، ما هم میچسبیدیم به اینکه فلان همسفرمان باشد فلانی نباشد!!!
فکر میکردیم نجف کجا بخوابیم که راحت تر باشیم؟
از طریق اصلی برویم یا از طریق فرات؟
یا از حله که نزدیکتر است، راحت تر برویم کربلا؟
شبهای پیادهروی موکب بخوابیم یا در خانهی محلی های مسیر؟
کربلا برویم موکب فلان رفیقمان یا منزل فلان کربلایی مهمان نواز که جای خوابش بیشتر است؟
اول برویم کاظمین و سامرا یا همینطور سرمان را بندازیم پایین بریم جف بعد کربلا ؟
سر مرز پنج شش ساعتی معطل میشدیم، میگفتیم و میخندیدم با خاطرهای شیرین سال پیش و سالهای قبلش. از مرز رد میشدیم یکساعتی دنبال ماشین که ببرتمان کاظمین.
از نجف راه بیوفتیم هر صد عمود قرار بگذاریم، بشینیم روی صندلی های جلوی موکب و حرف بزنیم که فلان عمود فلان موکب فلان غذا را داشت، نخوردید از دستتان رفت.
راه به راه چایی بخوریم و ایراد بگیریم که این از قبلی کم شکر تر بود.
قهوه بخوریم و ایراد بگیریم که چرا این عراقیها اینقدر تلخ قهوه دم میکنند.
گله کنیم که اینترنت قطع و وصل میشود، خط های تلفن شلوغ است!!!
گیرم هر شب آوارهی موکب به موکب بودیم، گیرم شب یا سرد بود و موکب پتو کم داشت یا گرم بود موکب کولر نداشت. گیرم پاهایمان خسته شد، مریض شدیم و هزار سختی دیگر در راهش کشیدیم، با خودمان رو راست باشیم از سرمان هم زیاد بود و ما ناشکری کردیم!!!
این سختی ها که چیزی نبود، چه آدمهایی که در راه زیارتش دست و سر دادند، زن و بچه فدا کردند.
چه انسانهایی که شهید شدند و کربلا را ندیدند تا از شارع عباس به قمر منیر بنی هاشم سلام بدهند.
بی تعارف، ما کرخت شدیم، خیال کردیم با اراده خودمان آمدهایم، با همهی این ها راحت میرفتیم، عراقی ها روی چشمشان از ما پذیرایی میکردند، برای ما زیارت اربعین ساده شده بود.
یادمان میرفت که “دیدن او یک نظر، صد چو منش خون بهاست”
ای کاش امسال #اربعین کربلا باشیم...
#ادمین
#حَرف
👇👇👇👇👇
[ @harf97 |
ارباب...
یه ماه برات نوکَری کردیم..
یه ماه برات سیاه پوشیدیم ..
تویِ روضه هات اگه اشکمونم نیومَد خجالت کشیدیم...
زندگیامون اونقَد سخته که فقط این امضا شما پایِ براتِ اربعینمون میتونه خوشحالمون کنه...
تو این شبِ آخر محرم بِخرمون اقاا...
شما نخری کسیو دیگه نداریم..
بحقِ سه سالت...این بیماری از بین ببر
بحقِ علمدارت...نزار امسال اربعین ایران باشیم
بحقِ مادَرت...
اربعین راهیمون کن:)💔
#دلنوشته
#نوکرانه...
#شب_آخر..
#حَرف
👇👇👇👇👇
[ @harf97 |