حرفِ دل :))♥️
وِداعاً اَبانا ... #نماهنگ |#انا_علی_العهد | #نشرحداکثری [ Eitaa.Com/HarfeQalb ]-♥
این سالها این همه شنیدم و
گفتم «و ضاقت الارض» و حالا
با قلبم، با قلبی که هر روز مچالهتر
میشود، دارم فهم میکنم یعنی چه .
دارم از راهی دور رفتن جان را میبینم،
ملکالموت قرار است مرا یکشنبه در
ضاحیه بیروت قبض روح کند،
کاش روحم تا آنجا برود...
حرفِ دل :))♥️
این سالها این همه شنیدم و گفتم «و ضاقت الارض» و حالا با قلبم، با قلبی که هر روز مچالهتر میشود،
این حق ما بود، ما که روزگار
به آخرالزمان کوچمان داد،
ما که غزوههای رسولالله را ندیدیم،
ما که دست و بازوی علی[ع] را
در بدر و احد و خیبر و صفین نبوسیدیم،
ما که حسین[ع] و اولادش را
درک نکردیم، ما که امام روحالله را از
صداها و تصویرها شناختیم وقصههای
عاشقان در خونخفتهاش را شنیدیم،
حرفِ دل :))♥️
این حق ما بود، ما که روزگار به آخرالزمان کوچمان داد، ما که غزوههای رسولالله را ندیدیم، ما که د
حقِ ما که آن تاریخ را نزیسیتم و دنیا
شاید مهلتِ زیست در تاریخِ ظهور و
رجعت را به ما ندهد، حقِ ما که به همه
اینها عشق ورزیدیم این بود که قمرِ
عشیره اصحابآخرالزمانی سیدالشهدا
را بر شانه میگرفتیم و پای این غم
زار میزدیم تا تهی شویم :))
حقِ ما خیلی چیزها بود ، نبود ؟!
حرفِ دل :))♥️
حقِ ما که آن تاریخ را نزیسیتم و دنیا شاید مهلتِ زیست در تاریخِ ظهور و رجعت را به ما ندهد، حقِ ما که
حقِ ما این بود که سید در ایران
هم تشییع میشد، همینجا برایش
نماز میخواندیم و مثل نمازِ دیماه
۹۸ زار میزدیم، تهی میشدیم،
میمردیم ... از گدازهای رویِ دلمان
پاشیده شده. از آن غروبِ سرخ تا
امروز هرچه خواستم باور نکنم،
کتمان کنم و چشم بپوشم از حجمِ
ویرانیِ قلبم، نشد ...
حرفِ دل :))♥️
حقِ ما این بود که سید در ایران هم تشییع میشد، همینجا برایش نماز میخواندیم و مثل نمازِ دیماه ۹
گاهی دوستی میپرسد که رفتهام یا
ماندهام ؟! وجواب میدهم : پای دربند و
گرفتار ماندهام . .
حرفِ دل :))♥️
گاهی دوستی میپرسد که رفتهام یا ماندهام ؟! وجواب میدهم : پای دربند و گرفتار ماندهام . .
دوست داشتم آنجا باشم ...
اما رفتنم مثل رسیدن بادیهنشینی
به غروب عاشورای سال ۶۳ است،
اگر رسیده باشم و فهمیده باشم ...
رفتنم بعد از شهادتش حتی مثل رفتن
اویس به زیارت رسولالله هم نبود ...
من نرفتم، ماندهام و دارم با تخدیرِ
زندگی روزمره خودم را آرام میکنم،
اما گدازهها میجوشندوسرد نمیشود .
دلم میزبانِ روضههایِ تاسوعاست و
انگار اکبر ناظم دارد روضه عباس[ع)
میخواند ...
حرفِ دل :))♥️
دوست داشتم آنجا باشم ... اما رفتنم مثل رسیدن بادیهنشینی به غروب عاشورای سال ۶۳ است، اگر رسیده باشم
عباس[ع] رفته آنکه حسین[ع] را و
علی بن ابیطالب[ع] را برای ما معنا
میکرد رفته؛ او که سپر بلای خیلیها
بود رفته ...
حرفِ دل :))♥️
عباس[ع] رفته آنکه حسین[ع] را و علی بن ابیطالب[ع] را برای ما معنا میکرد رفته؛ او که سپر بلای خیلی
و من، من که بزرگمردِ تمام روزها
و سالهایِ عمرم را قرار است در
تابوت ببینم، من که راستگوترین
شیعهیِ علی[ع] و محکمترین و
پرصلابتترین یارِخمینی و خامنهای
را قرار است از راهی دور بر دستانِ
اهلِ ایمان و مقاومت ببینم ...
حرفِ دل :))♥️
و من، من که بزرگمردِ تمام روزها و سالهایِ عمرم را قرار است در تابوت ببینم، من که راستگوترین شیعه
باید چشم بدوزم به تلویزیون و
اشک بریزم و دستِ کوتاه را بلند
کنم تا پیکری که بر دست مردم است
را لمس کنم، از راهِ دور ...
عاشقی از دور، افتخار از دور، دیدن
و شنیدنش از دور، دلتنگی از دور؛
تا به حال کسی را از راه دور
دوست داشتهای ؟!
حرفِ دل :))♥️
باید چشم بدوزم به تلویزیون و اشک بریزم و دستِ کوتاه را بلند کنم تا پیکری که بر دست مردم است را لم
خوشا اویس که در صفین شهید شد،
روزگار چه مرگی برایِ ما نوشته ؟!
#حرفِدل | #مناسبتی | #سیدحسننصرالله