eitaa logo
زِمزِمہ حَرفِ دِل!
1.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
جنابِ شعر های من، حواست هست دلتنگم؟ برای حجم آغوشت، تمام عمر می‌جنگم🫂❤️‍🩹:)))) #مخاطب‌خاص
مشاهده در ایتا
دانلود
وانمود کردن راحته مخصوصا از مجازی با فرستادن یه😂همه فکر میکنن خوشبخت ترین هستی اما شاید همون لحظه قطره قطره اشکات دارن ریزش پیدا میکنن و به پهنای صورتت میریزن
یک فنجان قهوه تلخ هم که با تو به خود بنوشام طعمی شیرین تر ز عسل در دهانم دایر میشود!
و چنان که دلم عاشق زخمی شده بود که تو با رفتن خود بر تن من حک کردی
و رَها دࢪ خیالاتے فرسوده با بوۍ نم ناڪ خاك خوࢪده
بچه که بودم تو مثل پدری مرا دوست داشتی و همیشه در شعر هایم بودی؛ من تورا نیز مثل پدری مهربان میدیدم،نقاشی هایی که برایت کشیده بودم ،شعر های خود دراوردی که برایت میخواندم و به همه پز داشتن پدری چون تورا میدادم! بزرگ شدم و تورا از یاد بردم ،انقدر دور شدم از کودکی ام که حتی با شنیدن اسمت هم خاطره ای،تلنگری به ذهنم خطور نمیکرد! دیگر نه تو،نه شعر های بچگی و نه نقاشی های حرمت را به یاد نداشتم، ولی تو با این حال مرا خوب یادت بود،همان کودک کوچک که در لحظه لی لی کردن هم شعر تورا میخواند:) این کودک تو را ز یاد و خاطر برد ولی تو با این عظمت و اینکه سرت شلوغ است هنوز و هنوز یادت بود؛دقیق و دقیق،خط به خط و جزء به جزء تا اینکه بعد از سال ها برای برداشتن سند خانه مادر به زیر زمین ته حیاط رفتم و توی گنجه بزرگ دنبال سند میگشتم و دستم به صدای خشک برگه های نقاشی ام خورد! همین صدا باعث شد انها را از گنجه بیرون بکشم و نگاهی طولانی بکنم و زوم کنم روی هر صفحه! نقاشی حرمت،ضریح،نقاشی خودت که مرا در اغوش کشیدی! تو هنوز هم منتظر بازگشت من بودی؛ تو مرا به یاد داشتی! همان زمان بود که مادر صدایم کرد. نقاشی ها را سر جایشان گذاشتم و پیش مادر رفتم گفتم جانم گفت قرار است مسجد اردویی به کربلا بگذارد،میخواهی اسم تورا بنویسم؟ همین چند کلمه باعث جاری شدن اشکم شد.... و اینگونه بود که بابا حسین مرا ز یاد نبرد!
گاهی ز ان کس که انتظاری نیست خاطره زخمی بر جای جای کالبدم یافت میشود!
عشق رو باید خدا بنویسه! نه دوتا بچه سالی که هنوز که هنوز مشق شب مینویسن! عشق رو باید خدا قسمتت کنه نه گناه! عشقی که به گناه بکشونه اگر هم قشنگ باشه ولی باطن زشتی داره، عشق تنها عشقیه که خالصانه،عاشقانه،خاشعانه و عارفانه باشه و تمام! لطفا کلمه عشق رو واسه نقاشی هاتون استفاده نکنید؛با تشکر
و همه ادمک های جهان مانند رودی در طلاتم و جریانند و فقط اوست که با ما می ماند؛
و مثل ملحفه ای چهل تیکه تورا در آغوشم بچلانم و بو بکشم و تو مرا در سردی های زمستان و سوز سرما گرم بسازی!
از ان روزی بترس که من انقدر قوی شوم که به راحتی به باد بسپارمت!
نامه هایت را تک به تک دارم و خط به خط در محفوظاتم نگاه داشته ام. و این نامه ها تمام دارایی من در پس از تو اند!
گویند حکیمان سخنی بیش نیستند ای کاشف و معشوف: بهتر ز سخن عشق چه داری؟