امامحسن علیهالسلام می گه :
دستم تو دستِ مادرم بود،
قبالهیِ فدك رو گرفته بودیم،
راهیِ خونه بودیم،
تو كوچهها راه میرفتم و خوش بودم،
مادرم حقِشو گرفته،
یهو دیدم یه سایهیِ سیاهی ...
روبروی مادرم ایستاد،
حرفِ دل :))♥️
امامحسن علیهالسلام می گه : دستم تو دستِ مادرم بود، قبالهیِ فدك رو گرفته بودیم، راهیِ خونه بودیم
فاطمه قبالهی فدك رو بده به من،
مادرم نداد !
یه قدم جلو آمد،
مادرم عقب عقب می رفت،
تا اینكه پشتِ مادرم به دیوار خورد،
نمیدونم چی شد مادرم خورد زمین :))
حرفِ دل :))♥️
فاطمه قبالهی فدك رو بده به من، مادرم نداد ! یه قدم جلو آمد، مادرم عقب عقب می رفت، تا اینكه پشتِ م
دیگه نمیگم چی شد،
فقط همینقدر بگم ،
یه وقت حسن نگاه كرد،
دید مادر رو زمین اُفتاده،
شاید اونجا نشست بالا سرِ مادر،
گوشهیِ نقابِ مادر و كنار زد،
صدا زد : مادر چرا صورتت این رنگی شده ؟!
نشست آروم با دستای كوچیكش،
خاكای چادر مادر رو پاک كرد،
هی میگه : مادر حسن قربونت بشه،
پاشو بریم مادر :))
حرفِ دل :))♥️
دیگه نمیگم چی شد، فقط همینقدر بگم ، یه وقت حسن نگاه كرد، دید مادر رو زمین اُفتاده، شاید اونجا نش
اومدن سمتِ خونه،
حسن عصایِ دستِ زهراست،
تا كه دمِ درِ خونه رسیدن،
گفت : حسن جان صبر كن مادر ،كارِت دارم ،
با چشمایِ گریون یه نگاه به مادر كرد،
- بله مادر جان !
مادر با گوشهی چادر اشكای حسن رو پاک كرد،
+ حسن جان !
نكنه ماجرا رو برا بابات علی تعریف كنی،
بابات به اندازهی كافی غصه تو دلش داره :))
حرفِ دل :))♥️
اومدن سمتِ خونه، حسن عصایِ دستِ زهراست، تا كه دمِ درِ خونه رسیدن، گفت : حسن جان صبر كن مادر ،كارِت د
زهرا سکوت کرد :))
دردِ سیلیِ تو کوچه رو فریاد نزد ...
یه سیلی که چیزی نیست ،
علی[ع کلی غصه تو دلِشه !
حرفِ دل :))♥️
زهرا سکوت کرد :)) دردِ سیلیِ تو کوچه رو فریاد نزد ... یه سیلی که چیزی نیست ، علی[ع کلی غصه تو دلِشه
ولی سیلی ...
یه جوری سیلی به صورت مادر زد ...
بعضیا فکر میکنن یه سیلی بوده ،
تموم شده رفته ؛ نه ...
وقتی بعدِ شهادت ،
حرفِ دل :))♥️
ولی سیلی ... یه جوری سیلی به صورت مادر زد ... بعضیا فکر میکنن یه سیلی بوده ، تموم شده رفته ؛ نه ...
دومی رسید جلو مقدادُ گرفت گفت :
کجا زهرا رو به خاک سپردن ؟!
وقتی حوابِ سر بالا شنید ...
یه سیلی تو صورت مقداد زد !
مرد بود ، قوی بود ، رو زمین افتاد .
حرفِ دل :))♥️
دومی رسید جلو مقدادُ گرفت گفت : کجا زهرا رو به خاک سپردن ؟! وقتی حوابِ سر بالا شنید ... یه سیلی تو
زد زیر گریه ...
گفت : تو با یه سیلی زدنِ من ،
اشکت در اومد هان ؟!
بلند شد گفت : نامرد !
گریهام برا خودم نیست ...
میخوام بگم همینطور که به من زدی ،
به زهرا[س هم زدی 💔؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید
حالت گلبرگ نیلوفر نمیدانم چه شد ... 💔!
حرفِ دل :))♥️
امامحسن علیهالسلام می گه : دستم تو دستِ مادرم بود، قبالهیِ فدك رو گرفته بودیم، راهیِ خونه بودیم
gerye-kardi-pesaram.mp3
7.27M
چیزی نشده ،
فقط یکم خاکی شده چادرِ من ...
گریه نکن :))
#فاطمیه
[ Eitaa.Com/HarfeQalb ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترِ تازه مسلمان ...
از اهمیت ِ#حجاب می گوید :
پوشیدنِ حجاب برایم سخت بود
اما وقتی به حضرت فاطمه[سلام الله علیها]
فکر کردم و خودم را
در محضرِ دخترِ پیامبر[ص فرض کردم ،
از خودم شرمنده شدم ...
#حجاب | #دنیایِاسلامیِخارج
[ Eitaa.Com/HarfeQalb ]
حرفِ دل :))♥️
دخترِ تازه مسلمان ... از اهمیت ِ#حجاب می گوید : پوشیدنِ حجاب برایم سخت بود اما وقتی به حضرت فاطمه[
بحث اینجاست که
کشورهایِ غربی دارن به این
نتیجه میرسن که حجاب ،
جزء مهمترین اصولِ زندگیه :))
اگه میخواید زندگیتون از هم
نپاشه ، حجاب و پوشش داشته باشید ،